بررسی شخصیت مادر در داستان «جهان زندگان» نوشتهی محمد محمدعلی
شهرگان: شخصیتپردازی در داستان و استفاده از یک شخصیت برای اشاره به یک نماد و یا سمبل خاص یکی از تکنیکهای داستاننویسی در اکثر داستانهای ایرانی است. بااینحال نویسنده گاهی با تمرکز بر یک شخصیت و چرخش دیگر شخصیتهای داستان حول آن، میتواند ارتباط آن شخصیت را با مسائل مختلف اجتماعی و سیاسی پیوند زند و از آن شخصیت برای محورسازی و به چالشکشیدن یک رویداد اجتماعی و سیاسی استفاده کند. در اینچنین داستانهایی ممکن است مخاطب به سادگی متوجه پردازش سمبلیک آن شخصیت در داستان نشود، چرا که چرخش داستان حول عوامل مختلف میتواند نظر مخاطب را از توجه به آن شخصیت خاص دور بدارد.
شخصیت مادر در داستان جهان زندگان نوشتهی محمد محمدعلی نیز از اینچنین مشخصاتی برخوردار است.
داستان جهان زندگان نوشتهی محمد محمدعلی، یک داستان اجتماعی – سیاسی با مضمون انتقادی است. شخصیتسازی در داستان وسیع است و شخصیتهای داستان هر کدام به نوعی در نوسان میان دو دنیای زندگان و مردگان هستند، این داستان حول محور زمانی خاصی بنا نشده است، یعنی نویسنده ارجاع مشخصی به زمان و یا مکان در داستان ندارد، بهعبارتدیگر داستان از یک روایت خطی پیروی نمیکند، بلکه مجموعهای از زمانهای مختلف و حوادثی است که راوی در ارتباط با دنیای زندگان و مردگان به روایت آنها میپردازد. راوی خود نیز در میان خلاء زندگان و مردگان در نوسان است. بهاینترتیب مدام ذهن مخاطب میان این خلاء دو دنیای مختلف راوی و شخصیتهای داستان میچرخد، نویسنده از این طریق میتواند بدون ارائهی زمانبندی خاص، بهنقد محورهای سیاسی اجتماعی در یک دورهی مشخص در ایران بپردازد. زبان این داستان ساده است، هر چند نویسنده در فضاسازی و ساختار داستان از تکنیکهای متفاوتی بهره بردهاست.
راوی داستان پسر نویسندهی جوانی است که با مادر و خواهر خود زندگی میکند، خود راوی داستان را روایت میکند او با نقب زدن به دنیای متفاوت مردگان و زندگان و ساختن پل میان گذشته و حال به شرح روایتهای زندگی خود و خانوادهاش میپردازد. راوی در یک خط مشخص زمانی نمیایستد، بلکه با چرخش و نوسان متناوب میان فضا، مکان و زمان به روایت طیف وسیعی از حقایق و رویدادهای زندگیاش میپردازد.
گاهی کسانی با مرور خاطرات، شهدی به کام خود میریزند. شهدی با خاصیت تریاک که جان میدهد برای رفتن به خوابی طولانی تر از پیش. روزها و هفتهها نه به چپ میغلتیم، نه به راست. نه به راهی میرویم، نه از راهی میآییم. نه پرواز عینی و ذهنی میکنیم و نه هیچی! هیچ هیچ! سکوت سکوت!(صفحهی ۱۹)
راوی در همین نوسان است که میتواند پرده از شکافهای سیاسی و اجتماعی حاضر بردارد، درعینحال انتقادات صریح خود را به حاکمیت بنا میکند، بهعبارتدیگر تداخل دو دنیای زندگان و مردگان، راوی را به روایت هرچه صریح تر رویدادها نزدیک میکند. از سوی دیگر راوی با همین سرگردانی میان دو دنیا میتواند تصویر متفاوتی را از مبارزات سیاسی نسل جوان به تصویر کشد؛ اما شگرد نویسنده نه بیان محرض و خطی یک واقعیت، بلکه بیان تو در توی آنها و ارتباط با یکدیگر است؛ بهعبارتدیگر مخاطب در طیف وسیعی از روایتهای تو در تو گم میشود و درعینحال در هر روایت میتواند به بخش مهمی از مبارزات و معضلات سیاسی نسل جوان برسد؛ اما نویسنده با توسل به عدم زمان مشخص میتواند مبارزات چند نسل را به هم مربوط کند. گرچه که در پایان داستان راوی با ارجاع به یک زمان مشخص نتیجهی داستان را به مخاطب واگذار میکند.
