خوانش کوتاه سرودهای از فرناز جعفرزادگان
«عاشقانه با پرندهی آبهای دور» خوانش کوتاه سرودهای از فرناز جعفرزادگان
«آی پرندهی آبهای دور
بیا بر شانهام بنشین
ترس
من شاعرم» ۱
پرندگان، در میان جانداران ساکن زمین، بزرگترین دستههای مهاجر را تشکیل میدهند. سفرهای بین قارهای آنها در فصول سرد و گرم سال، گاهی، زیباترین جلوههای طبیعی را رقم میزند. در آغاز این کوتاه سروده، شاعر پرندگان مهاجر (آمده از آبهای دور) را خطاب کرده و با آنها به گفتگو مینشیند. بدین ترتیب، آغازی توأم با ادبیت متن را رقم میزند و پس از آن سعی او در برقرارکردن ارتباطی عاطفی با آنها، به عنوان یکی از اصلیترین مظاهر طبیعت جاندار است. در این راستا، عاطفهی طبیعتگرا و طبیعت دوست شاعر آشکار است و همچنین رابطهای که با طبیعت برقرار میکند، زیباست.
جهان مدرنیته، زندگی صنعتی و تداوم مسابقهی تکنولوژی و سرعت، تاکنون، روند و شوندی جز تخریب طبیعت در پی نداشته است، آنچنانکه همواره پایینترین مرتبه حیات به طبیعت اختصاص یافته و نابودیاش به هیچ انگاشته شده است. روزگار ما- بیش از هر زمان دیگری- نیاز دارد به اینکه کسی بیاید و انسان معاصر را با طبیعت آشتی دهد و چه بهتر که این کار به دست شاعران صورت پذیرد. چنین است که در این سروده، شاعر در پی اصلاح این روند ناخوشایند است و بدین منظور جایگاه والایی را به طبیعت اختصاص میدهد: «بیا بر شانهام بنشین»، سر و شانه و مشابه آن در ادبیات غنایی جایگاه و پایگاه رفیع معشوق است. ما با این رفتار شاعرانه در فضای شعر عاشقانه به خوبی آشناییم. «بازآی و بر چشمم نشین ای دلستان نازنین!» سعدی؛ یا: «گر بر سر و چشم من نشینی/ نازت بکشم که نازنینی» سعدی. البته در اینجا شاعر در تناسب با پرنده، شانه را آورده که گزینش خوبی است. و بر این اساس است که آشتی دوباره با طبیعت، در ذهن و زبان شاعر، خیلی زود به رابطهای عاشقانه رسیده است. عشقی که در یک رویکرد رمانتیسمی میتواند ضامن بقای هر چیزی باشد.
دو سطر کوتاه بعدی بازتاب دهندهی ایدهای شخصی و تا حدودی تفاخری شاعرانهاند. «نترس/ من شاعرم.»، ترس طبیعت جاندار از انسان بدیهی و قابل درک است؛ اما چرا شاعر نگفت: «نترس/ من با تو کاری ندارم»، یا چیزی در این حدود را مطرح نکرد؟! چرا تنها گفت من شاعرم؟! پاسخ روشن است، این عبارتها تلویحا میگویند که در تخریب طبیعت، همه اصناف و طبقات اجتماعی مقصرند جز شاعران که همواره با طبیعت بر سر آشتی بوده و هستند (و ای بسا «شاعران» در اینجا، مجاز از هنرمندان با علاقه جزء و کل باشد). به هر روی، این مدعا، ایدهای است که قابل طرح و البته قابل قبول یا رد است. اما، از تفاخر پنهان روی داده در آنهم به سادگی نمیتوان گذشت. ناگفته نماند ایدهی مدیریت و هدایت جهان یا سپردن امور جهان به دست شاعران نیز، ایدهای مسبوق به سابقه و پر طرفدار در میان شاعران است. «جهان را به شاعران بسپارید/ دیوارها فرو می ریزند و/ مرزها رنگ می بازند/ درختان به خیابان میآیند …»۲
سوای آنچه که تاکنون گفته شد و بر اساس نظریه دریافت، و حتی هرمنوتیک، مخاطب و خوانندگان این شعر میتوانند خوانش دیگری از آن داشته باشد، چنانکه اگر «پرنده آبهای دور را» استعاره از معشوق به سفر رفته یا معشوقی در سرزمینهای دور بدانیم، معنا و محتوای شعر سمت و سوی دیگری می یابد. چنین امری ذاتی شعر است و خوانش پیشین- به هیچ روی- نافی خوانشهای دیگر نیست.
دکتر داودرضا کاظمی
شهریور ۱۴۰۱ تهران
_________________
۱- این شعر را از میان آثار منتشر شده از شاعران معاصر در گروه ادبیات دانشگاه چالوس در پیامرسان واتساپ برگرفتم. این گروه واتساپی با مدیریت دوست دانشورم جناب آقای دکتر نادر ابراهیمیان اداره می شود.
۲- از سرودههای شاعر نام آشنای معاصر مهندس محمدرضا عبدالملکیان
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید