ترس، ابهام، بی باکی و همزاد پنداری در دوران کرونا
نگاهی به یک فیلم کوتاه که ناگهان ناپدید شده است!
[show_avatar email=1385 align=left user_link=authorpage display=show_name avatar_size=120]
ایران سرزمینی است که غنی ترین پیشینه فرهنگی اش شعر است در ژانر گسترده ادبیات. ژانری که با جان و روان مردمش، عمیق و پر مایه در هم آمیخته و در هم تنیده شده است. اما از زمانی که زبان تصویر در بین جوانان امروز جهان عمومیت بیشتری یافته و “واژه” به آرامی کمرنگ شده و “تصویر” جایگزین آن گشته است، این رویکرد در جوانان ایرانی نیز محبوبیت پیدا کرده است. رویکرد برخی از جوانان ایرانی به سینما و موسیقی، شیوه بیانی نوینی آفریده است که ریتم، معنا و ایماژهای شعری اغلب در تصویر گنجانده شده و جستجو می شوند. جوانانی که با کمترین امکانات فنی، اندیشه، تخیل و تصویر را درهم می آمیزند تا آنچه را که در درونشان زندانی است به زبان تصویر بیان کرده و با جمع وسیع تری فراتر از مرزهای جغرافیایی، ارتباط برقرار کنند. گویی یک نیاز شفاف و سلیس به داشتن ارتباط با جهانی که از آن دور نگه داشته شده اند آن ها را بطرف این ابزار و ابراز بیانی هل داده است.
روزهای انزوا در دوران چیرگی ویروس کرونا، و خیزش اعتراضی و جهشی جوانان نسبت به نژاد پرستی، دیکتاتوری و بحران های اقتصادی بنوعی ارتباطات جدیدی را در بین مردم ایجاد کرده است. کنجکاوی در ذات تحرک و تحول، مرا بر آن داشته که گفت و گوهایم را با گروه های سنی مختلف مردم ادامه دهم و درکی از شرایط شهروندان دنیا در این دوران بدست بیاورم.
طبیعی است که دشوارترین دوران زندگی انسان، دوران گذار از کودکی به نوجوانی است. در این دوران است که تغییرات اساسی در جسم و روان کودک رخ داده و او را به مرحله نوینی از زندگی انتقال می دهد. برخی از این تغییرات علاوه بر رشد جسمانی و هورمونی، ویژگیها و دگرگونیهای روانی آنان است شامل حس خود محوری، استقلال خواهی، نیاز به پیدا کردن حریم خصوصی و تمایل به چالشگری، پرخاشگری، سرکشی و نافرمانی. کمرنگ شدن ارتباطات با خانواده وپررنگ شدن ارتباطات با دوستان و همسالان نیز در آنان افزایش یافته و در این گذار است که در پیچاپیچی ناهنجاریهای رفتاری، هویت آنان شکل گرفته و تثبیت می شود.
خیزش جوانان و نوجوانان آمریکایی و اروپایی علیه نژاد پرستی، بحران اقتصادی، نا برابریهای اجتماعی و نئوفاشیزم، بخش ویژهای از انرژی زندانی شدهای و رهایی بخشی است که آنان را به جدال در خیابانهای خالی دعوت کرده است. گویی ویروس کوچک کرونا مسئولیتش را انجام داده است… و آنگونه که کامو هشدارداده است، جهانشمولانه روح بشر را قلقلک داده و در آنان زلزله ایجاد کرده است تا مرگ هراسی جایش را به تأمل در ذات معنای زندگی بدهد. اما این نیرو و انرژی متلاطم درکشور ایران، که بیش از یک سوم جمعیت اش را گروه سنی بین چهارده تا بیست و نه سال تشکیل می دهند، در درون محبوس مانده و گاه جنبههایی نومیدانه و خودآزارانه به خود گرفته است. چرا که جوانانی که چهل سال پیش بدنیا آمده بودند، بارها و بارها خیابان ها را به تسخیر در آورده و با خون خود رنگین کردند.
شرایط تنگ ایران بویژه برای دختران نوجوان زندگی را دشوارترکرده است. توجه به تفاوتها و شرایط اجتماعی و سیاسی نوجوانان ایرانی با همسالانشان در سایر کشورهاست که می توان با واکاوی موشکافانه تری به انگیزهها و دستاوردهای آنان برای تغییرپرداخت و به قدرتهای درونی شان پی برد.
