ادبیات، فرهنگ و هنر ایران در آستانهی اضمحلالی تاریخی قرار دارد + بیانیه
گفتگوی اختصاصی شهرگان با محمدرضا حاج رستم بگلو در خصوص تشکیل کمپین “نه به جشنواره فجر” و وضعیت کنونی ادبیات و شعر ایران
وضعیت کنونی ادبیات ایران اصلا وضعیت خوبی ندارد، گرچه ادبیات هر مملکتی در همهی هجمههای تاریخی آخرین سنگری بوده که فتح نشده و بقا پیدا کرده است، حالا با مقداری ضعف و غیره و یا اگر فتح شده است آخرین سنگر بوده است، من به ندرت به یاد دارم که ادبیات در تاریخ فتح شده باشد، باری یک بار در حملهی اعراب این اتفاق افتاده و ما چیز زیادی از ادبیات قبل از آن در دست نداریم. ولی الان در آستانهء یک اضمحلال، انحلال و در واقع یک وضعیت انفعالی هستیم یعنی اینکه الان چیزی را نابود نمیکنند، بسوزانند و یا از بین ببرند بلکه ادبیات و موقعیت های اصلی را فراری یا خانه نشین میکنند و موقعیت های جعلی را که هیچ سندی، خلاقیتی و هیچ رویکرد زبانیِ در آنها نیست را بازتولید میکنند.
محمدرضا حاج رستم بگلو، متولد ۱۳۵۳، شاعر و مدرس شعر و ادبیات است. از کتاب های او می توان به «واپسین تانگو در مهتاب»، «و اینک مونالیزا»و «دختری با کلکسیون کبریت هایش» اشاره کرد. زبان محمدرضاحاج رستم بگلو تند است و گیرا و پر از حقیقت چرا که خود به عنوان یک شاعر در ایران محدودیت ها را لمس کرده و به اجبار از وطن خودش دور مانده است. او کمپینی را راه انداخته به عنوان نه به جشنواره فجر که به همراهی خیل عظیمی از نویسندگان و شاعران منجر شده است در همین رابطه گفتگویی داریم با وی که در ادامه میخوانید:
یادآور میشویم که متن بیانیهی کمپین نه به جشنواره فجر را که از سوی جمع کثیری از خانوادهی ادبیات، فرهنگ و هنر ایران تهیه شده در پایان این گفتوگو بخوانید:
در چند روز گذشته با توجه به نزدیک شدن جشنوارهی شعر فجر، شما کمپین نه به جشنوارهی فجر را راهاندازی کردهاید که به همراهی عدهی زیادی از شاعران و نویسندگان داخل و خارج از کشور منجر شده است. رویکرد و هدف اصلی این کمپین چیست و چه خواستهای دارد؟
با توجه به اتفاقات و نوع برخورد حاکمیت با فرهنگ، هنر، شاعر و نویسنده، شاید این اتفاق باید زودتر رخ میداد، یعنی تشکیل جبههء متحدی از نویسندگان مستقل.
خب در آن روزگار خیلیها در تب و تابِ تبلیغات و ترویجات انقلاب هنوز به حد پختگی و آگاهی نرسیده بودند، چرا که ما باید بعد از قتلهای زنجیرهای دست به تحریم این گونه فستیوالهای حکومتی میزدیم.
بعلاوه اینکه بعد از آمدن آقای روحانی بگیر و ببندها و برخورد قهری و امنیتی با شاعران و نویسندگان شدیدتر شد و چه حکم های سنگینی برای شاعران و نویسندگان بریده شد چه برخوردهای امنیتیِ که با آنها شد و باعث شد خیلی ها به اجبار کشور را ترک کنند.
اکنون با توجه به قرار گرفتن در یک آستانهی اضمحلال تاریخی و هویت اجتماعی به لحاظ فرهنگی و ادبی، به خاطر این مسئلهی مهم، که، مابازاءهای جعلی هنر و ادبیات و شعر در واقع دارد بازتولید و ترویج میشود و خطر اضمحلال آن ودیعهی تاریخی وجود دارد، خواستیم که قدم اول را برداریم برای تشکیل جبههء متحد برای تشکیل شورای صنفی مستقل از تمامی طیفهای ادبیات به علاوه یک تبری تاریخی بجوییم از آنچه که در این دوره بر سر ادبیات میآید.
با توجه به اینکه اکثریت فستیوالها و جشنوارههای داخل ایران زیر نظر و امتیاز حکومت آن هستند و اندک شماری جایزه و فستیوال مستقل وجود دارد که آنها نیز با مشکلات زیادی روبهرو هستند، شاعران و نویسندگان بخصوص شاعران و نویسندگان جوان برای دیده شدن و معرفی آثار خود چهکاری را باید انجام دهند و چه راهی را باید در پیش بگیرند؟
قسمت مهمی از سوال دوم را در سوال اول داریم، دغدغه ی بزرگ ما به خاطر همان بازتولیدها و جعلیات است که نسل نوین ما را که پا به عرصه میگذارند را فریب میدهد. به خاطر آنهاست که متوجه شوند، شاید خیلی از آنها صدای یکدیگر را نشنیده باشند و جای دیگری را برای رشد و شناسایی متصور نیستند. ما باید ابتدا این تبری تاریخی را بجوییم و قدم اول را برداریم و در قدم دوم یک شورای صنفی از تمای طیفها را تشکیل دهیم و در قدم سوم اگر موفق شدیم جشنوارههای مستقل را پایه گذاری کنیم و از اسپانسرهای آکادمیک استفاده کنیم.
محمدرضا حاجرستمبگلو وضعیت کنونی شعر ایران را چگونه میبیند؟
آیا شعر امروز ایران ادامهی صحیح و حتی بهتر از ادبیات غنی گذشتهی آن است یا که نه سیر نزولی داشته است و چرا؟
ما الزامی نداریم که آن شکل از ادبیات غنایی و فخیم را ادامه دهیم ما باید ادامهی منطقی آن باشیم. همانطور که سعدی اگر میخواست به عقب برگردد و پی کار رودکی را بگیرد ما اکنون سعدی را و خیلی از بدعتهای بعدی شعر را نداشتیم. اکنون با توجه به وضعیت کنونی جهان و ادبیات با توجه به تجربههای ما در زمان مشروطه بخصوص نیما و جریانات بعد از نیما من فکر میکنم که نه تنها نیازی نداریم به این شکل از ادبیات کلاسیک با این شکل مزخرف ترویج و تثبیت شود بلکه باید مقابله کنیم با آنچه که الان در حال شکل گرفتن است و در ادبیات امروز رایج است من نمیگویم که اکنون و در حال حاضر شاعران بزرگ و مستقل خوبی وجود ندارد که دارند اما آنچه که شما به عنوان ادبیات رایج میبینید یعنی چیزی که انتشارات چاپ میکنند و مرتبا کتاب پشت کتاب بیرون میدهند و مرتبا جشن امضا پشت جشن امضا اتفاق میافتد، قاطبهء اینها در واقع شعرهای هستند نه تنها اخته نه تنها شعر بد بلکه اینها ضد شعر محسوب میشوند و تبدیل شدهاند به جورچین کلمات، گویی با چند فرمول میتوان به شعر رسید، اینها شعر نیستند بلکه بازی با کلمات هستند، گویی از یک دهان بیرون آمده و تمامی آنها را یک نفر گفته است. وضعیت کنونی ادبیات ایران اصلا وضعیت خوبی ندارد، گرچه ادبیات هر مملکتی در همهی هجمههای تاریخی آخرین سنگری بوده که فتح نشده و بقا پیدا کرده است، حالا با مقداری ضعف و غیره و یا اگر فتح شده است آخرین سنگر بوده است، من به ندرت به یاد دارم که ادبیات در تاریخ فتح شده باشد، باری یک بار در حملهی اعراب این اتفاق افتاده و ما چیز زیادی از ادبیات قبل از آن در دست نداریم. ولی الان در آستانهء یک اضمحلال، انحلال و در واقع انفعالی هستیم یعنی اینکه الان چیزی را نابود نمیکنند، بسوزانند و یا از بین ببرند بلکه ادبیات و موقعیت های اصلی را فراری یا خانه نشین میکنند و موقعیت های جعلی را که هیچ سندی، خلاقیتی و هیچ رویکرد زبانیِ در آنها نیست را بازتولید میکنند.
