تتلو کیست؟
[show_avatar email=1186 align=left user_link=authorpage display=show_name avatar_size=125]
یک خوانندهای مستعد و نوگرا یا یک لمپن سخیف و مبتذل؟ یک سنتگرای مرتجع یا یک اسطورهی مدرن؟ او واقعا کیست؟ آیا او یک بیمار روانی با عقدههای فروخوردهی بیپایان است یا آنچنان که پیروان جواناش ادعا میکنند، پیامبر جدید عصر ماست؟
به نظر میرسد که او همهی اینها هست. عصارهای از تمام گزارههایی که مخالفان و موافقانش فریاد میزنند و شاید همین راز درخشش غریب اوست. همین ایستادن در نقطهی تلاقی همهی گزارههای متضاد و ناممکن. همین ایستادن در مرزهای ابهام و ایهام و سرگشتگی.
همانجا که مرز باریکیست میان پایبندی جاهلانه به سنت و گسیختن عامدانه از آن. همانجا که یک سویش همهی بایدها و نبایدهای نفسگیر و پوسیدهاست و سوی دیگر فرد بریده از جمع و همهی خودمختاریهای سرکشانهاش.
او آنجا ایستادهاست، بر روی لبهی تیز همان شکاف و در همان حال که تمام محتواهای فکریاش را وامدار سویههای ارتجاعی سنت است، به ظاهر یک سوژهی مدرن است.
از سویی او در مقابل و در تضاد با بسیاری از میراثهای مدرنیته ایستادهاست. میراثهایی که زیگمونت باومن جامعه شناس انگلیسی، آنها را پیروزی خرد علیه غرایز حیوانی، برتری عقلانیت بر دین و جادو، مقابله با مظاهر خرافی سنت و اعتقاد به برابری انسانها در برابر قدرت تعریف کردهاست.
او بارها وفاداری و اعتقاد خود را به عقب ماندهترین مفاهیم سنتی و تاریخی ما نشان دادهاست. سویههای آشکار زنستیزانه و متحجرانهاش در تحقیر زنان، تشویق به حجاب، دعوت از مردان برای ضرب و شتم زنان و حتی تمنایش برای داشتن حرمسرایی از دختران جوان کم سن و سال در کنار تعظیم حقارت بار به قدرت مستقر و همهی نمادهایش، بر کسی پوشیده نیست.
اما در او شرم و حیای پذیرفته شده و پنهانکاریهای معتبر و رایج در سنت را نمیبینیم. در جایی که او ایستاده هیچ نقاب و حجابی وجود ندارد و از اینرو در نخستین نگاه میتوان او را مردی دانست که بر علیه ظواهر مورد پسند سنتگرایان، شورش کردهاست.
آن پوست خالکوبی شده و پرنقش و نگار، آن نگاه آمیخته به استهزا وخشونت، آن کلمات رکیک و دشنامگون و از همه مهمتر آن بیان بیپروای تمنیات جنسی و امیال درونی در ملاء عام، او را به سوژهای عصیانگر در مقابل همهی هنجارهای معتبر اجتماعی بدل ساختهاست.
او پیامبری نوظهور است و اگرچه آیینهای جدید خود را خلق کرده و آوازهی لبیک جمعی پیرواناش در تقلید صدای حیوانات، اعتراضات زیادی برانگیخت اما آنطور که طرفدارانش ادعا میکنند صاحب پیام تازهای نیست و بیشتر یک تعظیم کنندهی بزرگ است به کهنگی، اما با جامهای نو.
پیامبری نه مبعوث شده از خداوند به منظور رستگاری جمعی بلکه برانگیخته با شیطان و برای تهییج لذتهای فردی.
اما علت محبوبیت عجیب او در میان ارتش چهارمیلیونیاش در کجاست؟ آیا صرفا میتوان با دیدگاه معتقد بر رواج عام ابتذال در جهان امروز که به معروفیت اسافل فلان خوانندهی غربی انجامیده، او را توضیح داد؟
بعید میدانم. بیشتر معتقدم که او صدای یک عصیان کور است. خشمی پر هیاهو در برابر دم کریه خروسی که از زیر لحاف چهل تکهی ما بیرون افتادهاست.
او را میتوان عصارهی نسلی دانست که آگاهی تقابل با سنت و توان عبور از آن را ندارد، اما از نقابها و دوروییهایش آگاه و دلزدهاست. نسلی که با ناخونهای مانیکور و گروپ سکسهای رایجاش، در لابلای سفرههای نذری و آجیلهای مشکلگشا گیرافتاده و با فریادهای بیمعنای بغ بغویش، میخواهد مرزهای خودش را با ما مشخص کند. میخواهد بگوید ما با شما فرق داریم و آرمانها و دغدغههای متفاوتی را با خود حمل میکنیم. میخواهد ما را برای سالها نادیدهانگاری و غیاب گفتگوهای هوشمندانه، ملامت کند.
در زیر پوست شهرهای ما که به عبای سنت و مذهب و قداست مزین است، نسلی دگرگونه و خوفناک در آستانه شکل گیریاست که حاضر است حتی به بهای از دست رفتن بکارتش، صدایش را به گوش ما برساند.
تتلو انسان ترسناکی هست و نیست. او بسیار به همهی آدمهایی که هرروز میبینیم شباهت دارد. او را در میان همه معتقدان حکومتی و غیرحکومتی به چندهمسری، در لوای همهی خشونتهای پنهان و رایج خانگی، در لابلای پرسه زنیهای ولگردانه و یواشکی آدمها در شبکههای پورن، میبینیم. او را در همه جا در اطرافمان میبینیم، اما جسورتر، عریانتر و صادق تر.
او نماد صادقانهی تمامی سقوطهای ما و به تنهایی عصارهی شکست یک آرمان است. او خودش را پنهان نمیکند. میایستد در مقابل ما، در برابر دوربین و همهی محتویات بیمارگونش را به روی دامنهای به ظاهر پاک و مقدس ما استفراغ میکند و از بوی بد دهانش نمیترسد.
تتلو شاید پیامبر خوبی نباشد اما آیینهی صادقیاست. او را میبایست علیرغم بیزاری بسیاری منتقدان از منش و گفتمان شترمرغیاش، سپاس و ارج گذاشت. او عفونتی را نشانمان میدهد که در غیاب او، آنرا از یاد میبریم.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
فرنوش تنگستانی متولد ۱۳۵۵ در شهر شیراز است که تحصیلات خود را در مقطع لیسانس در رشته ترجمه و در مقطع فوق لیسانس در رشته جامعهشناسی از دانشگاه علامه طباطبایی گرفتهاست.
فرنوش تنگستانی کار نوشتن را به صورت جدی در قالب داستان کوتاه، متون ادبی و مقالات اجتماعی از چهارسال پیش شروع کردهاست.