اخیرن بطور اتفاقی فیلم کوتاهی دیدم ساخته دختری شانزده ساله از یک شهرستان کوچک. شاید نام سازنده اش “سارا” باشد، شاید هم هاجر. نمیدانم! حالا نامش را من می گذارم سارا. احتمالن الان باید هفده ساله شده باشد. و شاید سال آخر دبیرستان است. و شاید هم اکنون هم دارد امتحانات نهاییاش را می گذراند و یا خودش را برای کنکور ورودی دانشگاه آماده میسازد. فیلم کوتاه او شاید نامی دارد همچون “و من شکوفه کردم”. این فیلم را که من با این نام نامگذاریاش می کنم، احتمالن با خودسانسوری ساخته شده است همراه با دوستان و همکلاسیهای دبیرستانی سازنده فیلم. فیلمی درباره خودش سارا و یک عروسک سخنگو که بوسیله یک دختر نوجوان دیگر عروسک گردانی می شود و حرف می زند. یک اتاق، یک پرده. یک تخته سفید بجای تخته سیاه، یک کوله پشتی کافی بوده است. و خودش، یک دختر با روسری و روپوش تیره رنگ… و یک عروسک زرد رنگ… فیلمی که ناگهان در فضای مجازی ناپدید شده است و دیگر نمی توان به آن دسترسی پیدا کرد.
این فیلم، با رخشندگیهای شاعرانه، با صداقت بیانی بی پیرایه و ساختی شیوا و فصیح، بنظر می رسد که در یک فرصت کوتاه ساخته شده و در چارچوب شرایط محیطی و ساختار کاری ویژهای، با یک دوربین کوچک و امکانات محدود، فیلمبرداری شده بوده است. بنظر نمی رسد که با دوربین تلفن هوشمند ساخته شده باشد. بنظر نمی رسد همه چیز آنی و درلحظه فیلمبرداری شده باشد. فیلم ادیت شده است و پشت صحنه فوق العاده زنده و با طراوتی دارد. با چند دختر شاداب نوجوان، با اشتباهات لفظی شان، حرکت های تکراری شان، خنده های از ته دلشان و لهجههای شهرستانی شان… آنچه باعث شگفتی است موضوع فیلم و دو زبانه بودن (به زبان فارسی و انگلیسی) آن است که در ایران ساخته شده است و در گذارو نهفت این کار هنری بیننده را به شدت چالش وامی دارد. مسئله پر اهمیت آموختن زبانی دیگر است این چنین سلیس و روان در یک شهرستان کوچک و اندیشیدن به آن زبان است که اینگونه با مهارت خودآموزی شده است.
گوشه گیری، انزوا و دو زبانه اندیشی
موضوع فیلم بسیار ساده است. رابطه یک دختر جوان است با همزادش. با نیمه مبهم و تصوری اش.
” سارا” سازنده فیلم، دختر نوجوان ۱۶ ساله ای را بنام “خورشید” به تصویر می کشد که با تخیلات درونی خود در دنیایی تنها و منزوی زندگی می کند. او که به دگرگونی لحظه به لحظه انسان، طبیعت و هستی باور دارد، خود را اما با جهان پیرامونش بیگانه احساس می کند و زندانی فضایی است که نمی تواند با زیر و بم آن وبا آدمهایش ارتباط برقرار کند. گوشه گیری و تنهایی، او را اندک اندک وارد گردونه بی عملی می کند. در اوج نومیدی بناگاه با نیمه دیگری از خود روبرو می شود. با موجودی عروسکی و زرد رنگ که خود را همزاد وی معرفی می کند. وجهی دیگر ازخورشید. همزادی که با او ارتباط روانی و عاطفیِ تنگاتنگی دارد اما به زبان انگلیسی صحبت می کند. یک انگلیسی روان… علیرغم معانی و نشانههای گونه گون رنگ زرد که به زعم خورشید نماد ترس و بی اعتمادی و بی تحرکی است، اما این موجود کوچک زرد رنگ روحیهای به غایت توانا، بی باک، پیشرو و زنده دارد. روحیه ای که خورشید را به مبارزهای جاندار و شورشی علیه خود و عنصر بیتحرکی وا می دارد. همزاد، که مفهومی ویژه در آثار نویسند گان برجسته ای همچون خورخه لوئیس بورخس را یاد آور می شود، خورشید را وا میدارد که هستی را جور دیگری ببیند و به گونه ای متفاوت ارزیابی کند.
خورشید با نگرشی پرسش آمیز از خود و با خود پندارگیای حاکی از بیاعتمادی به خود، به انگلیسی می گوید: “من هیچوقت مثل اسمم درخشان نبوده ام. آنقدر کمرنگم که گاهی اوقات احساس می کنم که خورشید مرده است و انگار دیگر دیده نمی شوم.” همزاد، جملات ملال آور او را به چالش می کشد و او را وا می دارد که زندان درونش را واکاوی کرده، خود را از اسارت وجود خود برهاند و به تثبیت برساند. با یک نگاه نوین، یک بیان زنده، یک نمایه متفاوت…
جوانی، مترادف شورش و طغیان است. در فضایی که یک لحظه نافرمانی از قوانین متعارف القا شده، نوجوان به بیرحمانه ترین شیوه متلاشی و تنبیه می شود، نوجوان راهی جز سرکوب خود ندیده و خموده به زندان درون پناهنده می شود. آنچه در این فیلم مطرح می شود، نمایه گسستگی روح نوجوانانی است که ناخود آگاه در درون تکه تکه می شوند و با پارههای وجود خود به مبارزه بر می خیزند تا راهی برای آزادی و رهایی خود پیدا کنند. این فیلم تلاشی است زنده و پویا در پیدا کردن پاسخی به زندگی سیزیف وار از منظرگاه دختر نوجوانی که می خواهد با حقیقت وجودی خود و جهان پیرامونش مرتبط باشد. و در این جستجوهویت واقعی خود را معنی کرده و به خود آرمانی برسد.
دو زبانه بودن فیلم نیز از دو پاره شدن روح و روان خورشید شخصیت نوجوان فیلم نشان دارد. خورشیدی که با نیمه دیگرش که به زبانی بیگانه صحبت می کند احساس هم هویتی و خویشاوندی بیشتری می کند. بیگانهای که او می تواند آزادانه خود را در او گم کند. و این گم کردگی با شفافیت تمام هویت حقیقی او را شناسایی کرده و او را به آرمانشهر رویایی، اصالت درونی و آزادگی و تبارمندی حقیقی اش نزدیک می کند.
در زمانی که جوانان دنیا علیه ستمگری ستمگران برخاسته اند و شهر ها را به آتش می کشند، “سارا” شاید به این دلخوش است که خبرهای جهان را مرور کند. با صدای آنان در خیابان ها همراه باشد و غروب ها پنجرهاش را باز کند و به گلهای رنگارنگ حیاط خانه همسایه چشم بدوزد. با دیدن آفتاب ، نور را به درونش راه دهد و اگر در هوای گرم آغاز تابستان نسیمی بوزد، حس کند که دارد نفس می کشد.
ناپدید شدن و هراس
فیلم “و من شکوفه کردم” را دوبار دیدم. اما این فیلم دیگر حضوری در هیچ کجا ندارد. و من به این می اندیشم که چگونه است که اینهمه توان، شایستگی و درونداشت هنری سریع در تاریکخانههای دنیای واقعی و مجازی گم می شوند! ناپدید شدنی که سرچشمه اش ترس است… ترس که واکنشی است به تهدیدهای واقعی برای یک دختر نوجوان در شهری کوچک…
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
عزت گوشهگیر نمایشنامهنویس، نویسنده، منتقد فیلم و شاعر است. او فارغالتحصیل نمایشنامهنویسی و ادبیات دراماتیک از دانشکده دراماتیک هنر تهران و کارشناسی ارشد هنرهای زیبا از دپارتمان تئاتر دانشگاه آیووا است.
از گوشهگیر تاکنون ۱۴ کتاب به زبان فارسی منتشر شده است. از جمله مجموعه داستانهای
کوتاه: آن زن، آن اتاق کوچک و عشق، … و ناگهان پلنگ فریاد زد: زن؛ آن زن بی آنکه بخواهد گفت خداحافظ، مجموعه کتاب شعر: مهاجرت به خورشید، و مجموعه دو نمایشنامه: دگردیسی و بارداری مریم.
آثار نمایشی او توسط گروههای تئاتری مختلفی اجرا شده، از جمله نمایشنامه بارداری مریم که برنده جایزه ریچارد مایبام و نمایشنامه پشت پردهها (بر اساس زندگی قرهالعین) او نیز برنده جایزه نورمن فلتون شد.
گوشهگیر در سال ۱۹۹۰، به عضویت نویسندگانِ بینالمللی دانشگاه آیووا درآمد و از سال ۱۹۹۲ در کنفرانسهای بین المللی زنان نمایشنامهنویس زن در کشور های مختلف از جمله کانادا شرکت کرده و نمایشامه هایش را اجرا کرده است. گوشهگیر در حال حاضر در دانشگاه دپول در شیکاگو-ایلینوی، قصه نویسی و شعر کلاسیک تدریس می کند. او همچنین به عنوان نمایشنامه نویس رزیدنت در کمپانی تئاتر «شیکاگو دراماتیستز» Chicago Dramatists به مدت سه سال پذیرفته شده و در آنجا مشغول به کار است.