خداگونگی می در اشعار ابونواس (قسمت دوم)
فراز دوم
در جایی دیگر باز هم ابونواس می را با ویژگی های انسانی توصیف می کند برای نمونه می را صاحب چشم می داند:
لها من المزج فی کأساتها حدقٌ ترنو إلی شربها من بعد إغضاء
از درآمیختنش با آب، در ابریق ها چشمانی پدید می آید که پس از برآمدن تاریکی به نوشندگانش خیره می شود؛ تا هم نگهبان آنان باشد هم روشنایی را به آنان عرضه کند.
در اینجا بایسته می دانم اندکی از چیستی هووم یا همان سوومه سخن بگویم وسپس دوباره به بازتابش در اشعار بونواس بازگردم:
در آغاز با وداها شروع می کنم، در وداها، هوومه را سوومه می خوانند و این تغییر در خوانش بخاطر این است که حرف ه در سانسکریت تبدیل به حرف س می شود مانند آهن= آسن، اهورا = اسوره. سوومه در آنجا چند تجلی دارد از یکسو انسان است از یکسو گاو از سوی دیگر ماه و الهه ی ماه و از دیگر سو گیاه؛ همه ی این تجلیات در هم فرو می روند و با هم ترکیب می شوند بطوریکه در هر لحظه دقیقا نمی توان فهمید که با کدام تجلی سوومه روبرو هستیم. سوومه با یکی از چهار دختر پرجاپتی ازدواج می کند میان شوی و زن اختلافی در می گیرد که پدر زن آنرا بی ادبی سوومه می انگارد و بر آن می شود او را کیفر دهد اما این کیفر بهای گزافی دارد و به قیمت جانش تمام می شود؛ پرجاپتی، موضوع مجازات سوومه را به انجمن خدایان می برد در آنجا خدایان از مهر خدای بزرگ خورشید می خواهند سوومه را قربانی کند نخست مهر از کشتن سوومه (کشتن گاو مقدس) که نماد باروری و حاصلخیزی است سرباز می زند ولی خدایان دیگر به مهر وعده پاداش می دهند از این رو میترا(مهر) به دنبال سوومه می افتد سوومه به بیشه ای پناه می برد و از دست مهر می گریزد ولی مهر به یاری کلاغ از جای او آگاهی می یابد مهر خود را بر پشت گاو می اندازد گاو به درون غاری تاریک می جهد میترا که هنوز هم به دل سر کشتن گاو مقدس را ندارد با اکراه و با چشمان بسته خنجر را فرود می آورد با فرود آمدن خنجر بر گردن سوومه، معجزه تکوین رخ می دهد و از تن سوومه (هئوومه) خوشه های گندم و درخت تاک می روید از آن پس درخت تاک و میوه اش، دختر رز، مقدس و سرچشمه زندگی به شمار می روند. رویداد کشتن گاو(سوومه) استعاره ای است از رستاخیز طبیعت در بهار و نو شدن جهان و زندگی. پیش از قربانی شدن گاو به دست میترا، گاو مقدس (سوومه) از گیاهانی چریده است که باران و تخم سوومه را در خود دارند که آن باران نیز از ماهی باریده که خود یکی از تجلیات سوومه است بدین گونه است که میان ماه، بارانی که از ماه می بارد، نباتی که از آن باران می روید گاوی که از آن نبات و گیاه می چرد و قربانی شدنِ گاو پیوندی برقرار است بدین معنا که سوومه یا گاو باید قربانی شود و خونش باید بر زمین ریخته شود خونی که دربردارنده ی سوومه است که چون بر زمین ریخته می شود نوزایی و حاصلخیزی با خود می آورد. بدین مناسبت در هزاره های کهن هرساله در فصل بهار آریاییان، گاو را قربانی می کردند به امید برکت بیشتر زمین، ولی با آمدن زردشت، وی با خونریزی مخالفت کرد و به جای خون ریختن به صورت نمادین شراب هووم (سوومه) سرخ بر زمین ریخته می شد و این رسم تا همین امروز هم میان ایرانیان ادامه دارد هنگامی که می می نوشند بخشی از آن را بر خاک می ریزند؛ حال در زیر بیت هایی از بونواس را می آورم که از دید من نشان دهنده مطالبی است که در بالا آمد:
وقهوه کالمسک مشموله منزلها الانبار او هیت
کانها الشمس اذا صفقت وبیتها الکبش او الحوت
او داره البدر اذا ما استوی وتم للعد المواقیت
چه بسا باده ای خوشبو که گیراست و در شهر انبار یا در کوی هیت پرورده شده است
آن می خورشید است هنگامی که با آب می آمیزد و خانه ی واقعی اش برج آسمانی قوچ یا برج ماهی است.
و یا آن می، ماه کامل است هنگامیکه ماه گرد می شود و زمان شمارشش چهارده شب کامل می شود
در دو بیت بالا می خواهد بگوید می ریشه ای آسمانی دارد نه زمینی. خانه اش خورشید است و ماه، که دقیقا اشاره به سوومه ی مقدس دارد.
در ضمن این بیت اشاره به وجهی دیگر از اسطوره هندی آریایی سوومه دارد؛ آنجا که پرجابتی، پدر زن سوومه، او را نفرین می کند، سوومه از آن نفرین بیمار و لاغر می شود که نمودش را در هلالی شدنِ ماه می توان دید که لاغر است اما زمانی که شب چهارده فرا می رسد گردی ماه کامل می شود یعنی ماه دوباره تندرست می شود پس نیروی سوومه بر می فزاید و در نتیجه به شکل باران بر زمین می بارد و حاصلخیزی و باروری را ارمغان می آورد.
باز برای نمونه به چند بیت زیر دقت کنید که چگونه باده بونواسی هم شادی آور است هم زندگی بخش و هم شخصیتی است که از هوومه نشان دارد که بونواس آن را سرور خود می خواند:
یا آیها العاذل دع ملحاتی والوصف للموماه والفلاه
دارسه وغیر دارسات وانف هموم النفس باللذات
محتطبات لا مخضرات بنات کسری خیر ما بنات
تختال فیها السنُ الحیاه او وقد نیران علی الحافات
اکنی بوصفهن عن مولاتی تلک التی فی یدها حیاتی
ای سرزنشگر دست از نکوهش من و دست از توصیف بیابان و صحراها بردار؛ چه آن ویرانه ایی که کهنه اند چه آنها که نواند؛ دست از توصیف آنها بکش و غم های دل را با کمک لذت ها دور کن؛ لذتهایی که آتش گونند سرخ و آتشینند نه سبز؛ دختران کسری(می) بهترین دخترانند که زبانهای زندگی در آنها می خرامد وآتشها بر آستانه دارند؛ البته منظور من از آنها سرورم است( سوومه یا هوومه) که زندگی من در دست اوست.
در اینجا می خواهم به شاه کلید این بیت ها اشاره کنم:
یکم اینکه بیت آغازین گرایش های شعوبی گری دارد زیرا می خواهد سنت عربی گریه بر ویرانه های معشوق و وصف بیابان را کنار نهد و بجایش به توصیف می (سووم) بپردازد.
دو دیگر اینکه می را شادی آور می خواند
سه دیگر اینکه ادعا می کند زندگی و باروری و حاصلخیزی در میگساری و شادخواری جریان دارد(تختال فیها السن الحیاه)
و چهارم اینکه همه آنها را از سرورش می داند سروری که به شکل مادینه آمده است و نشانه ایزد نباتی هوومه است که سرور همه ی می های جهان است.
لنا خمر ولیس بخمر نخل ولکن من نتاج الباسقات
کرائم فی السماء زهین طولا ففاقت ثمارُها ایدی الجناه
میگوید ما می شگفت انگیزی داریم که یک می عادی نیست از می خرما نیست ولی از میوه درختان سر به فلک کشیده است از درخت زندگی است؛ از رزهایی است که در آسمان ریشه دارند و یدین واسطه دستان چینندگان به میوه هایش نمی رسد.
خب باز همانگونه که می بینید بونواس، می خود را فراتر از یک می زمینی می بیند.
یا باز بنگرید به این ابیات که در آغازش می را مرده ریگ ارزشمند نیاکان ایرانی صاحب کرامت خود می داند و در ادامه اشاره ای رازوار به گیاه (الهه ی نباتی سوومه) می کند:
تراثاً عن اوائل اولینا بنی الاحرار اهل المکرمات
تذب بها ید المعروف عنا وتصبر للحقوق اللازمات
فحین بدا لک السرطانُ یتلو کواکبَ کالنعاج الراتعات
بدا بین الذوائب فی ذراها نبات کالاکف الطالعات
می ( هوومه) میراثی است از نیاکان ما، آزادزادگانِ صاحب کرامت که دست نیکی به واسطه آنان از ما دفاع میکند. همواره مقصود از بنی الاحرار ایرانیان است.