اما یکی از ویژگیهای این داستان، به تصویر کشیدن نقش مادر و در واقع بازنمایی سمبلیک آن است. مادر راوی در این داستان، نمادی از مادر یک سرزمین است که دردهای زیادی را متحمل شده است. علاقهی راوی به مادرش و ارتباط او با مادر، به تصویر کشیدن دل نگرانیهای او از یک محتوای کلیشهای پیروی نمیکند، بلکه به بازسازی شخصیتی از مادر منتهی میشود که چندوجهی است و قابلیت این را دارد که تصویرهای متفاوتی را از خود نشان دهد.
مادر به تصویر کشیده شده در این مجموعه بااینکه در کنار شخصیت راوی شکل میگیرد، اما یکی از تمهای اصلی این داستان را شکل میدهد. در واقع این مادر است که از همان ابتدا روایت راوی بر اساس آن بنا میشود، شخصیت مادر در این داستان، یک مادر متفاوت است که توانایی تغییر و اراده در امور را دارد، گاهی هم این مادر است که رنج میکشد و سکوت میکند.
روزی مادرم گفت: «هرگز، هرگز پدرت را مرد خیانت کاری نمیدانستم، فقط حسودیم می شد به آن زن که چرا این همه پدرت را دوست داشت. همین که دیدم راست می گوید، گل از گلم شکفت. یک قدم پیش رفتم تا ببوسمش و تشکر کنم که گفت: از بس حرص و جوش خوردم، فشار خونم بالا و پایین شد و مرض قند گرفتم»
شخصیت مادر مدام در نوسان است، به نظر میرسد که این شخصیت بهتناسب فضای داستان نیز تغییر میکند، اما شخصت مادر که چند وجه دارد و هر بار قادر است بخشی از حقایق اجتماعی و یا حتی معضلات مشترک زنانه را بیان کند:
تحت تأثیر مادرم بودم که همیشه میگفت: «یک عمر بابای تو برای همه گل خندان بود و برای من آینهی دق» مادرم آهسته میآید توی اتاق (صفحهی ۲۹)
در جای دیگر راوی در وصف مادر و روابط او با پدرش مینویسد:
میگوید چرا با تو هستم از پدرت میترسم؟
میگویم چون همیشه جلو من از پدرم بد میگفتی. اخم میکردی. حالا هم یک پرندهی حقیر میبینی!
