«حرفهایی که تا بهحال کسی بهت نگفته جز من ن ن!» (۳-۵)
(۳)
-تا به حال به دوستی مورچه و پلنگ فکر کردی؟
-می تونی فکر کنی!
-خرطوم فیل می تونه دودکش اش هم بشه چه اشکال داره!
-تو چی فکر می کنی؟!
-راستی می دونی هر چی به درختها و مورچه ها نگاه کنی اصلن ناراحت نمی شن!
-چیه؟ فکر کردی مثه آدماست که عصبانی می شن!
-راستی می دونستی شیپور از صدای بلند خودش اصلن ناراحت نمیشه!
– نه ! نمی دونستی!
اصلن فکر کردی که یخچالها اصلن شکمو نیستن و دست به خوراکی ها نمیزنن؟
_اصلن تو فکر می کنی؟ خب کمی فکر کن دیگه!
(۴)
-تا به حال به دوستی مورچه و پلنگ فکر کردی؟
-خب فکر کن ! معطل چی هستی؟
_تو اصلن می دونستی « خواب» دیدنی نیست؟! هر کسی میگه خواب رو دیدم اشتباه میکنه خب!
-شایدم می دونستی اما فقط منم که بهت گفتم!
-ببینم ! تا به حال به خنده ی مورچه ها فکر کردی؟
-فکر نمیکنم!
-چرا وقتی می گن « شیر برنج» آدم یاد شیر جنگل
نمی افته؟!
-تو هم که می دونم اصلن یاد شیر جنگل نمی افتی!
-واقعا مگسها چطوری می رقصن ها؟
-نه خب بگو اگه راست می گی!
تو فکر می کنی سیب زمینی و سیب درختی با هم فامیلن؟
-خب یه کم فکر کن دیگه!
(۵)
-پلنگها- شیرها و گرگها اصلن نمیدونن ناخن گیر چیه وگرنه حتما یکی برای خودشون جور می کردن!
-این یه راز بزرگه!
-من فکر می کنم خسته کننده ترین کار رو ساعت انجام میده! خوبه که سرش گیج نمیره!
-تو چی فکر می کنی؟!
-تو فکر می کنی یه مورچه اگه بخواد خودشو روی کله ی زرافه برسونه چکار می کنه؟
-خب معلومه! وقتی زرافه سرش رو پایین آورده تا یه مورچه رو بببینه – از اون طرف میره روی کله ی زرافه! تنها راهش اینه!
-چیه؟! تو راه حل دیگه ای داری؟!
-تا بحال فکر کردی که دستشویی خونه ی لاک پشت کجاست که ما نمی بینیم؟!
-به این چیزا هم فکر کن خب!
-میدونی! خیلی دوست دارم مسابقه ی یه هواپیما و یه عقاب رو ببینم! راستی کدوماشون برنده میشن؟
-تو چی؟