پس هنگامیکه برج سرطان هویدا گشت اخترانی را دنبال می کند که همچون میشان چرنده اند و در میان خوشه های ستارگان و دنباله هایشان، گیاهی سربرآورده است.
گیاهی که در میان اختران سر برآورده، خود هوومه است.
در سه بیت زیر بونواس با دقت تمام نوشیدن می را با بهار همزمان کرده که اشاره به قربانی کردن گاو و باروری طبیعت دارد:
اما رایتَ وجوه الارض قد نضرت؟! والبستها الزرابی بثره الاسد
حاک الربیع بها وشیاً وجللها بیانع الزهر من مثنی ومن وحد
واستوقت الخمرُ احوالا مجزمه وافتر عیشک عن لذاتک الجُدُد
چگونه چهره زمین را ندیدی که خرم و سرسبز شده است و دشت ها به واسطه ی آب فراوان باران جامه ای سبز به تن کرده اند. بهار جامه ای رنگارنگ بافته و شکوفه ها تک تک و دو دوتا آراسته اندش؛ از چه روی است این درنگ ؟! کنون زمان میگساری است زیرا می دوره وفور و فراوانی خود را می گذراند. دوره فراوانی می است پس از این لذت هایت که نو به نو می شوند لب شیرین کن و نرم نرم بخند.
لمّا اخذنا بها صهباء صافیه کانها البدر وسط الکاس تتقد
جائتک من بیت خمار بطیتها صفراء مثل شعاع الشمس ترتعد
در دو بیت بالا هم دوبار می را تشبیه کرده یکبار به ماه و دیگر بار به خورشید.
در بیت زیر ابونواس یکبار دیگر به برکت زایی و باروری شراب اشارت می کند:
ثم اصطبحنا فنلنا السولَ من امم فی مجلس غاب عنه الضیقُ والنکد
سپس می صبوحی زدیم و چون صبوحی بکردیم در واقع از نزدیک و به تمامه به خواسته خود رسیدیم در انجمنی که در آن از تنگی و سیه روزی خبری نبود، هرچه بود پری بود و فراوانی و برکت.
دع ذا عدمتک واشربها معتقه صفراء تفرق بین الروح والجسد
با توسل جستن به می، تهیدستیت را رها کن و به فراموشی بسپار
می این توانایی رو به تو می دهد که توانگر باشی؛ کهنه و طلایی اش را بنوش که میان جان و تن جدایی می افکند؛ جان را پرواز می دهد انسان را از خود تهی ساخته و او را از زمان کرانمند می گسلد و ب ه زمان بی آغاز نزدیک می کند.
تحیرت الاوهام دون صفاتها وجلّت صفات عن شبیه وعن ندّ جلت عن التصریح بالاسماء
در سه مصرع بالا بونواس چنین می گوید که وهم و گمان ها به درک مقام می (هوومه) نمی رسند، می هیچ همتایی ندارد و نمی توان برایش نامی نهاد او فراتر از هر نامی است. چیزی که جلب نظر می کند این است که در این سه مصرع بونواس عینا ویژگی های خداوند را به می نسبت می دهد.
لستُ أری لذهً ولا فرحاَ ولا نجاحا حتی أری القدحا
نعم سلاح الفتی المدام إذا ساوره الهمُّ أم به جمحا
یا صاحِ لاأترکُ المدامَ ولا أقبلُ فی الحبِّ قولَ من نصحا
هیچ لذت و شادی و پیروزی ای بی پیاله ی می در کار نیست؛ بهترین کارافزار جوانمرد، می است هنگامیکه غم بدو حمله ور شود ؛ ای دوست من می را از دست مهل، من که بونواسم به می عشق می ورزم(هئومه) و در عشقم به او، گفتار نصیحتگو را نمی پذیرم.
