خر من میخواد آدم بشه
سلام. حالتون چطوره؟
جویای احوالات من باشین، الحمدلله خیلی خوبم. خر من هم به لطف شما عزیزان سرحاله.
با خودم میبرمش اینور و اونور. دوستام، بهتر از شما نباشن، خیلی آدمای خوبی هستن، لطف دارن. دستی به سر و گوشش میکشن. باش مهربونن. انسانیت میکنن. به حسابش میارن. اونم خیلی تحت تأثیر قرار گرفته و میخواد آدم بشه. منم خر شدم بهش قول دادم که کمکش میکنم. از اون روز دیگه ول کن نیست. یک عمر سر فرصت خر بوده، حالا عجله داره که هر چه زودتر آدم بشه.
بهش گفتم: ببین! آدم شدن خیلی سخته. درد سر داره. مسئولیت داره. آسونتریناش اینه که میری توی صف نباید سبدت رو جای خودت بگذاری. میری رستوران، هر چیزی رو نباید بهانه کنی که انعام ندی. مالیدی به یک ماشین نباید دربری. برا درست کردن دندونات نباید از بیمه رفیقت استفاده کنی. جای بدی پارک کردی جریمهات کردن باید بدی، نباید الکی بری دادگاه… همین آسوناش هزارتاست. زیر سختاش هم آدمایی که از زمان حضرت آدم تا حالا آدم بودن کمرشون خم میشه. کی به کیه؟ برو خر باش و خوش باش.
میگه: تو یه آرایشگاه خوب نشونم بده. مارکای معروف رو هم برام بنویس و کمکم کن که رو دوتا پا راه برم. بقیه رو فضولی نکن.
چی بهش بگم؟ از من که گذشت. من حالا حالاها با این الاغ گیرم. از من میشنوین شما هر جا خری دیدین فرار کنین.