جنایت آشکار در رقابت با جنایت مقدس
ططنز هفته:
Obvious Crimes vs Holy Crime
[show_avatar email=1123 align=left user_link=authorpage display=show_name]
حضرت رهبر در مورد کشته شدن جورج فلوید شهروند سیاهپوست آمریکایی به دست پلیس این کشور فرمودند که «آشکارا جنایت میکنند، عذرخواهی هم نمیکنند.»
همانطور که همهٔ ما میدانیم جنایت انواع و اقسام دارد. که همه در شکم دونوع مهم آن میگنجند. آن دو نوع عبارتند از جنایت آشکار و جنایت پنهان. انواع و اقسام مرگ و میرهایی که در سایر کشورها صورت میپذیرند از نوع جنایت آشکار هستند و سردمداران آن کشورها اگر لیوان آب هم دستشان هست، باید بگذارند زمین و بلافاصله عذرخواهی بکنند، و سپس لیوان آب را برداشته و بنوشند. جنایت پنهان که مهمترین شاخهاش جنایت مقدس است، جنایتی است که در کشور ولایی ما صورت می پذیرد. این جنایت چون پشت تقدس پنهان است، نه تنها عذر خواهی بلافاصله ضرورتی ندارد، بلکه اصلا عذرخواهی معنایی ندارد. لذا نوشیدن یک لیوان آب پشت سر آن هم فاقد هر نوع کراهتی است.
آنچه که در تیکه پاره کردن حاجی زاده و فرزندش و یا قتلهای زنجیرهای و یا در کوی دانشگاه و کشتار آبان صورت گرفت، همه و همه برای بقای حکومت ولایت مطلقه فقیه بودند که باز هم نه تنها قبیح نبودند بلکه مقدس و در نتیجه پنهان بودند. علیرغم آنکه در اینموارد عذرخواهی شرعی نیست، ما دیدیم که حضرت رهبر بزرگوار در یک مورد عطوفت ولایی نشان دادند و شکسته نفسی فرموده و فرمودند: من جسم علیلی دارم. سپس مقداری اشک مکتبی ریختند، که خودش هم از لحاظ ولایی و هم از لحاظ جنایی و سیاسی کلی عذر خواهی بود. آنقدر عذر خواهی بود که دل هر چه مکتبی بود کباب شد. تا سرحدی که گریه را گرفتند و های های زیرش زدند.
آمریکاییها نه تنها عذر خواهی نمیکنند بلکه زبان درازی میکنند. این از خصوصیات جانیان و جنایات آشکار است. جانیان جنایات مقدس دست درازی میکنند، زبان میبرند، زبان بازی میکنند، اما زبان درازی نمیکنند. تازه اگر زبان درازی بکنند، طبق روایات می کنند. این فرق می کند با زباندرازی دیوانهای مثل ترامپ.
همانطوری که آقا در نطق سالروز وفات جانگداز رهبر انقلاب فرمودند، آخرین جمله ای که جورج فلوید زیر فشار زانوی پلیس پست آمریکا گفت «نمیتوانم نفس بکشم» امروزه حرف همهٔ مردم دنیاست.
بعد از آمدن رهبر کبیر انقلاب به ایران، رقم کوچک هزاران نفر به صورت جنایت مقدس اعدام و یا تیرباران و یا حتی زیر شکجه جان خود را از دست دادند. اما به گواهی دوست و دشمن در هیچ موردی بسیجیها و پاسداران و بازجوهای ما زانوی خود را روی گردن آنها فشار ندادند و هیچ کدام از آن کشته شدهها قبل از کشته شدن این حرف تکاندهنده را که «نمیتوانم نفس بکشم» بر زبان نیاوردند. که این خود نشان میدهد که آنها میتوانستند نفس بکشند. امروزه آنها مثل هر مردهٔ دیگری نمیتوانند نفس بکشند که امری است علیهده که ما نباید خلط مبحث بکنیم.
هر کدام از شما که فکر می کنید در جمهوری اسلامی نمیتوانید نفس بکشید، بروید راحت در خیابان فریاد بزنید تا نفستان باز بشود. محض احتیاط این کار را جایی بکنید که عزیزان بسیجی و سپاهی و امنیتی و لباس شخصی نباشند. چون ممکن است در میانشان افرد خودسر و یا آتش به اختیار باشد، و نفستان را با زبان درازی و بی عذرخواهی از چنگتان در بیاورد.