هوم در دنیای مینوی ایزد است و در گیتی گیاه است و درمان بخش است. هوم آسمانی، پسر اهورا مزدا است. فشردن این گیاه (کوبیدن در هاون برای به دست آوردن شیره گیاه) نوعی قربانی غیر خونین است. قربانی شدن او موجب شکست شر است. او ایزدی است که در مراسم قربانی، قربانی میشود تا مردم به زندگی برسند. [شناخت اساطیر ایران، جان هیلنز، ترجمه ژاله آموزگار و احمد تفضلی، برگه ۵۰]
هوم (هومَه) چیزی بیش از یک گیاه یا نوشابه است، یک ایزد است. برایش قربانی میکردند و بخشهای معینی از خون قربانی به آن تخصیص داده میشد. از آنجا که ایزد است، در اثر فشردن کشته میشود، برهماها همین را دربارهٔ سومه می گویند:
. hi somo ghanati va enam etad tad abhisunvanti devo.
بدین چم که 《سومَه خداست؛ با فشردنش کشته میشود.》[نقل از آر سی زنر، از کتاب طلوع و غروب زروانگرایی]
بنابراین، قربانی کردن هومه، قربانی کردنِ یک ایزدِ در حال مرگ برای ایزدی بزرگتر است تا ایزد بزرگتر برای نمونه ایندرا بتواند به شادی و قدرت دست یازد.
افزون بر آن، پس از خیرات، موبد و مؤمن قربانی را به سلامتیِ زندگیِ بی پایان و رستاخیز مینوشند.
این مفهوم از نظر «زونر»، شباهت فوقالعادهای با مراسم عشاء ربانی کاتولیکها دارد. زونر نشان دادهاست که هومه از اهورامزدا به عنوان پدر (یشت ۴۰۱۱) یاد میکند. باری به نظر اغراقآمیز میرسد که هومَه «پسر خداوند باشد، و خود را به پدر آسمانی، پیشکش کند.» [نقل از زنر از کتاب دانشنامه ادیان]
در پاره هفتم کتاب دینکرد آمدهاست که دو مرغ شاخه هوم را – که امشاسپندان، فروهر زرتشت را در آن جا داده بودند – از کوه اسنوند برداشتند و آن را بر آشیانه خود نهادند. آن شاخه بر بالای درخت با آن پیوند خورد و همیشه سبز بود. [دینکرد بخش دوم، بند ۲۲ تا ۲۹]
در گاهان از هوم نامبرده نشده لیکن در بندهشن در فصل شانزدهم ذکر شده و در یسن نهم تا یازدهم اوستای متاخر مورد ستایش قرار گرفتهاست. درضمن در شاهنامه نیز صورتی کاملاً جسمانی و انسانی دارد و از حالت ایزدی خارج شدهاست.
آئین هوم بیگمان از آئین مهرپرستی گرفته شدهاست. هوم همان سومهٔ هندیهاست و یک آشامیدنی آریایی باستانی برای بیمرگی است. شیرهٔ مستیآوری، که از گیاهی که اکنون باز شناختنی نیست، گرفته میشد. گیاهی که امروزه در آئین هوم به کار میرود، بدل و جانشین آن است. از شواهد تقریباً روشن است که خلسه تا اندازهای به شیوهٔ کهن خود در دین مزدیسنا دیده میشدهاست ولی در خدمت پیشوایان دینیای بودهاست که وظایف خاصی را برعهده داشتند. برای مثال از دورهٔ ساسانی در شرح مقدمات سفر آسمان و دوزخ ارداویراف از نوشیدن سه جام باده و شاهدانهٔ ویشتاسپی (فشردهٔ شاهدانه) سخن رفتهاست. [نیبرگ، دین های ایران باستان، از برگ ۲۸۷ تا ۲۹۰]
جلوهٔ های هوم در منابع به دودستهٔ شخصیت دنیوی و تجلی مینوی تقسیم شدهاست. [ژاله آموزگار، تاریخ جامع ایران، ۶۹۹ تا ۷۰۰]
هوم مینوی به عنوان فرزند اورمزد وموبدی آسمانی شناختهمیشود که برای ایزدان قربانی میکند. [ همان]
هوم با این کار از روح حیوان قربانی شده حراست میکند گفته شده که در هر قربانی زمینی هوم نیز حضور دارد تا از شخصیت قربانی آگاه شده و اورا مناسب قربانی تشخیص دهد در غیر این صورت جانور قربانی شده در روز داوری از قربانی کننده شکایت خواهد کرد.
