اوباما در برزخ تصمیم گیری برای تدوین استراتژی
شهرگان: در واشینگتن دولت “باراک اوباما” سخت در تلاش است تا با اتخاذ یک استراتژی جدید در خصوص چگونگی مبارزه با دولت اسلامی “داعش” از فشار منتقدان داخلی و خارجی بر خود بکاهد. در این راستا که کاخ سفید به خوبی بر شکست برنامههای گذشته خود در برخورد با این گروه تروریست بنیادگرا در عرصه میدانی جنگ عراق و سوریه به جهت پیشرویهای اخیر داعش در این دو کشور آگاه است، چارهای به غیر از تجدیدنظر در استراتژی گذشته خویش نخواهند داشت. تصمیم به اعزام حدود ۴۵۰ مستشار نظامی تازه از سوی آمریکا برای تاسیس چندین پایگاه آموزشی در مناطق جنگی عراق بهخصوص در استان الانبار در همین چارچوب انجامگرفته است. این در حالیاست که “تغییر استراتژی” باید چیزی فراتر از اقدامات موردی و جرح یا تعدیل “کمی” نیروی نظامی بوده و تجدیدنظر در حیطه تصمیمهای کلان سیاسی – امنیتی جهت تدوین چارچوبهای جدید را نمایندگی کند. همچنین بهخلاف تصویر بسیاری از تحلیلگران و سیاستمداران و بهخصوص منتقدان اوباما در کنگره، هرگونه تغییر استراتژی آمریکا بیش از آنچه ارتباط مستقیم با اعزام نیروی زمینی این کشور به عراق داشته باشد، میبایست یک تغییر و تجدیدنظر اساسی در متن موضوع بوده و به لحاظ سیاسی درک جدید و شناخت منطقیتر نسبت به خطر پدیده دولت اسلامی، ثبات منطقه و ترسیم مناسبات جدید منطقهای بر مبنای جایگاه بازیگران عرصه داخلی و حوزه منطقه مورد مناقشه را دنبال کند. بههمین دلیل تدوین یک استراتژی جدید جنگی قبل از هر چیز باید ماهیت بحران را تعریف کرده، مرکز ثقل مبارزه را تعیین کند، نیروهای متنی و حاشیهای جبهههای دشمن و متحد را مشخص نموده و مهمتر از همه ارتباط تحولات میدانی عرصه نبرد را با چینش و اهداف ژئوپلتیک در منطقه خاورمیانه به عنوان صفحه شطرنج عمومی حوزه جغرافیایی میدان جنگ پوشش دهد. بههمین دلیل تا زمانی که سیاستهای راهبردی واشینگتن در مورد چرایی ظهور پدیده داعش و نیروهای تقویتکننده آن بهدرستی تعیین نشود هرگونه راهکاری جهت افزایش نیروهای اعزامی یا تشدید عملیات هوایی علیه این جریان تنها در حد تغییرات تاکتیکی باقیمانده و نمیتواند در جهت حل صورت مساله و تغییر اساسی در ریشه کنی این پدیده خطرناک تلقی شود.
تجربه ماههای اخیر بهخوبی نشانداده است که تقویت نیروهای نظامی در مبارزه با داعش تنها میتواند منجر به تغییر در متصرفات سرزمینی این قدرت نوظهور شده بدوناینکه چشماندازی را برای پایاندادن بهبحران در عرصه عملی فراهم کند. در چنین شرایطی یک استراتژی جدید در وهله اول میبایست به ذات پدیده توجه کرده و نیروهای اصلی تقویتکننده آن را برای یک مهار چندجانبه مشخص کند. ویروس داعش و اصولاً بنیادگرایی اسلامی در قالب جنبشهای تروریستی بهاین دلیل در خاورمیانه و شاخ آفریقا هم اینک گسترش یافته است که در پشت صحنه قدرتهای بزرگی در منطقه بهصورت عینی و عملی آن را حمایت کرده و الزامات لجستیکی آن را فراهم میکنند. داعش زاده یک مدعای تاریخی در بطن مناسبات سیاسی – اجتماعی در این حوزه جغرافیای سیاسی است که با استفاده از حفرهها و گسستهای قومی – مذهبی و اهداف ژئوپلتیک منطقهای در چرخه منازعات فرقهای وارد بازی شدهاست. در چنین شرایطی برای یک نیروی بیرونی که مدعای هژمونی جهانی دارد این اصل در اولویت قرار میگیرد که در صورت صداقت در مبارزه با بنیادگرایی اسلامی بدون استفاده از معیارهای دوگانه و رعایت حریم امن متحدین منطقهای خود که در پشتسر این نیروی مخرب و مخل ثبات منطقهای – جهانی قرار دارند، به همان نسبت که در عرصه میدانی وارد نبرد میشود در عرصه ژئوپلتیک منطقهای نیز راه را بر حمایت و تقویت این نیرو ببندد. متأسفانه در خوشبینانهترین حالت میتوان تصور کرد که مشکل واشینگتن برای مبارزه واقعی با داعش و گروههایی چون “جبهه النصره، جیشالفتح، احرار الشام” تحت تاثیر سیاست اشتباه منطقهای دولت اوباما و عدم اراده برای برخورد بازدارنده با حامیان این جریانات تروریستی در قالب محور محافظهکار منطقهای با رهبری عربستان، ترکیه و قطر قرار گرفته است.