شما به عنوان شاعری که مشکلات سیاسی و اجتماعی در یک حکومت را از نزدیک لمس کردهاید و حتی مجبور به ترک وطن شده اید بگویید که تعریف شاعر متعهد و شعر متعهد در نگاه شما چیست؟
آیا تعهد شاعر و هنرمند نسبت به جامعه الزاما با نوشتن و یا به تصویر کشیدن امر سیاسی تحقق پیدا میکند؟
من الزامی نمیبینم که کسی غیر از هنرش به چیز دیگری متعهد باشد و این کفایت میکند اما چگونه می شود به هنر متعهد ماند در زمانی که زیر بار یک جریان توتالیتر و ایدئولوگ قرار گرفته باشی؟ زیرا شما هرگونه که بخواهی رفتار مستقل، اندیشهء آزاد و اندیشهء غیر از ایدئولوژی معطوف به حاکمیت داشته باشی ناخوآگاه قبای تو یک جا گیر میکند به حاکمیت و آنها با تو مشکل امنیتی پیدا خواهند کرد و یا انگش را به شما خواهند زد.
کما اینکه میبینیم در صنفهای مختلف نیز برای مثال حوزهء محیط زیست مرتبا با فعالان آنها برخورد امنیتی میشود. با معلمان با وکلا با کارگران و غیره. بنابراین این حلقهء محاصره مرتبا تنگ تر میشود و این جریان جریانی نیست که که صرفا به هنر معطوف باشد ولی خب هنرمند نیز اگر قرار است اندیشه ی نوین و آزاد داشته باشد مسلما با اندیشهای که آن حکومت ترویج میکند مشکل پیدا خواهد کرد و یا تضاد و تعرض پیدا میکند و اگر حاکمیت این را برنتابد برخورد قضایی و امنیتی را دستور کار قرار میدهد و هنرمند خواه و ناخواه به یک جریان سیاسی بدل میشود.
با قدرت گرفتن شبکههای اجتماعی شاعران و نویسندگان دسترسی راحتتری به ارتباط با مخاطبین و همچنین بیان تفکرات خود پیدا کردهاند.
به دید شما این فرصت به دست آمده چقدر مثبت و چه اندازه خطرناک میباشد؟
با توجه به دستاوردهای انفورماتیک من هیچ کدام از دستاوردهای علم را در دراز مدت مضر نمیبینم.
اگرچه خطراتی دارد چرا که هر کسی یک شبه با یکسری از وانمودکردنها دنبال کنندههای بسیاری را به خود جذب کرده است. اما کسی که در واقع آن جریان حرفه ای را دنبال میکند، دغدغهی عرضه را ندارد اما کسانی که در پی عرضاندام هستند میتوانند از این موقعیت استفاده کنند و به جای داشتن و احراز کردن موقعیت علمی و هنری با وانمود کردن، آن جایگاه اصلی را بین مردم و یک تصور تاریخی را به دست اورند. به هر حال این جریان یک جریان خود انتقادگر است و خودش را نقد میکند و اینکه عصر انفورماتیک راه دیگری را نیز دارد و آن ثبت کردن، قابل روییت بودن، تحلیل و مقایسه است.
عوارضی دارد اما خطر در جای دیگریست. خطر در این است که آزادی عمل و آزادی اندیشه و مود نداشته باشد نه اینکه هرکسی که بخواهد و بتواند حرفش را بزند.
بیانیهی کمپین نه به جشنواره فجر
ما جمع کثیری از خانواده ی ادبیات، فرهنگ و هنر ایران اعم از شاعر، نویسنده، منتقد، هنرجو و دنبال کنندگان جدی ادبیات، دارای عقاید، نظریات و سلیقه های گوناگون بر مضامین متن زیر متفق القول بوده و در اتحادی تاریخی، بموجب این بیانیه اعلام میداریم که:
۱- بر اساس آنچه از تاریخ ایران و جهان می دانیم، هم اکنون در آستانه ی اضمحلالی بزرگ که فرهنگ، هنر و ادبیات را تهدید می کند و عنقریب ضایعه ی عدم هویت اجتماعی را در ادباری زمخت به رخ خواهد کشید قرار داریم که از مهم ترین عوامل ایجاد، ترویج و تثبیت آن، برگزاری مراسم، جشنواره، سمینار و فستیوال های فرمایشی است که با بودجه های کلان کشور، ظاهرن به منظور ارتقا هنر و فرهنگ پا میگیرند. لکن به دلیل وابستگی متولیان برگزاری و نیز هیات های داوری به مراکز مافیایی قدرت، تشکیلاتی تصنعی را برای تقسیم بودجه های فرهنگی رقم میزنند و معیار برتری آثار در این برنامه ها نه ارزش هنری و حرفه ای که میزان وفا داری و همسویی با ارباب قدرت و سلایق ایشان است که نتیجه ی آن با این تفاسیر ناگفته پیداست.
اما فاجعه در نسل نوینی به اوج می رسد که با چنین هنر غیر آزاد و فرمایشی فرهنگ سازی می کند. و بارز ترین نمونه ی آن جشنواره های فجر شامل شعر، داستان، سینما، تئاتر، موسیقی و غیره است.
۲- با توجه به این که قاطبه ی همایش های ادبی و هنری با استمساک به یکی از مناسبات سیاسی و یا مذهبی برگزار می شود و ما تقریبن هیچ بنیادی در حمایت هنر آزاد نداریم.
مقایسه ای سطحی بین معماری بی در و پیکر شهر ها و روستاها که در آن هر عمارت ساز خود را می زند با معماری های ماضی اعم از صفوی و پارسی و ساسانی و حتا سلجوقی و قجری علی رغم امکانات غیر قابل قیاس با اکنون، براحتی میتوان مشخصه های زوال زیبایی و زوال سلیقه را بوضوح دید و نیز عوارض فرهنگی مردمی که از موسیقی و رقص های فاخر خود محروم و یا در محدودیت اند، در اِلِمان های پررنگی برای اهل نظر قابل رویت است.
همچنین با گذشت چهار دهه رفتار های جزمی و تنگ نظرانه و در بسیاری موارد برخورد های قهری و امنیتی با شاعران و نویسندگان و باقی ارباب هنر و از سوی دیگر دهش ها و بخشش های سخاوتمندانه از سفره ی بیت المال به طیف هنرمندان و ادیبان همسو با حاکمیت، نه تنها باعث گسست های عمیق انسانی و اجتماعی شده و نه تنها خود به مثابه پایمالی حقوق دگر اندیشان و منتقدان است، بلکه از مصادیق بارز انهدام تدریجی هنر و فرهنگ این مرز و بوم می باشد.
۳- اینک با گذشت قریب نیم قرن مدیریت به شیوه های یاد شده از تغییر رویه ی حاکمیت و مافیاهای اقماری نومید شده و هرگونه شرکت، همسویی و همراهی توسط افرادی از جامعه ی هنر و ادبیات را با چنین برنامه های پوک و بی ثمر به معنای شراکت در تحدید و تهدید قلم و هنر دانسته و نیز دست و سفره ی ایشان را آلوده به خون شهیدان قلم و تبعیدیان و زندانیان فرهنگ و هنر و ادبیات می دانیم.
لذا:
نخست در حرکتی نمادین و معترضانه شرکت در جشنواره های سراسری فجر را که به نمایندگی از کلیه ی برنامه های دولتی وابسته است، تحریم کرده و دستکم برای تدقیق قضاوت تاریخ هم شده ازین طایفه تبری میجوییم و در حرکتی انسانی و فرهنگی از برادران و خواهران خانواده ی ادبیات و هنر که با تشکیلات یاد شده هم کاروانند، دعوت میکنیم که ثمرات ناچیز نام و نان را فرو هشته و با آزادگی که از ایشان انتظار میرود به آغوش مردم و فرهنگ و هنر راستین این سرزمین بازگردند.