[ جان هیلنز، شناخت اساطیر ایران، از ۵۰ تا ۵۳]
هوم در عالم ماده به صورت گیاه دور کننده ی دشمنان وسرور گیاهان مطرح شدهاست. در هوم خاصیت شفابخشی نیز موجود است. فشردن گیاه هوم در مراسم آئینی با پدیدههای آسمانی تابیدن خورشید وباریدن باران پیوند مستقیم برقرار میکند. استعمال هوم در مناسک دینی نوعی قربانی فاقد خون ریزی تلقی شدهاست. این فدیه از قابلیت حیات بخشی برخوردار ومفرح است. لیکن سکرآوری را از ویژگیهای آن ذکر نکردهاند. از دیگر خاصیتهای این قربانی شکست دادن شر، شفابخشی ودارا بودن قدرتهای معجزهآسا را برشمردهاند. [ آموزگار، تاریخ جامع ایران، از ۶۹۹ تا ۷۰۰]
قلنا السلام علیک قال علیکم منی السلام تحیه ووداد
مارمتم قلنا المدام فقال قد وفقتموا یا اخوتی لرشاد
عندی مدامه قد تقادم عهدها عصرت ولم یشعر بها اجدادی
جئنا بها فاتی بکاس اشرقت منها الدجی واضاء کل سواد
گفتیم درود بر شما گفت بر شما از من درود باد و دوستی و مهر
چه می خواهید گفتیم می گفت پاینده باشید برادرانم که به هدایت رسیده اید
نزد من باده ایست بسیار کهن که من آن را فشردم بی آنکه نیاکانم بفهمند
از آن می برای ما آورد در پیاله ای که می درخشید و هر تاریکی ای از آن روشن می شد.
هوم مورد استفاده در مراسم آئینی را نمادی از هوم سپید میدانند. هوم سپید یا همان گوگرن گیاهی اساطیری است که در اعماق دریای فراخکرد میروید. این گیاه اسطورهای سرور گیاهان شفادهنده بوده وقابلیت اعطای بیمرگی را داراست ودر بازسازی جهان موسوم به فرشکرد گیاهی کارامد است. اهریمن وزغی را در انتهای دریای فراخکرد مأمور نابودی هوم سپید کرده که البته اورمزد نیز با نگهبان قراردادن دو ماهی مینوی واکنشی در ستیز با اهریمن صورت دادهاست:
لها من المزج فی کأساتها حدقٌ ترنو إلی شربها من بعد إغضاء
از درآمیختنش با آب، در ابریق ها چشمانی پدید می آید که پس از برآمدن تاریکی به نوشندگانش خیره می شود.
در بیت بالا اینکه ابونواس برای می چشم متصور شده همانند نگهبان بودن هووم است زیرا نگهبان با چشم می پاید.
اهمیت و جایگاه هوم به چند ویژگی آن بستگی داشتهاست: هوم تنها در کوهستانها و به ویژه در صخرههای سنگی و بر فراز آنها و بهطور خودکار میروید و میدانیم که کوه خود واسطهٔ میان جهان مینوی یا سرای مردمان و سرای ایزدان و اهورامزدا است، به ویژه که برگها و ساقههای هوم همواره سر به آسمان کشیده هستند؛ هوم حتی در دل برف سرسبز باقی میماند و در اوایل پاییز میوههای سرخ کوچک میدهد و هنگامی که برخی شاخهها یا برگهای آن خشک میشود به رنگ زرین زیبایی نمودار میشود که اشاره به هوم زرین از همان گرفته شدهاست؛ هوم علیرغم سرسبزی و آبدار بودن، به راحتی در شعلههای آتش میسوزد و موجب برانگیختگی و بر افروختگی شعلههای آتش میشود؛ هوم از خانوادهٔ افدرا و دارندهٔ مادهٔ افدرین و در نتیجه افشرهٔ آن به عنوان یک گیاه دارویی خاصیت تسکینی و آرامش بخشی دارد؛ در باورهای عامه افشرهٔ هوم را موجب افزایش توان فرزند آوری در زنان نازا و همچنین موجب فزایندگی هوش و روان میدانند. کارکردهای هوم بیشتر از آن است که در اینجا به همهٔ آن اشاره شود. «هوم» به جز نام گیاه، نام