بومی گرایی، اصلاح دینی و حقوق شهروندی
از بستر بومی گرایی دو رویا زاده میشود: یکی کابوس سنت گرایی تمامیت خواه، و دیگری مدرنیته درون زا. اولی به واقعیت تبدیل شده، اما همچنان در رویای دومی به سر میبریم.
بومی گرایی هم به تقلیل مفاهیم مدرن و هم به تعمیق آنها منجر میشود. این همه تفاوت، ریشه در دو نوع تلقی از بومی گرایی دارد. در تلقی اول، ذات گرایی فرهنگی، شرق شناسی وارونه، خود شیفتگی و خود بسندگی مذهبی، به تقلیل و تخریب مفاهیم مدرن همچون حقوق بشر، شهروندی و دموکراسی میانجامد.
بومی گرایی در این مفهوم، رویکردی نوستالژیک و تمامیت خواه به گذشته دارد، زیرا میراث گذشته، بی نیاز از گفتمان مدرنیته، پاسخگوی چالشهای حال و آینده تلقی میشود. اگر چه پدیدهای مدرن است اما “بدیل مدرنیته” است، زیرا پیچیدگیهای مفاهیم و نهادهای مدرن را به مفاهیم ساده موجود در میراث مذهبی تقلیل میدهد و در برابر همهٔ مفاهیم مدرن بدیلهای بومی مذهبی ارائه میکند: حقوق بشر اسلامی، جامعهٔ مدنی اسلامی، اقتصاد اسلامی، دمکراسی اسلامی و فمینیسم اسلامی.
“اینهمانی” کردن مفاهیم مدرن با میراث مذهبی، رویکردی غیر تاریخی است که نتیجه ای جز تقلیل مفاهیم مدرن و توهم در کارکرد سنتهای بومی ندارد. به گفته ارنستو لاک لوو، بومی گرایی محروم کردن خود از میراث بزرگ بشری است، در خود خزیدن و ستم بر خویش است، تحمیل آپارتاید به فرهنگ خودی است. بومی گرایی به مفهوم فوق، پاسخی به بحران ساختاری گفتمان تمامیت خواه مدرنیزاسیون غربی در کشورهای جهان جنوب است. عکس العملی قابل انتظار به تجدد آمرانه است که فرهنگ مذهبی و ملی کشورهای جنوب را نفی، استحاله و تحقیر کرده اند.
اما در برابر رویکردهای تمامیت خواه تجدد آمرانه و بومی گرایی نوستالژیک، رویکرد دیگری نیز در جهان جنوب شکل گرفته که در گفتگوی مستمر انتقادی با مدرنیته و سنتهای بومی است. این رویکرد را میتوان بومی گرایی از نوع دوم نامید.
در این دیدگاه، مدرنیته حاکم و سنتهای بومی هیچیک به تنهایی قادر به ارایه راه حل برای کشورهای جنوب نیستند. راه حل در “درونی کردن مفاهیم مدرن” یا مفاهیم مشترک بشری از طریق استخراج و تصفیه منابع فرهنگی است. منابع خام و غنی فرهنگ بومی تنها در پرتو گفتمان دوران ساز مدرنیته است که پس از استخراج و تصفیه مفید واقع میشوند.
راه حل، باز یابی ریشه های نهادها و مفاهیم مدرن در سنتهای بومی است بدون آنکه در پی “این همانی” سازی، مدل سازی مصنوعی و تقلیل یافته های مدرن باشد. تلاشی در جهت پویایی سنتها در گفتگوی انتقادی با مدرنیته است تا در زمان حال نقش آفرینی کنند. این گفتگو موجب میشود تا هر دو پارادایم مدرنیته و سنت بر کاستیها و قابلیتهای خویش واقف شوند و هیچیک بر طبل توّهم ایجاد مدلهای تمامیت خواهانه سنتی یا مدرن نکوبند.
درونی کردن مفاهیم مدرن، تلاشی در جهت به رسمیت شناختن “مدرنیته ها” است. رویکردی در جهت ارائه “بدیل برای مدرنیته” نیست، بلکه در پی ارائه “مدرنیته بدیل” است که به طور همزمان درگفتگویی انتقادی با پارادیم مدرنیته حاکم و سنتهای بومی در پی ساختن عالم وآدمی نو در زمان و مکان فرهنگی ماست. نه به دنبال سیستم سازی مصنوعی از فرهنگ بومی یا ارائه بدیلی برای مدرنیته است و نه سنتهای بومی را به موزه ها و تعطیلات تاریخی میفرستد تا مدرنیته تمامیت خواه در غیاب آنها ما را در فرایند یکسان و یکدست سازی نظام نوین جهانی در خود هضم کند.
جنبش اصلاح دینی میتواند به تقویت جنبش شهروندی یاری رساند و گامی در جهت تکوین مدرنیته درونزا بردارد. این جنبش توانایی دارد تا فراتر ازدو گانههای بومی/ جهانی و ملی / مذهبی و واکاوی ریشههای بومی مفاهیم مدرن به ما یاد آوری کند که مطالبات ملی ما همزمان بومی و جهانی هستند. جنبش اصلاح دینی با ایجاد ارتباط با مخاطبین مذهبی خویش در میان طبقات مورد ستم همچون زنان وکارگران میتواند در تحکیم و توسعهٔ آرمانهای برابری جنسیتی، عدالت اجتماعی و آزادی سهیم باشد.
اما تمرکز بر بحثهای “صرفاً” کلامی به قیمت غفلت از کاربرد اجتماعی آن میتواند این پروژه را به دلمشغولی برج عاج نشینان گفتمان مذهبی تبدیل کند. هدف اصلی جنبش اصلاح دینی اصلاح “دینداری عامیانه” است نه “دینداری عالمانه”، اصلاح دینی که حضور اجتماعی دارد. انتقال خود آگاهی، خودباوری و عاملیت به توده های مذهبی برای تحولات اجتماعی است. کاربردی کردن دین در خدمت توده های مذهبی تحت ستم است.”فقه/کلام -محوری” میتواند یکی از چالشهای پروژهٔ اصلاح دینی باشد زیرا با تبدیل و تقلیل دین و پروژه اصلاح دینی به امری برای خواص، از مردم و مسالهٔ رهایی غفلت میکند.
محدود ماندن در گفتمان نو لیبرال به قیمت به حاشیه راندن آرمان “عدالت اجتماعی” چالش دیگر جنبش اصلاح دینی است. پالایش گفتمان سنتی دین با تأکید بر حقوق اولیه لیبرالی آزادی، دمکراسی و شهروندی امری لازم است. اما، محدود ماندن در این حوزه گفتمانی، این جنبش را از مخاطبین اصلی خویش یعنی توده های مذهبی تحت ستم و لایه های زیرین هرم اجتماعی محروم میکند.
گفتمان نخبه گرایانه نو لیبرال قابلیت ارتباط با توده های فقیر و تحت ستم در جهان جنوب را ندارد. باز سازی مفاهیم دینی در پرتو گفتمان عدالت اجتماعی میتواند جنبش اصلاح دینی را از حصار تنگ مباحث خواص به عرصهٔ فراخ حوزهٔ عمومی وارد کرده، مفاهیم مجرّد حقوق بشر، دموکراسی و آزادی را برای توده های مردم ملموس کند و در تعمیق حقوق شهروندی از طریق مشارکت فعال توده ها سهم مهمی ایفا کند. همچنین میتواند مانع از استفاده ابزاری فرصت طلبان پوپولیست از شعار عدالت اجتماعی در جهت کسب قدرت سیاسی میشود؛ زیرا توده های مذهبی تحت ستم دیگر در میانهٔ دو گزینهٔ گفتمان مجرّد نو لیبرال و گفتمان پوپولیستی قرار ندارند.
جنبش اصلاح مذهبی تنها یکی از راههای تحقق حقوق شهروندی است، زیرا مخاطبین آن همهٔ طبقات اجتماعی نیستند. این موضوع چیزی از فوریت و ضرورت این جنبش نمی کاهد، اما نوعی واقع بینی در مورد جایگاه این جنبش در گسترهٔ گوناگون جنبش رنگین کمان شهروندی را به ما یاد آوری میکند. وجود جنبشها و خرده جنبشهای سکولار اجتماعی در ایران گواهی بر این مدعاست. دیگر آنکه، پالایش مفاهیم سنتی مذهبی به خودی خود به ظهور جنبشهای اجتماعی نمی انجامد. نهاد سازی مدرن، رهبران شایسته و انتقال مفاهیم به وجدان توده ها شرط لازم تبدیل شدن پروژه اصلاح دینی به یک جنبش و سهیم شدن در جنبش فراگیر شهروندی است.
علاوه بر آن، جنبش اصلاح دینی در بهترین حالت نیز قادر به متقاعد کردن همهٔ مخاطبین سنتی خود نیست. خوانشهای سنتی دینی واقعیت انکار ناپذیر جوامع مدرن است. این خوانشها راه ورود خویش به جامعه و سیاست را می یابند و تهدیدی برای حقوق شهروندی محسوب میشوند. جنبش اصلاح دینی میتواند با وام گیری از رویکرد عمل گرایی پسا – مدرن ریچارد رورتی به امر نهاد سازی مدرن برای محافظت از حقوق شهروندی توجه بیشتری نشان دهد. همچنین، رویکرد عمل گرایانه رورتی به ما می آموزد که دموکراسی، آزادی و عدالت اجتماعی صرفاً محصول پالایش گفتمان دینی نیستند، بلکه در اثر تحولات اجتماعی – سیاسی به پذیرش همگانی در آمده اند.
رویکرد اصلاح دینی و نهاد سازی مدرن الزاماً در تقابل با هم نیستند. آنها میتوانند مکمّل یکدیگر باشند. نوسازی مفاهیم بومی در تکوین و استمرار نهادهای مدرن همچون دموکراسی و حقوق شهروندی نقشی حیاتی دارند. اما فرو کاستن علل وجودی و استمرار این نهادها به امر اصلاح دینی ، غفلت از سایر عوامل اجتماعی – اقتصادی – سیاسی و همچنین کارکرد پیچیده این نهادها است.
جنبش اصلاح دینی توانسته است با تکثر خوانشهای دینی خصلت تمامیت خواهی دین در حوزهٔ عمومی را به چالش طلبد. این دستاورد کمی نیست. اما تجربه سه دهه حاکمیت دینی و ظهور دوران پسا – اسلام گرایی در جامعهٔ مدنی ایران شرایط جدیدی برای جنبش اصلاح دینی فراهم کرده است که پاسخها ی جدیدی را میطلبد. پرسش ما همچنان این است: چگونه رویای مدرنیته درون زا را به واقعیت تبدیل کنیم؟
————–
* مجتبی مهدوی استاد علوم سیاسی و مطالعات خاور میانه در دانشگاه آلبرتای کانادا است.
[بیبیسی]