میگوید: «در قالب قناری و مرغ عشق، ضعفهایش کمتر به چشم می آید. می تواند هر روز برایت بلبل زبانی کند. خدا بیامرز وقتی مشتری نداشت، روی صندلی جلو مغازه مینشست. کاسب ها را جمع می کرد دور خودش. قلیان می کشید و جوک و لطیفههایی می گفت که بیا و ببین!» (صفحهی ۳۱)
شخصیت مادر گاهی از حالت نمادین خود خارج میشود و بهعنوان شخصیتی در برابر تعاریف مردسالاری قرار میگیرد، گاهی این مادر است که روایتهای داستان را به هم اتصال میدهد و حتی در تلاش است تا پیوند خود را با دنیای مردگان برقرار کند. مادر جهان زندگان که راوی روایت میکند در بعضی از موارد هم در تطابق با ذهنیت مردسالار جامعه جای میگیرد. در طول روایتها و ارجاعهای گاه و بیگاه به مادر است که نویسنده به خوبی میتواند نشان دهد که ذهنیت مردسالار پدر راوی چگونه مادر او را تحت تأثیر قرار دادهاست. نویسنده هم به نوعی با مادر داستان همدردی میکند، هرچه بیشتر روایت داستان جلو میرود، نقش مادر در داستان چندوجهیتر و متفاوتتر میشود. شخصیت مادر در خلال داستان در نوسان دو دنیا باقی نمیماند، بلکه تنها شخصیتی است که قادر است میان هر دو دنیا باشد و با هر دو دنیا ارتباط بر قرار کند، مادر قادر به ایجاد تغییر است. راوی با چرخش و برگشتن میان گذشته و حال بهمرور میتواند ارتباط با مادر خود بر قرار کند، نویسنده رنجهای مادر را نه یک رنج انفرادی، بلکه مشترک میداند به همین دلیل در تلاش است تا هرچه قدر میتواند با چرخشهای متناوب زمانی و روایی، شخصیت مادر را پررنگ تر سازد.
کلاغی سر دیوار بلند همسایه نشست. رو بهبام خانهی ما قارقار کرد. انگار چیزی میگفت که فقط مادرم میشنید. مادرم یک باره خسته و کسل شد، روسریاش را برداشت و تند تند از راهرو باریک گذشت تا به اتاق دم دستی رسید. روی صندوقچهی گل میخ برنجی نشست. خود را در آینهی بزرگ سه کنج دیوار نگاه کرد. مادر اخمآلودی داشتم. عکس عروسیاش را از سر طاقچه برداشت نگاه کند، ناگهان دو قطره اشک ریخت روی آن. قطرهها دور گردن پدرم چرخید و چرخید تا شد طوقی بر گردنش. من یک باره ترسیدم از صدا و حرارت آه سینهی مادرم که مثل کورهی آهنگری گر میگرفت از گرما (صفحهی ۳۹)
همدردی نویسنده با مادر در داستان نیز نشاندهنده استعاری بودن شخصیت مادر و پردازش آن در قبال بحرانهای مادران سرزمینی مادری نویسنده است. هر چه قدر روایت داستان بیشتر جلو میرود، رنج مادر وجه متفاوتی مییابد. مادر قدرت ایستادگی در برابر پدرش را دارد در برابر او سر خم نمیکند، این مسئله بهخصوص وقتی راوی به زمان گذشته بازمیگردد بیشتر نمایان میشود. از سوی دیگر ارتباط راوی با مادر نیز در همین ساختارشکنی یاری میرساند، یعنی مادر بهعنوان نماد زنان سرزمینی است که نه تنها در اجتماع، بلکه در خانه هم تحت حاکمیت مردان خود هستند اما مادر در این مجموعه نشکسته است، بلکه ایستاده تا بتواند مردان را نقد کند.
در همین روایت میان زندگی و مرگ است که نماد مادر تغییر پیدا میکند. دوباره مادر نماد درد سرزمینی است که شاهد مرگ مردان و فرزندان خود بوده است. در همینجاست که نویسنده شخصیت متفاوتی را از مادرش به تصویر میکشد، این بار او شاهد مرگ پسرش است. در واقع نویسنده با چرخش میان زمانهای مختلف و با اشاره به واقعیت مرگ و زندگی، مادر را نمادی میسازد که همهی این تجربهها را از پشت سر گذرانده است.
با روسری مشکی و ضخیم و عینک نمره بالا، راه رفتن دشوار بود؛ اما هیچ عجله نداشت. به همه کارگاهها و مغازهها یکییکی سرک کشید. هیچکدام نپذیرفتند روی سنگقبر من بنویسند «آزادی خواه» (صفحهی ۴۴)
مادر راوی حال تبدیل به زنی شده است که مبارزه میکند تا حق پسرش را بگیرد. خونخواهی او از مرگ پسرش نوشتن آزادیخواه بر سنگ قبر اوست. حال شخصیت مادر در یک چرخشی چندجانبه تغییر میکند. درعینحال در مرگ پسرش است که مادر دوباره گاهی هم درگیر احساسات و عواطف مادرانه میشود.