ایزد نگهبان این گیاه نیز به حساب میآید. در شاهنامه از مردی به نام هوم نیز سخن رفتهاست که در کوهستان زندگی میکند و درگرفتن افراسیاب به کیخسرو یاری میرساند؛ این نام نیز بی گمان اشاره به گیاه هوم است که در طول زمان دچار تغییرات شدهاست. به این نکته نیز میتوان اشاره کرد که زنگ آتشکده و ناقوس کلیسا هر دو از هاون و دسته هاونی که هوم را در آن میکوبیدند و بعدها به شکل آیینی در نیایشها درآمده بودهاست، اقتباس شدهاست. [ اوستای کهن، رضا مرادی غیاث آبادی، ص ۱۳۷ و ۱۳۸ ، انتشارات نوید شیراز، ۱۳۸۲]
همانگونه که پیشتر هم اشارت رفت هووم به جز جنبه ایزدی و گیاهی اش (الهه نباتی) یک چهره انسانی نیز دارد و آن بهنگام دگرگونی از اسطوره به حماسه است که در شاهنامه نمود یافته است که می بینیم هوومه پیری فرزانه می شود از نوادگان فریدون که در کوهستان می زید و در دستگیری افراسیاب به کیخسرو کمک می کند:
یکی مرد نیک اندر آن روزگار ز تخم فریدون آمرزگار
پرستار با فر و برز کیان به هر کار با شاه بسته میان
پرستشگه ش کوه بودی همه ز شادی شده دور و دور از رمه
کجا نام این نامور هوم بود پرستنده دور از بر و بوم بود
موبدان عهدِ ساسانی نیز بر این باور بودند که این گیاه انسانهای پاک را میتواند به جهان دیگری رهنمون شود، چنانکه میگویند کرتیر موبد بلندپایه زرتشتی با نوشیدن این نوشابه به دیدار جهان پس از مرگ رفت. و این یعنی نوعی معرفت که هومه به نوشندگانش ارزانی می دارد تا به رازهای جهان آگاه شوند و مرگ را درنوردند، مرگی که خود بزرگترین رازهاست؛ از همین روست که بونواس در بیتی، می را معرفت بخش می داند
: هاتا بمثل الراح معرفهً !! بلطافه التألیف والود
اگر راست می گویید برایم چیزی بیاورید که در معرفت و دانایی، همپایه می باشد.
واین بسیار همانند افسانه پرومپتئوس در اسطوره های یونان است که زئوس، خدای خدایان او را برگزید و دستورش داد تا همه چیز را به نوع انسان بدهد مگر آتش. ولی پرومپتئوس از آنجا که به انسان مهر می ورزید از رنج بشر به درد آمد؛ پس آتش را از خدایان ربود و به انسان داد؛ و آن آتش چیزی جز معرفت و دانایی نبود دانایی که خدایان می ترسیدند اگر به دست انسانها بیفتد جایگاه خدایی شان به خطر می افتد.
ولا تَسقِ المدامَ فتی لئیما فلستُ اُحِلُّ هذی للئیم
لانّ الکرمَ من کَرم وجود وماء الکرم للرجل الکریم
ولاتجعل ندیمک فی شراب سخیف العقل او دنس الادیم
ونادِم ان شربت اخا معال فانّ الشربَ یَجمُلُ بالقُروم
فانّ المرء یَصحَبُ کلّ جیل ویُنسَبُ فی المُدامِ الی الندیم
همانگونه که پیشتر رفت این می، آورنده دانایی و معرفت است پس هرکسی حق آشامیدنش را ندارد چون پاک و قدسی است و تنها بزرگان و پاکان شایستگی نشستن بر این خوان را دادند از این روست که در بیت های بالا بونواس چنین می گوید:
می را به مرد پست منوشان زیرا من، مست فرومایه را شایسته ی آن نمیدانم زیرا دختر رز برآمده از تاک روزگار است پس آب رز نیز تنها از آنِ مرد ارجمند پاک است. فرومایگان را همنشین می گساری هایت مکن و اگر سر نوشیدن داشتی با بلندهمت والا مقام هم پیاله شو چرا که می تنها سروران و بزرگزادگان را می زیبد.
- می معرفت خیز بونواسی به گونه ای است که نه تنها حکمت و دانایی و شادی و بی زمانی و روشنایی و هدایتگری را با خود به ارمغان می آورد بلکه تلاش دارد دین قدسی رایج را به چالش بکشد و خود را جایگزین آن کند:
آلیتُ اَن اشرب مشموله من خمر قلوج وعانات
من قهوه ما مثلها قهوه تحلف بالعزی وباللات
لو ان لقمان علی حکمه یشرب منها خمس شربات
لقام والابریق فی کفه سیسجد للزندیق والعاتی
می گوید سوگند خورده ام که باده ای از قلوج و عانات بنوشم از همان می ها، می ای که به لات و عزی سوگند می خورد. اگر لقمان حکیم به فرمان می گردن می نهاد و پنج پیاله از آن می نوشید ابریق به دست برمی خاست درحالیکه به زندیق و سرکش نماز برده بود.
این ابیات که در پی اثبات حقانیت می است؛ می را همچون سپهر جدیدی از معرفت معرفی می کند که معرفت های پیشین را به چالش کشیده و نقض می کند؛ این سپهر معرفتی که از جنس می روشنی بخش هدایتگر دوردارنده مرگ (هومه) است به خدایان اعراب پیش از اسلام -به جز خدای دین رایج- لات و عزی سوگند می خورد. ابونواس در اینجا لقمان حکیم که نامش در روایات دینی بسیار به چشم می خورد و استعاره از فرهنگ و دین غالب است را به ایمان آوردن به دین جدید فرامی خواند.
ابونواس، می را به سان یک آیین، یک دین به تصویر کشیده است این را حتی می توان در بهره گیری وی از واژگان نیز دریافت کرد. واژگانی مانند آلیت: سوگند خوردم، تحلف ب: سوگند می خورد، لات و عزی: بتان اعراب پیش از اسلام، قام: قامت بستن بهنگام نماز، یسجد: نماز می برد و کرنش می کند.در پایان باز خاطر نشان میکنم که سومه همتای هندی هوم است؛ وی یکی از شخصیتهای اصلی آئینهای ودایی است که هم خدا وهم گیاه است. شیوهٔ استعمال گیاه سومه همچون هوم است که در شیرهٔ کوبیده شدهٔ آن از صافی پشمی عبور دادهشده و در خمهایی که در آن شیر و آب است میریزند این مایع زردرنگ ذکر شده که اشعهٔ خورشیید وبارش باران ارتباط دارد. سومه سرور رودها وباذل باروری است گیاه سومه خاصیت شفابخشی دارد که در کوهها روییده ونیروی جنگندهای داشته که در صورت نوشیدهشدن نوشابهٔ آئینی توسط یک موبد بدان نیروی نابودی دشمنانش را میدهد حلول آسمانی سومه بر فراز همهٔ جهانها ذکر شده است در همین معنا ابیات زیر را بنگرید:
نادیتُه بعدَما مال النجوم وقد صاح الدجاجُ ببشری الصبح مرات
فقلتُ واللیلُ یجلوه الصباح کما یجلو التبسم عن غر الثنایات
یا احمد المرتجی فی کل نائبه قم سیدی نعص جبار السموات
وهاکها قهوه صهباء صافیه منسوبه لقری هیت وعانات
پس از رخت بربستن شب؛ درحالیکه خروش خروس سحر مژده روشنایی می داد و صبح خودنمایی می کرد همانگونه که لبخند از دندانهای سپید پیشین خودنمایی می کند به می گفتم: ای بهترین امید در هر بلایی، ای سرور من برخیز تا بر جبار آسمانها بشوریم. و او را باده ای زلال و سرخگون ده که در هیت و عانات( نام دو برزن در عراق که در ساخت می بلندآوازه بوده اند ) به دست آمده است.
باز هم فضایی که در اینجا طراحی کرده، از المانهای دینی برخوردار است؛ یک اینکه میگساری را به وقت سحر افکنده گویی می خواهد نماز صبح بخواند اما نمازی دیگرگون؛ نمازی بونواسی آنهم در مقدس ترین وقت روز؛ سپس می(هوومه) را سرور و بهترین خواسته می خواند و از او می خواهد تا با هم به پیکار جبار آسمانها بروند که خود کنایه از رد دین رایج است.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید