بررسی تحلیلی برخوردهای حاکمیت با کانون نویسندگان ایران
تکرار فاجعه، حذف و قتل خاموش اعضاء موثر کانون در دستور کار
داریوش معمار- این دو هفته که از اجرایی شدن حکم زندان سه نویسنده و شاعر عضو کانون نویسندگان ایران میگذرد، بارها با خود فکر کردهام این حکم و جلب و احضار و بازداشت و یورش به خانه نویسندگان و دیگر اعضاء کانون چه پیامی دارد.
در جمعبندی کلی به این نتیجه رسیدم که به قول «هوشنگ گلشیری» پس از وقوع قتلهای زنجیرهای نویسندگان در دهه هفتاد؛ پیام روشن است.
پیام متولیان امر در نهادهای مربوطه روشن است، کار کانون نویسندگان ایران و نویسنده منتقد باید یکسره شود و راه برخورد سخت و حذف اعضاء فعال کانون است. همانطور که در دهه هفتاد راه تمام کردن کار کانون، قتل مختاری و پوینده و نویسندگانی و تهدید تا سرحد مرگ دیگر اعضاء بود.
یادم میآید اوایل دهه نود که مرتباً برای مسائل مرتبط با کانون بازخواست میشدم، یکی از مواردی که گفته میشد این بود که راه هموار شدن تئوری پوستاندازی، تنگ کردن حلقه برای اعضاء کانون نویسندگان ایران و ایجاد فرصت استحاله با گرفتن فرصت فعالیت از اعضاء مقید به مرامنامه کانون در موضوع مبارزه با سانسور و آزادی بیان بدون هیچ حد و حصر است. در واقع بنا بود کاری کنند که هیچ عضو جدیدی وارد حلقه اعضاء مسئلهدار کانون (از نظر ایشان) نشود.
اما از سال ۸۷ عملاً حلقه شکست و جوانانی وارد کانون شدند که همانها از سالهای اولیه دهه نود به عضویت هیئت دبیران درآمدند و یکی از آنها شد کیوان باژن، همچنین بکتاش آبتین که در ایستادگی و مقاومت برابر فشارهای امنیتی، بیکار شدن، ممنوع شدن انتشار آثارش و بعدتر کتک خوردن و بازداشت و جلب دست نوشتهها و فیلمهایش در یورش به منزلش و پروندهسازی زندان چنان در کنار نسل قبل هیئت دبیران و کسانی مانند رضا خندان مهابادی ایستادگی و مقاومتی نشان داد که برای همه مثال زدنی شد.
بعد اینکه برنامه تنگتر کردن حلقه در کانون به نتیجه نرسید، نوبت به ارعاب، تهدید، پروندهسازی و زندان رسید. پیام روشن بود، باید روند فعالیت کانون با شرایط فعلی متوقف و این کانون یا تعطیل، یا استحاله میشد.
اما سئوال مهم این بود که چرا این اندازه حساسیت روی کانون نویسندگان ایران وجود داشت. این موضوع هم به چند نکته برمیگردد؛ در نظر نگارنده نخستین دلیل سابقه تاریخی کانون بود. کانون نویسندگان از ابتدای تاسیس خود در دهه پنجاه تا امروز همواره مرکز مهمترین تحولات ادبی بود که بر همه سابقه سیاسی و نگرشهای مردمی تاثیر گذاشت. از هیئت دبیران اول کانون همواره مهمترین نویسندگان و شریفترین ایشان عضو کانون بودند و با حساسیتی بالا در هر موضوع مربوط به آزادی بیان و مخالفت با سانسور ایستادگی کردند و همراه مردم بودند.
در دهه پنجاه و در جریان انقلاب ایران نیز نقش کانون نویسندگان و اعضاء آن بسیار بارز و روشن بود. در سراسر دهه شصت با وجود نیمهتعطیل بودن فعالیت کانون اما همچنان در مرکز فعالیت و توجه و نقل محافل فرهنگی مستقل قرار داشت. بیشترین میزان تحمل قتل، حبس، شکنجه، زندان و تبعید نیز در دهه پنجاه و دهه شصت تا امروز میان جریانهای فرهنگی مربوط به اعضاء کانون بوده که تاریخ این را به خوبی و آشکارا اثبات میکند.
اما نکته بسیار مهم این است که کانون از دهه هفتاد تا امروز، کانونی ستیزنده، اهل حداقل مدارا و خواهان یک اصل اساسی بوده، رفع سانسور و آزادی بیان بدون هیچ حد و حصر. این مسئله تحت هیچ شرایطی برای حاکمیت از ابتدا قابل قبول نبود. بیانیههای پیدر پی کانون در خصوص وقایع، محافل هفتگی آن، جلسات گاه و بیگاه و خصوصی ادبی، جمع مشورتی و گاهنامهداخلی کانون با وجود همه محدودیتها چنان نتیجه و تاثیری داشت که صدها میلیارد تومان هزینه دولتی و چندین دستگاه عریض و طویل فرهنگی و کنترل فرهنگی نمیتوانست به اندازه آن تاثیرگذار باشد. این موضوع دومین دلیل برخورد با کانون بود.
در دهه هفتاد ابتدا حاکمیت تلاش کرد کانون را استحاله کند. پیشنهادهای زیادی برای دادن رنگ رسمی به فعالیت کانون و سپس استحاله و در دست گرفتن آن مطرح شد، اما از آنجا که موضوع آزادی بیان و سانسور نه برای حاکمیت قابل چشمپوشی بود و نه برای کانون نویسندگان ایران، تفاهم حاصل نشد و نتیجه آن شد که گروهی غیر رسمی از درون دستگاه متولی کنترل فرهنگی و وابسطه باهزارتوهای تاریک ارتجاع، اقدام به حذف فیزیکی اعضاء کانون نویسندگان ایران کردند. این اقدام پیام روشنی داشت. فعالیت کانون باید متوقف شود.
نتیجه حذف فیزیکی اعضاء کانون و تلاش برای قتل گروهی ایشان در واقعه اتوبوس، این شد که بازتابی جهانی در خصوص این رفتار شکل گرفت و برخلاف نظر و رای برپا کنندگان قتلگاه برای نویسندگان، شرایطی پیش آمد که ناچار برخورد سخت و فیزیکی با نویسندگان برای نزدیک به دو دهه از دستور کار دستگاههای متولی کنترل فرهنگی و عوامل آنها خارج شد و تنها تهدید و ارعاب و تلاش برای محدود کردن کانون در دستور کار قرار گرفت و البته جلوگیری حداکثری از فعالیت علنی کانون نویسندگان ایران به هر ترتیب.
پس از وقایع سال ۸۸ برنامه عوض شد و مجدداً فشار بر نویسندگان به خصوص اعضاء هیئت دبیران کانون زیاد شد که نتیجه آن بازداشت و احضارهای مداوم اعضاء آن توسط نو رسیدگان دستگاه متولی کنترل امنیت شد. آنها یک نظر روشن داشتند، اگر به ما اجازه بدهند کار کانون را یکسره میکنیم.
مسئولین این افراد در این دستگاه اما ظاهرا تجربه بیشتری داشتند، آنها که سابقه و نتیجه برخورد با نویسندگان، برخورد سخت؛و تلاش حذف ایشان و کانون و نتایج آن را میدانستند، اجازه این برخورد را ندادند. اما عملاً با جایگزین شدن نسل جدید کنترلکنندگان از سالهای ۹۴ و ۹۵ به بعد و با همکاری نهاد نورسیده امنیتی دیگری که مسئولیت فرهنگی نیز، با روی کار آمدن دولت روحانی پیدا کرده بود. روشها عوض شد. نویسندگان در گردهم آییها کتک خوردند، درب گورستان به روی ایشان برای برگزاری یادبود شاعران و نویسندگان درگذشته بسته شد. با مرگ هر نویسنده عضو کانون محل خاکسپاری و شرایط و مراسم خاکسپاری را ایشان مشخص میکردند و سختگیری به اعضاء کانون دو چندان شد و البته پروندههای اعضاء هم متعدد و پر حجمتر شدند.
پیام روشن بود میخواستند کار کانون نویسندگان ایران به عنوان قدیمیترین نهاد مدنی آزادیخواه و خواهان آزادی بیان و أعضاء فعال آن را یکسره کنند. بنابراین بعضی از ایشان را از کار بیکار کردند. مجوز انتشار آثار ایشان را لغو کردند. محدودیتهای اجتماعی برایشان ایجاد کردند و پروندههای متعدد ساختند و سعی کردند با روشی سیستماتیک نویسندگان و شاعران عضو کانون و اعضاء هیئت دبیران کانون نویسندگان ایران را تحت فشار قرار دهند.
امروز که نگارنده این مطلب را مینویسد زندانی شدن سه عضو کانون برای بیش از ۱۵ سال در مجموع، احضار و پروندهسازی و جلب و صدرو قرار بازداشت و تعقیب و یورش به منزل نویسندگان و اعضاء کانون به بهانههای مختلف چنان شدت گرفته است که تردید باقی نگذاشته، قرار است شرایطی مشابه شرایط ابتدای دهه شصت و ابتدای دهه هفتاد در برخورد سخت با نویسندگان و اعضاء کانون، در انتهای دهه نود رقم بخورد.
اما باید بدانیم تلاش بر این است که نویسندگان و اعضاء مقاوم کانون و هیئت دبیران به روشی خاموش به قتل رسیده و تهدید و مرعوب شوند. دهان کانون را به شکلی بست که کسی توان مخالفت نداشته باشد. مثلاً در شرایط کرونا اعضاء کانون را به زندان فرستاد و اعضاء را با انواع و اقسام روشها از حق انتشار کتاب، حق کار و تحصیل و زندگی محروم کرد. برنامههای کانون را با عناوین جعلی بیاعتبار کرد و به اعضاء آن در محافل تهمت و افتراء بست. تلاش کرد تا عدهای را قانع به کنار آمدن با حاکمیت به بهانه مخالفت با تندروی در کانون کرد. به اصول خدشه ناپذیر کانون در مبارزه با سانسور و دفاع از آزادی بیان به بهانه صنفی نبودن انتقاد کرده و تلاش کرد آنها را از اولویت کار خارج کرد.