جویباری که میستاند سهم خود را از باران
«بهارجنبش زنان، روایتی از اشکها و لبخندها» نام کتاب تازۀ نوشین احمدی خراسانی است. با خواندن کتاب، ناگهان خاطرهها با دلبری و گاهی رندانه شروع کردند به رژه رفتن از مقابل دیدگانم؛ درست مانند سریالی جذاب و دنباله دار که میبینی و لذتش را در مرور کردن بیشتر احساس میکنی. هنگام مطالعه انگار که خودم را در ورقهای کتاب باز مییافتم. چه روزها و لحظه های شورانگیزی بود. چه تجربهها و آموزهها و حکایتهایی بود، چه ندانم کاریها و چه آزمون و خطاهایی…! حالا که آن روزها و سالها سپری شدهاند و به عنوان یک ناظر بر آن ماجراها نگاه میکنم و فرصتی برای تعمق بیشتر به دست آوردهام میبینم که حرکت نوپای زنان چه شور و حال و دستآوردهای با ارزشی برای این سرزمین داشته و چه آرزوهای واقعی و انسانی را به ارمغان آورده است به طوری که توانست جایگاه و هویت مستقل خود را به عنوان یک «جنبش» مدنی و مسالمت آمیز با گفتمان برابرخواهانه در جامعه ایرانی جا بیاندازد. حال دیگر این کم لطفی شکاکان و سست باوران است که آیا «جنبش» زنان وجود دارد یا نه؟
همیشه زنان در همه عرصهها حضور داشتهاند، زندگی کردهاند، رنج محدودیت و تبعیض را به جان خریدهاند، تلاش و مبارزه کردهاند، اما در همه حال سعی داشتهاند هستی و هویت مستقل خود را حفظ کنند. در تاریخ نگاری و نوشته های مکتوب باقی مانده از پیشینیان معمولا از مبارزات، حرکتها، اندوختهها و تجربه های متنوع زنان ایران کمتر نشان و ردی دیده میشود اما از دو دهه پیش به این سو روایت کردن مبارزات زنان به برکت نوآوری نوشین احمدی خراسانی در ایران باب شده است: از روایت کردن تا تدوین دقیق تجربهها، تا شناسایی و معرفی منصفانه تلاشها، و ثبت مبارزات صادقانه و تاثیرگذار زنان پیش کسوت. نوشین طی سالها کوشش در روند مستندکردن مبارزات زنان، از روشهای گوناگون سود برده است از جمله: به صورت خاطره نگاری، تحلیل تاریخی، بررسی تطبیقی، شرح حال نویسی، تاریخ شفاهی، و گاهی هم در قالب «سالنمای زنان»، که مجموعاَ تاریخ زنان ایران را به شکلی ساده و جذاب، مستند کرده و برای آگاهی نسل جوان، به چاپ رسانده است.
نوشین احمدی در آخرین اثر خود «بهار جنبش زنان»، فعالیتهای زنان درون حاکمیت در ابتدای دهه هفتاد، و زنانی که از سالهای ۱۳۷۴ خارج از چارچوب حاکمیت فعال شدند را (صرفنظر از تأیید یا رد عقاید آنان) به دقت و انصاف مورد بررسی قرار داده است همانطور که از مهرانگیزکار و شیرین عبادی همچون دو ستون اصلی پیشبرد مبارزات حقوقی زنان در آن دوران یاد میکند و سیمین بهبهانی را شاعر جنبش زنان میخواند در عین حال از هر زنی (چه نویسنده، مترجم، محقق، فعال اجتماعی، و دارای هر عقیده ای) که به پیشبرد جنبش زنان کمکی کرده است با ذکر نام و مشخصات فعالیت اش، اسم آورده و از خدماتش قدرشناسی کرده است.
نوشین چه در این کتاب و چه در آثار و کتابهای دیگر خود همواره تلاش کرده است تا آشنایی و ارتباط با حرکتها و مبارزات زنان پیشرو نسل اولیها را برای نسل جدید در جنبش زنان فراهم کند. من در میان کنشگران دور و بر خود کمتر زنی به جوانی نوشین دیدهام که تا این اندازه برای نسل قبل از خود، احترام و علاقه نشان بدهد و این گونه بکوشد تا تجربه های آنها را به نسل جوان تر انتقال بدهد.
نویسندۀ «بهار جنبش زنان» همچنین از حضور و کارکرد مثبت انجمنها و نهادها مستقلی که توسط زنان تأسیس و رهبری شده است سخن میگوید و در شرح و تحلیل ظهور نهادهای مستقل زنان در آن سالها، قدم به قدم نقش جنبشهای جامعه مدنی در رشد و تقویت این گونه حرکتها را میبیند و برای خواننده کتاب، باز میگوید. اگر چه هر کدام از این فعالیتهایی که خود در آن حضور داشته، طبعاَ نقدها و موانع و بگو مگوها و حرفهای ناروا را نیز در پی داشته است ولی هیچگاه گوش نوشین بدهکار این سخنها نبود و کارش را مصرانه پیش میبرد و به دلیل همین پیگیریاش بود که میان جامعه زنان کنشگر، علاقمندان خودش را پیدا کرد و جای خودش را در جنبش اجتماعی زنان ایران باز کرد.
کتاب «بهار جنبش زنان» در شرح منصفانه ماجراهای دو دهه اخیر جنبش زنان ایران، موفق بوده است چون تاکنون مقالات و نقدهای زیادی از فعالیتهای زنان در این دوره به چاپ رسیده اما تاکنون تحلیل و روایتی چنین منسجم، کاربردی و طبقه بندی شده از حرکتهای عملی زنان، نداشتهایم و این خود برای نسل جوان تر میتواند جذاب و آموزنده باشد.
در فصل اول کتاب، نوشین فقط چند صفحه را به شرح مختصر خانوادگیاش اختصاص داده است. این امر برایم جالب بود چون معمولا او عادت ندارد در آثار و کتابهایش از خانواده و مشکلات شخصیاش بگوید. هرچند این بخش خیلی کوتاه است ولی همین چند صفحه شرح حال مختصر، فضایی صمیمانه را به خواننده منتقل میکند و به نظر من چنین آغازی برای کتاب، مطالعه آنرا برای خوانندگان آسان میکند. از سوی دیگر در پی مطالعه این شرح موجز زندگی خصوصی، برای خواننده روشن میشود که هدف نویسنده، گفتن صرف ماجراهای خانوادگی و شخصی نیست بلکه مقصدش از اشاره به چنین شرح حالی، در واقع شناسایی موقعیت آشفته تاریخی آن روزهای ایران است، و بازتاب زمانه ای است که عملا زمینه حرکت و جوشش مبارزات زنانه و چگونگی وارد شدن به فعالیت اجتماعیاش بوده است.
هر صفحه کتاب که به جلو میرود ما نه تنها با مستندهای تاریخی خشک و فضای بسته طرف نیستیم بلکه خواننده کتاب میتواند مثل یک متن داستانی و به هم پیوسته، از ماجراهای کتاب، لذت ببرد. نوشین در این کتاب هر جا روایتی را آورده و تاریخچه ای را ذکر کرده، اسم آدمها و گروه های تأثیرگذار در آن حرکت را نیز آورده و به آنها ادای دین و احترام کرده است. در واقع بخش عمدۀ مطالب بر پایه حضور تأثیرگذار شخصیتهای مختلف زن (با افکار و عقاید گوناگونشان) شکل گرفته است که این امر، حال و هوای زنده و جذابتری به فضای کتاب بخشیده است، و به خواننده فرصت میدهد تا در کوران فعالیتها و رویدادهایی که طی دو دهه در جنبش زنان به وقوع پیوسته، مشارکت جوید و قدم به قدم با زنان کنشگر سرزمین خود، همراه شود. بنابراین ما با متنی کسل کننده با جملاتی پیچیده و سنگین مواجه نمیشویم. در واقع خود فضای متن، زاویه دید و لحن روایت اجازه نمیدهد که مخاطبان کتاب به خواندن وقایع عام و مبهم و جریانهای کلی و انتزاعی، محکوم شوند. در جای، جای کتاب با افرادی آشنا، چهره های آشنا، و رفتارهای آشنا روبرو میشویم، همه را میشناسیم و میدانیم که بودهاند، چه موضعی داشتهاند و چگونه میاندیشیدند و چه گونه حرکت میکردند.
در واقع این کتاب، در حجم و ظرفیت محدود خود سعی کرده از خلال تجربه های شخصی، به پهنۀ دلگشای جنبش زنان نقب بزند و افراذ و گروه های گوناگون فعال در این عرصه را از قلم نیندازد. شاید مهمترین نکته که تا مدتها در ذهن خواننده باقی میماند نقش رهایی بخش «همبستگی» است یعنی عاملی که نویسنده با آگاهی از تأثیر عظیم آن، از ابتدا تا انتهای کتاب، و در هر فرصتی، به قدردانی و تشویق همبستگیها، همدلیها و همکاری عملی زنان پرداخته است و نشان میدهد که رمز موفقیت جنبش زنان ایران در وحدت و کار مشترک همه گروهها است. هرچند که در جای، جای کتاب و در همه مراحل فعالیت جنبش، نوشین از نقادی ضعفهای خود و حرکتهای دسته جمعی که خودش در آنها حضور داشته، غفلت نکرده است.
برخی از دوستان منتقد نوشین، که با مطالعه کتاب، بخشی از تحلیلها و روایتهای نویسنده را قبول ندارند اما حتی با وجود این انتقاد، کتاب را خواندنی یافتند و نکات تحلیلی و تجربه های مطرح شده در کتاب را جالب توصیف میکنند، به ویژه شرح تاریخی کتاب را قابل توجه میدانند. برخی دیگر از دوستان، نوشین را چنان میدانند و میبینند و از او انتظاراتی دارند که این کتاب را در حد آثار پیشین اش نمیدانند، اما در عین حال نمیتوانند تلاش و پیگیری او را برای مستند کردن تاریخ بیست ساله جنبش زنان نادیده بگیرند.
برخی نیز انتقاد میکنند که نویسنده در این کتاب، جنبش زنان را «پایان یافته» تلقی کرده و «پائیز» را برای وضعیت کنونی جنبش زنان متصور شده است. ولی منتقدان فراموش میکنند که برای هر پائیزی، زمستانی و در پی هر زمستانی، بهار و نوزایی وجود دارد. در ثانی اگر این دوستان با کمی دقت به «مقدمه کتاب» رجوع میکردند بی تردید چنین قضاوتی نداشتند. چنانچه نوشین در مقدمه کتاب خود، خیلی روشن مینویسد: «اکنون جنبش زنان ایران در دوران گذار ناشی از ابهامها و ناروشنی در چشم اندازهای تغییر شرایط کلی در ایران (شرایطی متأثر از تحولات منطقه ای، افزایش تنشها با جامعه بین المللی و نیز تحت تأثیر وضعیت بحران زده داخلی) به مانند دیگر گروه های اجتماعی و سیاسی در حال تجدید آرایش و برساختن گفتمانهایی متناسب با شرایط جدید و سامان دادن به نسبتها و تعیین مرزها و حدود ارزشهایش با شرایط ابر اندود و مبهم ناشی از این فاز جدید، برای تثبیت جایگاه زنان درفردای ایران است، و فردا:
باران که بارید
هر جویباری
چندان که گنجای دارد پُر میکند پیمانهاش را»[۱].
نوشین جوان کارش را با نوشتن در روزنامهها و مجلهها شروع میکند و در ادامه فعالیتهای مستقل مطبوعاتیاش، به انتشار نگاه زنان و جنس دوم و فصل زنان میپردازد و خیلی زود به عنوان ناشر اندیشه های فمینیستی در ایران شناخته میشود. نوشین فصلنامه «جنس دوم» را به مجموعه ای برای انعکاس اندیشه های نو به قلم نویسندگانی با دیدگاه های مختلف (چه حرفه ای و چه تازه کار) اختصاص داده بود و چندین سال پیاپی آن را منتشر میکرد و به این وسیله، نقش اگاه کنندۀ خود را به عنوان یک زن مدافع اندیشه های برابری خواه و ناشری به روز و مدرن، به اثبات رساند؛ و در کنار فعالیت مطبوعاتیاش، به عنوان یک کنشگر احتماعی و یک نظریه پرداز مطرح و پُر کار در جنبش زنان حرکت اش را ادامه داد. فعالیتهای شبانه روزی او بسترساز حضور و فعالیت بسیاری از زنان جوان و علاقمند در جنبش زنان شد به طوری که هیچ کس باور نمیکرد که چنین زن جوانی بتواند از پس این فعالیتها برآید. در حالی که نوشین احمدی طی این دو دهه در فعالیتهای گوناگون جنبش زنان حضور فعال داشته و دارد، تلاشهای مداوم و مستمرش، از او فمینیستی عملگرا و غیر ایدئولوژیک ساخت و او را وارد دنیای بزرگ خانواده جهانی زنان کرد.
در واقع او که سالها برای نگارش و تدوین تاریخ شفاهی زنان مبارز ـ به ویژه نسل پیشکسوت جنبش زنان ـ کوشیده بود سرانجام این بار تاریخ شفاهی را به تحریر در آورده است که خودش نیز در آن حضوری فعال و کنشگرانه دارد. به همین علت، خواننده در این کتاب گاهی با نوشین راوی، گاهی با نوشین کنشگر، گاهی با نوشین نظریه پرداز، و گاهی با نوشین سازمان ده، و گاهی هم با چهرۀ زنی نقاد و معترض پرشور اجتماعی روبرو میشود. شاید این حضور فعال و چندجانبه باعث گردد که برای برخی از دوستان این تصور پیش آید که او قصد مطرح کردن و بزرگ نمایی حرکتهای خود را دارد. در حالی که خود نوشین در مقدمه کتاب نوشته است: «هنگام نگارش این کتاب در حد بضاعت تلاش کردهام که نقاط عطف حرکتهای جنبش زنان را مورد بازخوانی قرار دهم و موارد ضعف و قوت آن را از منظر تجربه های شخصیام مکتوب نمایم. گفتن ندارد که در این کتاب، نگاه خیرهام بر کنشها و حرکتهایی متمرکز بوده که در آنها حضور و نقش داشتهام. بنابراین نمیتواند تصویری کاملا جامع از آنچه طی ۲۰ سال گذشته بر جنبش زنان ایران رفته است ارائه نماید اما شاید بتواند در کنار مکتوبات دیگر فعالان، پازل «دوران بهاری جنبش زنان» را در قاب تصویری نهچندان فریبنده، به نمایش بگذارد.»[۲]. در واقع اگر قرار بود من راوی کتاب «بهار جنبش زنان» باشم هیچ گاه نمیتوانستم حرکتها و فعالیتهای یک دوره بیست ساله را در این اندک صفحات (۳۷۲ صفحه) بگنجانم و این هم فقط از عهدۀ نوشین بر میآمد.
«بهار جنبش زنان» شامل ۶ فصل است که هر فصل آن، از دشواری فعالیتهای زنان و حرکتها و همبستگیهای گروهی، علنی، و مسالمت آمیز سخن میگوید. اگر نویسنده هر فصل از کتاب را میتوانست به صورت کتابی جداگانه بنویسد طبیعتاَ بسیاری از حرکتها و رویدادهایی که در این کتاب جا ماندهاند یا به شکلی گذرا و با عجله از آن عبور شده نیز میتوانستند مستند شوند.
کتاب در فصل اول و دوم، چگونگی ظهور و شکل گیری دوبارۀ جنبش زنان را بعد از انقلاب ۵۷ برای ایجاد حقوق برابر، در ایران معاصر تشریح میکند که شاید مهمترین و جذابترین آنها، تجربه های پیچیدۀ همکاری با گروههای مختلف زنان (از جمله با جمع زنان ناشر) و برپایی اولین مراسم علنی ۸ مارس بعد از بیست سال در فضای عمومی ایران باشد که بالاخره منجر به تأسیس «مرکز فرهنگی زنان» به عنوان یکی از تأثیرگذارترین نهادهای زنانه در کشور گردید. همینطور تشکیل و راه اندازی اولین کمپین جنبش زنان به نام «کمپین زنان و مردان علیه خشونت» است که در میان گروه های مختلف زنان در آن دوره واقعاَ تأثیر گذار و مرتباَ هم باز تولید و زنده نگه داشته شد. در چهار فصل دیگر کتاب، مشخصاَ به ائتلافهای سرنوشت ساز میان گروه های مختلف زنان، یعنی «جمع هم اندیشی فعالان جنبش زنان»، «کمپین یک میلیون امضاء»، «ائتلاف علیه لایحه حمایت از خانواده»، و «همگرایی جنبش زنان برای طرح مطالبات در انتخابات» پرداخته شده است. این ائتلافهای چهارگانه، در روند حرکتهای مستقل زنان و با بینشی تحول یافته که از مرزهای تعصبات ایدئولوژیک فراتر رفته و با روشهای نوین به جلو رانده شده است یکی دیگر از اصلیترین پایه های تحلیل تاریخ بیست ساله در کتاب «بهار جنبش زنان» است.
کتاب بهار جنبش زنان اما نقش نوشین احمدی خراسانی را در این تاریخ بیست ساله به خوبی بیان نمیکند چرا که راوی نمیتواند روز به روز از فعالیتهای ۲۴ ساعته خود برای پیشبرد جنبش زنان بگوید. در حالی که من که سالها و از نزدیک با او همکاری داشتهام میدانم که نوشین احمدی در مجموع زنی به شدت آرمان گرا است که در هیئت سازمان دهنده، پژوهشگر، عکاس، خبرنگار، فیلم ساز، تحلیل گر، و کنشگری مستقل و مدنی و… بی وقفه تلاش میکرد و همیشه سعی داشت که هر جای خالی را برای پیشبرد حرکتها پر کند و خلاصه کلام فعالی ۲۴ ساعت بود. و در این میان در جنبش زنان جای یک روایت تاریخی و مستند از مبارزات این دو دهه توسط کسی که خودش در همه این سالها حضوری فعال داشته است واقعاَ خالی بود که این جای خالی را باز هم نوشین احمدی پُر کرد.
در همان سالها، یکی از ایده های نوشین، بحث «مطالبه محوری» در مبارزات مدنی زنان بود و به راستی تلاش کرد تا این اصل مدنی و مسالمت آمیز را که به آن عمیقاَ باور داشت در جنبش زنان پیش ببرد. چنانچه در همان روزهای اول کمپین یک میلیون امضاء نیز «مطالبه محوری» را یکی از ویژگیهای آن میدانست و نوشته بود: «در جنبش یک میلیون امضاء، گروهها و افرادی گرد هم آمدندکه این بار، بر اساس توافقهای عقیدتی و ایدئولوژیک قرار نداشت بلکه بر پایه توافقی خاص و معین، یعنی بر مبنای یک «خواسته»ی مشخص شکل گرفت. کارپایه این توافق و همبستگی، یک سری خواسته های حقوقی مشخص و لمس شدنی است و نه مشربهای سیاسی و ایدئولوژیها و مکتبها و عقیدهها. میخواهم بگویم مدل کمپین، مدلی «خواسته محور» است» [۳]
کاش نوشین احمدی فرصت و حوصله دوباره ای برای نگارش مبسوطتر این مستندهای تاریخی که توأم با حرکتهای انسانی و شجاعانه زنان است پیدا کند و برای نسل آینده شرح دهد که چطور با جمع آوری ذره، ذره کمکهای اندک از مردم داوطلب ـ و باز هم به جهت دور اندیشی خود نوشین ـ مکانی کوچک را برای تأسیس و راه اندازی «کتابخانه صدیقه دولت آبادی» خریداری کردیم که محلی باشد برای خواندن کتابهای مرجع قدیمی و کمکی برای نگارش پایان نامهها و پژوهشهای مستقل زنان علاقمند. یادم میآید که چگونه سر از پا نمیشناختیم و با عشقی خالصانه آجر به آجر این کتابخانه کوچک را تعداد معدودی از اعضای مرکز فرهنگی، بالا پائین میبردیم. ای کاش نوشین احمدی فرصت میکرد و از حضور تعداد زیادی از اعضای مرکز فرهنگی در دفترخانه اسناد رسمی برای به نام کردن سند آن آپارتمان کوچک ـ که نوشین اصرار داشت مالکیت آن باید به نام همه اعضای مرکز ثبت شود ـ برای نسلهای آینده مینوشت و شرح میداد که چگونه آن روز که قرار بود همگیمان امضاء کنیم «ثبت با سند برابر است» سر دفتر با ناباوری از حضور چنین جمعیتی برای مالکیت دسته جمعی آپارتمانی کوچک میپرسید و خیره و متحیر، نگاه مان میکرد. ای کاش فرصت میکرد و مینوشت که هیچ کدام از اعضای مرکزفرهنگی از اسباب کشی گرفته تا شستشوی دستشویی و جارو کشیدن، و پذیرایی از زنانی که برای استفاده رایگان از کتابخانه میآمدند ابایی نداشتند تا سرانجام به همت یکایک اعضای مرکز، آن آپارتمان قدیمی تبدیل به کتابخانه زیبا و کوچکی شد پر از کتابهای مرجع و کمیاب که مهدخت صنعتی به امانت به نوشین احمدی سپرده بود. خلاصه عشق بود و عشق، و عاشقانه زیستن و عاشقانه تلاش کردن به خاطر کسب حقوق برابر…
و بالاخره ای کاش نوشین بگوید که چگونه ده، پانزده نفر زن را که نه صدایی داشتند و نه تخصصی در خواندن آواز عشق و سرود مبارزه، و حتی نه اعتماد به نفسی در این زمینه، چه گونه سرود خوان کرد؛ و خودش در نقش رهبر ارکستر قرار گرفت. یادم میآید که آن روزها به بی تجربگی و ندانم کاریها میخندیدیم ولی اکنون که میبینم سرودهای ما زنان در بطن جامعه مردسالار همچنان جاری و ساری است حقیقتاَ باورم نمیشود که این سرودها را ما خواندیم. چه روزهایی بود! هنوز هم آن روزی که نمایشنامه «خشونت علیه زنان» که خود نوشین نوشته بود را کاملا به یاد دارم. اجرای آن نمایشنامه در دانشکده روانشناسی دانشگاه تهران که بازیگرانش هم خودمان بودیم را هرگز فراموش نمیکنم. تمامی لحظه، لحظۀ آن روزها لایق مستندکردن و روایتگری است. آن روزها و لحظات تاریخی، حقیقی هستند که به نظر من واقعاَ حیف است در زندان حافظهها، مدفون گردند؛ چون روایت کسانی است که از دوران خیالات آرمانشهری و جزمی، به زمین سفت واقعیت پا گذاشتند و شجاعانه طلب حقوق برابر میکردند، و با دوراندیشی، گفتمان پرهیز از خشونت و مبارزۀ مدنی و علنی را پی میگرفتند. کتاب «بهار جنبش زنان» مرا به دورانی برد و یاد کسانی انداخت که نه حرفه ای بودند، نه پشتوانه ای داشتند و نه مدعی؛ ولی آن چنان همدلانه با هم همکاری میکردند که بسیاری از چیزها را در کنار هم یاد گرفتند و به یکدیگر یاد دادند و گذار دشوار آزمون و خطا را از سر گذراندند. به قول نوشین: «ما اگر بتوانیم به شعاع یک متر آگاهی را گسترش بدهیم موفق هستیم.»
من نه تحلیگر هستم و نه نویسنده، اما به عنوان یک فعال اجتماعی نسل قبل که افتخار بودن در کنار نوشین و فعالان دیگر را داشتم وظیفه خود میدانم که از تمام تلاشها و کوششهای نوشین احمدی خراسانی برای پیشبرد فعالیتها و مستندکردن تاریخ زنانه، به سهم خود سپاسگزاری کنم.
نوشین عزیز قلم ات پایدار. تو چه در جمع باشی، چه تنها باشی، چه در بند باشی، و چه آزاد اما هیچ گاه از حرکتهای نفس گیر، کم نمیآوری؛ و من در آرزوی بودن در کنار تو و همان جمع اندک مان که هنوز که هنوز است همه جا حضور تأثیرگذارشان چشم گیر است هستم؛ چون با هم و در کنار هم آموختیم که:
ما زنده از آنیم که آرام نگیریم / موجیم که آسودگی ما، عدم ماست
پانوشتها:
۱ـ به نقل از مقدمه کتاب «بهار جنبش زنان»، صفحه ۱۵.
۲ـ همان جا، صفحه ۱۰.
۳ـ به نقل از کتاب «جنبش یک میلیون امضاء، روایتی از درون»، نوشین احمدی خراسانی، ناشر: مؤلف، شهریور ۱۳۸۶، ص ۷۰
[مدرسه فمینیستی]
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید