انتخابات ریاست جمهوری برزیل زنگ خطر ظهور فاشیسم نوین
انتخابات ریاست جمهوری برزیل به دلیل پیروزی “ژایر بولسونارو” کاندیدای راست افراطی و چهره فاشیستی وی، ظاهرا همه محافل سیاسی و رسانه یی جهان را شوک زده کرده است. اما تحولات سیاسی برزیل بیش از اینکه شگفتی آور باشد و دروغ های محافل قدرت سرمایه داری و جریان اصلی رسانه برای ابراز ناخرسندی از این انتخاب قابل باور باشد، نتیجه طبیعی دوران “آنارشی” و بحران نظام سرمایه داری است که از سال ۲۰۰۸ میلادی بروز کرد و امروز پیامدهای آن را می توان در تمامی کشورهای اروپایی، پیروزی “دونالد ترامپ” در آمریکا و بولسونارو در برزیل به وضوح دید. تمرکز رسانه های بین المللی بر روی موضوع فساد در دوره دوازده ساله حاکمیت حزب کارگران برزیل در کنار حمایت عینی و علنی تمام احزاب راست میانه و حتی سوسیال دمکرات های برزیلی از کاندیدای حزب اولتراراست “سوسیال لیبرال” برای جلوگیری از پیروزی “فرناندو حداد” از حزب کارگران و چپ های متحد وی، واقعیت تصویری است که بسیاری امروز می خواهند آن را واژگونه جلوه داده و از زیر بار مسئولیت آن شانه خالی کنند. انتخابات دور دوم ریاست جمهوری برزیل در روز یکشنبه ۲۸ اکتبر که با پیروزی ژایر بولسونارو با کسب بیش از ۵۵ درصد آراء توانست رقیب خود فرناندو حداد با کمتر از ۴۵ درصد رای را شکست دهد، حاصل یک مجموعه از شرایط اساسی بوده است که سطحی نگری های کنونی در برخورد ارباب رسانه و سیاست با این وضعیت تنها پرداختن به “معلول” در مقابل “علت” می باشد. تحلیل این رخداد سیاسی و اصولا چگونگی پیروزی نماد فاشیسم برزیلی بدون در نظر گرفتن روند تحولات جهانی و بازی محافل قدرت در این کشور که حداقل از سال ۲۰۱۶ میلادی با کودتای پارلمانی برای برکناری “دیلما روسف” و جلوگیری از کاندیداتوری “لولا داسیلوا” چهره کاریزماتیک حزب کارگران که در تمامی نظرسنجی ها با فاصله زیاد از دیگر رقبای خود جلو بود، دقیقا فروغلتیدن در یک برداشت انتزاعی از چرایی پیروزی راست افراطی و فاشیستی در برزیل خواهد بود.
بحران اقتصادی سال ۲۰۰۸ میلادی چنان زلزله یی در جهان سرمایه داری به پا کرد که به گفته اکثر صاحب نظران و مستندات تاریخی بسیار بزرگ تر از بحران سال ۱۹۲۹ میلادی بود که منجر به رکود بزرگ و ظهور فاشیسم در اروپا گردید. بحران اقتصادی ۲۰۰۸ در شرایط هژمونی نئولیبرالیسم بر جهان سرمایه داری اتفاق افتاد که دیگر تمامی نسخه های درمانی چون “دولت رفاه کینزی” که برای تعدیل توحش سرمایه و امکان دخالت دولت به نفع طبقات نابرخوردار را ممکن می کرد به بایگانی تاریخ سپرده شده بود. در طی این بحران حتی دخالت دولت های سرمایه داری نئولیبرال به خصوص در آمریکا که با ورشکستی “بانک های رهنی” این کشور جرقه این بحران را زده بودند هم در چارچوب تزریق بیش از ۷۵۰ میلیارد دلار از پول مالیات دهندگان به بانک ها و موسسات مالی ورشکسته انجام گرفت که هر چند موجب جلوگیری از سقوط اقتصادی شد، اما هم زمان شکاف های طبقاتی را با طرح های “ریاضت اقتصادی” تشدید کرد. به همین دلیل به همان نسبت که نسخه درمانی دولت های رفاه که موجب تعدیل نظام سرمایه داری برای پاسخگویی به مطالبات طبقات زیرین اقتصادی می شد این بار به عکس موجب خانه خرابی بیشتر این طبقات در زیر چرخ دنده های نهادها و انحصارات مالی گردید. در پیامد این سیاست نئولیبرالی که با برنامه ریاضت اقتصادی مورد تاکید بانک جهانی و صندوق بین المللی پول بر اقتصاد تمامی کشورهای توسعه یافته و در حال توسعه در نظام سرمایه داری همراه بود، موجب شد تا طبقات زیرین اقتصادی به زیر خط فقر سقوط کرده و در تقابل با “وضع موجود” قرار گیرند. همواره به تجربه تاریخ نارضایتی از وضع موجود می تواند یک “شمشیر دو لبه” باشد که در دو جهت مخالف یکی مطالبات را در مسیر دمکراتیسم چپ هدایت می کند و دیگری مسیر راست افراطی و ظهور فاشیسم را به دنبال خواهد داشت. زمانی که الیت ها و نهادهای سیستمی در قالب راست و چپ میانه با سیاست های مخرب خود قادر به مدیریت این وضعیت نباشند (دقیقا تصویر امروز جهان) بستر زایش چپ رادیکال و راست افراطی فراهم می شود. از آنجا که نمایندگان سیستمی و حامی وضع موجود طبق تجربه تاریخی راست افراطی و حتی فاشیسم را هم پیمان خود در مقابل تغییرات بنیادین چپ می دانند، نهادهای بروکراتیک حاکم و طبقه الیگارشی در خدمت این پدیده قرار می گیرند. به همین دلیل تحولات چند سال اخیر برزیل و انتخابات ریاست جمهوری این کشور که به پیروزی بولسونارو انجامید تابع محض این وضعیت کلی بوده است. البته در اینکه دوران دوازه ساله حاکمیت حزب کارگران بخشی از سیستم اجرایی را درگیر فساد مالی هم کرده بود جای هیچ تردیدی وجود ندارد اما فساد بخش جدایی ناپذیر اقتصاد سرمایه داری بود که برزیل این دوره هم در چارچوب آن هویت داشت. مشکل بزرگ حزب کارگران برزیل بیش از آنچه معطوف به این فساد مالی باشد ناشی از اشتباه بزرگ دولت دیلما روسف برای پذیرش توصیه های نهادهای بین المللی جهت اجرای سیاست ریاضت اقتصادی بود که بسیاری از لایه های زیرین که پایگاه اجتماعی آنان بودند را در مخالفت با دولت به خیابان ها کشاند. افزایش این نارضایتی ها که ناشی از تسلیم پذیری دولت در مقابل انحصارات مالی و صنعتی برزیل بود، تبدیل به پاشنه آشیل حزب کارگران گردید و در زمان هجوم جریانات قدرتمند رقیب و قوه قضائیه فاسد این کشور، برای دفاع از آنان به میدان نیامدند.
نتیجه انتخابات ریاست جمهوری ۲۸ اکتبر برزیل که به پیروزی کاندیدای راست افراطی و چهره بدون رتوش فاشیسم و دوران “خونتای نظامی” این کشور منجر شد حاصل همین تحولات داخلی و خارجی بود. البته یک نکته با اهمیت را هم نباید نادیده گرفت که تا روز آخر مهلت ثبت نام برای کاندیداتوری انتخابات ریاست جمهوری، هنوز حزب کارگران امیدوار بود که می تواند مجوز شرکت لولا داسیلوا برای حضور در رقابت ها را کسب کند و چندان بر روی گزینه جایگزین سرمایه گذاری و تبلیغ هم نمی کرد. فرناندو حداد در شرایطی گام به این رقابت ها گذاشت که فرصت چندانی برای تبلیغات نداشت و حتی گزارشات معتبر نشان می دهد که برای بسیاری از رای دهندگان فقیر در مناطق حاشیه که همواره پایگاه سنتی رای حزب کارگران بود حتی به اسم هم شناخته شده نبود. در حالی که تفاوت رشد آرای بولسونارو از ۴۷ درصد در دور اول به ۵۵ درصد دور دوم تنها هشت درصد بود اما رشد میزان رای حداد در دور اول از ۲۷ درصد به ۴۵ درصد در دور دوم نشاندهنده رشد هیجده درصدی می باشد که همین موضوع نشان می دهد که اگر کاندیدای حزب کارگران فرصت زمانی لازم برای تبلیغات را از قبل داشت بدون تردید شرایط صندوق آرای انتخاباتی متفاوت از آنچه ۲۸ اکتبر اتفاق افتاد، می توانست باشد. این اشتباه محاسبه انتخاباتی و سیاست به شدت نادرست دولت روسف در دو سال منتهی به زمان کودتای پارلمانی در وضعیت ائتلاف همه جانبه جناح های لیبرال و راست میانه با راست افراطی، در کنار حمایت همه جانبه واشینگتن از بولسونارو برای به قدرت رساندن “ترامپ برزیلی” و حمایت تمام رسانه های آلترناتیوی برزیل از وی شرایطی را رقم زد که امروز یک چهره فاشیستی حاکم جدید این کشور شود. تجربه برآمدن راست افراطی در اروپا، پیروزی ترامپ در آمریکا و امروز بولسونارو در برزیل نشان می دهد که در غیاب یک ائتلاف چپ قدرتمند بسیاری از رای دهندگان ضدسیستمی به سمت راست افراطی متمایل می شوند. شعارهای بولسونارو قبل و بعد از پیروزی برای مبارزه با تمامی هنجارهای مترقی جامعه و حتی به خدمت گرفتن نظامیان در دولت خود، نشان می دهد که نارضایتی از سیستم و وضع موجود در شرایط ضعف جنبش چپ می تواند به خودویرانگری جامعه و حتی طبقات نابرخوردار نیز منجر شود. رئیس جمهوری منتخب بلافاصله بعد از پیروزی تمایل خود را برای به خدمت گرفتن نظامیان دوران خونتای نظامی برزیل بیان کرد و پیش بینی می شود از ژنرال “اوگوستو هِلنو ریبِریو پِریِیِرا” که مابین سال های ۱۹۶۴ تا ۱۹۸۵ در حکومت نظامیان مصدر کار و مربی نظامی و الهام بخش سیاسی بولسونارو هم بوده است و ژنراال ” اوسوالدو فِرییِرا” که وی نیز از بازماندگان همان دوره می باشد، برای تصدی وزارت دفاع و وزارت راه در نظر گرفته شده و به همراه چند نظامی دیگر در کابینه رئیس جمهوری منتخب از آنان استفاده شود.
البته نباید فراموش کرد که میراث فقرزدایی و امتیازات رفاهی دوران حاکمیت حزب کارگران برزیل به راحتی در شرایطی که این جامعه دوقطبی شده است قابل حذف توسط رئیس جمهوری جدید نخواهد بود. جامعه برزیل در طول سال های اخیر نشان داده است که همواره از یک توان و پتانسیل اعتراضی بسیار بالایی برخوردار بوده است و چنانچه بولسونارو بخواهد به شعارهای انتخاباتی خود در مورد حقوق زنان، اقلیت های نژادی، حذف امتیازات اقتصادی طبقات زیرین، سرکوب امنیتی مخالفان چپگرای خویش، حذف و کاهش مالیات صاحبان قدرت اقتصادی، تقابل با روابط گسترده با چین و گروه “بریکس” در مقابل گسترش روابط با دولت ترامپ و بسیاری از دیگر خواسته های خود عمل کند، از یک طرف با تعمیق اعتراضات توده های زیان کننده روبه رو شده و از طرف دیگر حوزه اقتصادی این کشور دستخوش تلاطم های بزرگ خواهد شد. اما در یک موضوع نباید تردید کرد که برزیل به رهبری بولسونارو یک چهره فاشیستی و مطابق الگوی آمریکای ترامپ خواهد داشت و وی تمام تلاش خود را برای هماهنگی با کاخ سفید در جهت تحقق اهداف خود به کار خواهد بست. پیروزی ژایر بولسونارو دقیقا مثل پیروزی دونالد ترامپ حاصل شکست سیستم و نظم مالوف کنونی و حاکم بر جهان تحت سلطه نظام سرمایه داری بوده است. چنانچه طبقات و طیف های سیاسی میانه خیلی زود و به طور اساسی در سیاست های شکست خورده خود تجدیدنظر نکنند این موج زایش دوباره فاشیسم جغرافیای بسیاری بیشتری را به خود اختصاص خواهد داد و احتمال اینکه از کنترل خارج شود بسیار زیاد خواهد بود. به همین دلیل این پیروزی فاشیسم قرن بیست و یکمی در برزیل را باید زنگ خطری جدی برای آنان که صدای آوار پیروزی ترامپ را نشنیده یا به هر دلیلی با آن همراه شدند، به حساب آورد که اگر چاره یی برای آن پیدا نشود می بایست در انتظار یک جهان پرآشوب و ناامن تر از حالا به بعد بود.
۹/۸/۹۷
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
اردشیر زارعی قنواتی نویسنده و روزنامهنگار؛ روشنفکر و فعال سیاسی، تحلیلگر سرشناس ایرانی در حوزهی مسایل سیاسی و بینالملل است. از او مقالات فراوانی در نشریات ایران از جمله شرق و اعتماد و سایتهای معتبر خارج از کشور منتشر شدهاست.