تن تنانهگی، تن زنانهگی
و همیشه برهنگی در معرض بوده است. در معرض ما که نگاه می کنیم، میسنجیم، و تنی را که روبه روی ماست یا پاره پاره میکنیم یا پرچمی میسازیم جاودانه از آن!
و چقدر فرق میکند این تن، تنی زنانه باشد. تنی باشد که اغوا احاطهاش کرده است. تنی که تاریخ را طی کرده با نگاههای قضاوت، خشم، شکوه، شهوت. تنی که پیچانده شده در برقع، چادر، کفن، بیکینی، پردهها، ملافهها، تنی که دریده شده در میدان بزرگ تی آنگ آن من، هرات، کابل، ایلام، هارلم. تنی که شکفته در میان کوچه پس کوچهها. میان مطبخ و دانشگاه، میان سراسراها و اندرونیها.
تنی که تن تاریخ است. تن غارها که برهنه بر دیوارهایشان نقش بسته بود و برهنگیاش را میان همهی حجمها میکشید.
و حالا مصر است که میتپد، مصر است که طلب خون میکند. مصر که اهرام را به قضاوت مینشاند. برای تنی کوچک. دستهای کوچک. برای برهنگی اندام کوچک یک زن .
و حالا مصر می شود تن زنی که برهنهگی را در معرض می گذارد. و هزار وا ویلا، هزار اعوذ بالله، هزار مرگ بر را، بر عضلههایش یدک میکشد.
امروز تن ماجده است که میانهی میدانها صف میکشد که میگویند برهنهگیاش شبیه برهنهگی جنازهی چگورا نیست. که میگویند شرم بر او که با آلت تناسلیاش به میدان میآید.
ماجده است که در هر عکس شبیهتر به خودش است. شبیه موهایش و پوست رنگ پریدهاش. شبیه صورت کودکانهاش. عکسهایی که در معرض چشمهای جهان می گردد و این تن برهنهی زن است که به میدانِ نگاهها و فکرها نفوذ میکند.
بیلبوردهای تبلیغاتی بزرگ با تنهای برهنهی زنان در بسیاری از خیابانهای دنیا دراز کشیده اند. فرشتگان مقدس الهی با تنی برهنه بر سقف کلیساها، برهنهگی مراسم اعدام، مراسم آدم سوزی، مراسم تیرباران، مراسم قربانی،… برهنه گیِ به بند کشیده شدهی فواحش و هزارتوی برهنگی زنانه که حالا که باز به معرض در آمده است، هزار صدا و هزار چشم را سمت خود کشانده.
و تن تنها چند تکه استخوان، چند عضله ی ناچیز،چند پاره ،چند بند .تن تنها تن ِ یک زن که نام اش به شدت عربی است.
حالا علیا ماجده المهدی باید در انتظار تاریخ قضاوت ها و دندان ها بماند. دندانهایی که شهوتِ تکه تکه کردن و دریدن امانشان را بریده است.و انگار وقتی تنی برهنه می شود این شهوت در تمام استخوانهای دنیا تیر می کشد.
حالا ماجده المهدی تصاویر برهنهاش را در بهار عربی میرقصاند و میکشاند و در معرض قرار می دهد، دانسته از این شهوتِ کشندهی دندانها.
بی هیچ سلاحی و با سلاح برهنهگی.
خیلی نگذشته از زمانی که تصویر تن برهنه و غرق به خون قذافی عکس یک تمام خبرگزاری ها و روزنامه ها بود. آن روز هم شهوتِ دریدن بیدار شده بود اما او جنازه بود و چیزی برای تکه تکه کردن نداشت.
و تنِ زن انگار حکایت دیگری است. تنی که همیشه یا در هیاتِ معشوقه ای شگرف حقِ حضور داشته یا به هیات پیچیده در لوای تاریخ و مذهب و عرف و دهانها و فکرهای مردمان.
و هنوز انگارتنِ ما نشده است. انگار این گوشت و عضلهها را وطن، برادرانمان، پدرانمان، مادرها، گلدستههای مسجد و محراب ها، قاضیان، حاکمان و… روی اسکلتمان دوختهاند که هر روز به لباسی شبیه فکرهایشان، دوست داشتههایشان، قضاوتهایشان ملبس باشد.
شاید برهنگی نشان دهد که این تن، این پوست و استخوانها، این انحناهایی که مدام یا به تغزل گرفته شده یا به خشم این اندامی که از فرط انسانی بودن حالا برهنه در مقابل شماست را، هیچ کس جز خودمان ، جز ماجده جز مهدیه جز مهسا و جز محبوبه و جز نامهای زنانه مان مالک نیست. برهنهگی یعنی من. یعنی ما .
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید
نوشته شما بی نظیر بود.