مادر بیآنکه متوجه ظرافت کلام راننده شود گفت: «آن که خارجی بود، پسر من بود. از پاریس آمده بود برای خوش گذارنیهای آنچنانی! می خواست پولهایش را ببرد کیش کاباره بسازد و …» که راننده از لحن مادر فهمید من متوفی محروم از کلیه لذایذ زندگی بودهام و اشک ریخت به حال بیعرضگی و ناکامی من! مادر فکر کرد، چه میشد اگر من با بالاییها میساختم و حالا به آ لاف واو لفی میرسیدم. زن و فرزندانی داشتم. او هم در پرتو چنین موقعیتی در ساحل دریای شمال، باغ و ویلایی بزرگ، نوههای پسری و دختریاش را میتوانست ببیند. (صفحهی ۴۵)
بهعبارتدیگر مادر تنها شخصیت ثابت میان این دو دنیای مختلف راوی است که نقش جدیدی با راوی دارد و هر بار به نوعی روابط مختلف همسر – فرزند یا فرزند- مادر را به تصویر میکشد.
نگاهم میکرد. نگاه مادری به فرزند. یا نه نگاه نامادری به فرزند شوهر، یا نه، نگاه همسایهای مسن به جوانی که کودکی او را دیده و حالا از قد و بالاش حیرت میکند. صدای سلام دادن و حیرتش را از موی سفیدم به گوش جان شنیدم و ترسیدم (صفحهی ۸۵)
در پایان میتوان گفت جدا از تکنیکهای روایی در این داستان که نتیجتاً طیف وسیعی از شخصیتها را به فضاهای مختلف پیوند داده است، اشارهی نمادین و روایت سمبلیک مادر در این داستان از آنجایی اهمیت دارد که نویسنده را قادر ساختهاست تا عمیقتر به چالشها و مبارزات سیاسی ایران نقب بزند و درعینحال تأثیر آن را بر شخصیت مختلف داستان خود بهخصوص مادر راوی بیان کند؛ بهعبارتدیگر با سمبل قراردادن مادر بهعنوان سرزمین مادری، نویسنده توانسته است تصویری کامل و جامع از رنجهای مادران و نقش آنها در مبارزات سیاسی به تصویر بکشد، تصویری که در آثار داستانی کمتر دیده شده است؛ بهعبارتدیگر مادر در این داستان نماد یک سرزمین است، سرزمینی که رنج کشیده است و نویسنده برای محکمتر ساختن ارتباط خود با این سرزمین از اسطورهی مادر استفاده کرده است.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
آزاده دواچی مترجم، شاعر و فعال حوزه زنان، دارای مدرک کارشناسی مترجمی زبان انگلیسی؛ فوق لیسانس زبان و ادبیات انگلیسی، گرایش ادبیات تطبیقی ایران و فلسفهی غرب است و هماکنون مشغول به تحصیل در مقطع دکترای زبان و ادبیات انگلیسی در استرالیا با گرایش مطالعات فمینیسم پست کلنیال در حوزهی ادبیات و نقد ادبی فمینیسم و حقوق زنان در ایران و کشورهای جهان سوم است.
از دواچی تاکنون یک مجموعه شعر به عنوان «پروانهای در راه است» در سال ۸۶ منتشر شده است و دو کتاب دیگر وی در محاق توقیف گرفتار شدهاند.
Azadeh Davachi,
Ph.D. Student
Faculty of arts, School of English Literatures & Philosophy
Post-colonial Feminism and Feminist Literary Criticism
University of Wollongong, Australia
سپاسگزار