هم اکنون اسناد بسیار معتبری که از سوی منابع اطلاعاتی، مستندات رسانهای و موضعگیریهای روشن سیاسی از سوی رهبران و کشورهای منطقه به بیرون درز کردهاست به خوبی نشاندهنده یک همپوشانی منافع بین بنیادگرایی تروریستی با اهداف ژئوپلتیک ارتجاع منطقهای است. دولت اوباما و نهادهای اطلاعاتی آمریکا بهتر از همه بهاین واقعیت اشراف دارند که در پشتسر داعش لشکری از کشورهای عربی و ترکیه قرار دارند که به بهانههای کاذب جنگ شیعه و سنی از این گروهها بهعنوان ابزاری جهت معکوسکردن روند دمکراتیک جوامع و رقابت فاجعهبار برای تثبیت هژمونی استفاده میکنند. این تصویر خاکستری و موقعیت جنگهای نیابتی در فضای ژئوپلتیک خاورمیانه و شاخ آفریقا آفریننده و جادهصافکن بنیادگرایی اسلامی بوده است که در حاشیه آن گروههایی چون داعش و النصره، بستر و فرصت مناسب را برای ظهور و گسترش سرزمینی موقعیت خود فراهمکردهاند. ماجراجوییهای ژئوپلتیک در این مناطق و استفاده ابزاری از تروریسم داعشی و القاعدهای نه تنها نتوانسته موجب ایجاد موازنههای خودخواهانه کشورهای رقیب شود که هم اکنون این جریانات خود به ضلع سوم منازعاتی تبدیل شدهاند که هر لحظه خاورمیانه و شاخ آفریقا را به مرز فاجعه نزدیکتر کرده است. واشینگتن در چنین شرایط زمانی میتواند از استراتژی جدید و کارآمدی برای مبارزه با داعش سخن بگوید که به متن بحران توجهکرده و دست از معیارهای دوگانه خود جهت تقسیم بندی تروریسم و کشورهای دوست و دشمن بردارد. تجربه سالهای گذشته و بهخصوص تحولات هفتههای اخیر در مبارزه دولت آمریکا با گروه تروریستی داعش بهخوبی نشان میدهد که این کشور هنوز در بنبست و فاجعه ژئوپلتیک دوران جنگهای جهادی افغانستان محبوس مانده و تا بهامروز هیچ اراده جدی برای برون رفت از این استراتژی مخرب وجود نداشتهاست. زمانی که واشینگتن بپذیرد که تروریسم خوب و بد وجود خارجی ندارد و نبرد این جریانات تروریستی در هر سرزمینی جدا از جایگاه ژئوپلتیک و نسبت روابط آن کشور با آمریکا، همچنان تروریستهایی هستند که باید با آن مبارزه شود، آنگاه میتوان امیدوار بود که نوری در انتهای تونل فاجعه زمان نمایانشده است.
۲۴/۳/۱۳۹۴ | ۱۴ ژوئن ۲۰۱۵
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
اردشیر زارعی قنواتی نویسنده و روزنامهنگار؛ روشنفکر و فعال سیاسی، تحلیلگر سرشناس ایرانی در حوزهی مسایل سیاسی و بینالملل است. از او مقالات فراوانی در نشریات ایران از جمله شرق و اعتماد و سایتهای معتبر خارج از کشور منتشر شدهاست.