بهارینههای شهرگان – ۱
بهار در راه
حسن سیدرئیسی
با بهاری که لبخند زنان میآید جان بدر برده ز سرمای خزان
به ازین باد بود!
پاسخش خنده نباشد دل او میشکند
خنده بر چهره او میماسد.
که مبادا پس از این، آن چنان رخ نگشاید که تو میپنداری.
آنهم اگر این عمر نشسته به سراب
که به فردایش اعتباری هم نیست
نوبهاری برسد؟
- درباره نویسنده:
- تازهترینها: