«دانشجو در ایران همواره معترض بوده و منتقد»
گفتوگوی شهرگان با مصطفی خسروی
شهرگان: زمانی که نهاد دانشگاه پویا باشد، میتوان انتظار داشت که جامعه نیز به جلوتر گام بردارد. دانشجویان در ایران همواره پیشگام حرکتها و تحولات سیاسی بودهاند و به همان نسبت نیز تحت فشار حاکمیت. در روزهای پس از انتخابات ریاست جمهوری دهم، دانشگاههای ایران صحنه مقاومت و ایستادگی بود، و گاه این حرکت اعتراضی دانشجویان بود که انگیزه مضاعفی میشد برای دیگر نیروهای اجتماعی تا اعتراض خود را نسبت به شرایط سیاسی ایران ابراز کنند. اما با بازداشت چهرههای شاخص جنبش دانشجویی و سرکوب اعتراضات، دانشگاهها نیز به ظاهر آرام شدند چنانچه دیگر نشانی از منتقدان و معترضان در آن دیده نمیشود.
در گفتوگو با مصطفی خسروی، عضو شورای سیاستگذاری سازمان دانشآموختگان ایران از جنبش دانشجویی ایران و وضعیت امروز آن پرسیدهایم. مصفی خسروی دانشجوی مهندسی مواد متالوژی دانشگاه علم و صنعت و عضو شورای عمومی دفتر تحکیم وحدت بود که سال ۱۳۸۵ بهواسطه فعالیتهای سیاسی خود از دانشگاه اخراج شد. او هماکنون در دانشگاه سپینزا رم درس اقتصاد میخواند.
***
از صفاتی که همیشه به دانشجویان نسبت میدهند، “معترض” و “منتقد” است. دوره اصلاحات و دولتهای آقای خاتمی، بارها چهرههای اصلاحطلب و مقامات دولتی بر این صفات دانشجویان تاکید کردند و خواستار پویایی سیاسی در دانشگاهها شدند. اکنون وضعیت دانشگاهها در ایران چطور است؟ آیا هنوز میتوان دانشجویان را “منتقد” یا “معترض” نامید؟
دانشجو در ایران همواره معترض بوده و منتقد. تاریخچه این انتقادها امروز به بیش از ۶۰ سال میرسد، این خصلت اعتراضی البته وابستگی چندانی به فاکتور زمان ندارد، هر چند در بعضی مقاطع، به خاطر فضای سیاسی اجتماعی کشور، این اعتراضات ظهور و بروز عمومی داشته است، اما این را نمیتوان دلیلی دانست بر رضایتمندی دانشجویان به هنگامه سالهای سکوت.
اصلا بگذارید این پرسش را مطرح کنیم که آیا با این صفات موافق هستید: منتقد و معترض؟ آیا دانشجوی خوب، دانشجوی اپوزیسیون است؟
چرا که نه. نقد و اعتراض در یک قشر خاص از جامعه خود نشان پویایی و حیات فکری یک جریان است، به خصوص در میان دانشجویان به عنوان یکی از واحدهای اجتماعی جوان، که قاعدتاً میبایست پرانگیزه و پرتلاش باشد. دوران دانشجویی اصولا دورانی است که دانشجو هنوز درگیر مسئولیتهای فردی در زندگی (مسئولیتهای یک پدر یا مادر) نشده و به همین خاطر بیشتر تحت تاثیر مسئولیتهای اجتماعی که برای خود ترسیم کرده است، گام برمیدارد.
البته با قسمت دوم سوال شما موافق نیستم. اپوزیسیون بودن به خودی خود ارزش نیست، همان طور که پوزیسیون بودن هم ارزش نیست. در فضای نقادی، اگر انگیزه و خاستگاهی که نقد از آن برمیآید اصالت نداشته باشد، کم کم نقد جایگاه خود را از دست خواهد داد و اعتراض حاصل از آن نیز به کنشی بیحاصل و گاه مخرب منتج میشود.
اما همه چیز سیاست نیست. میتوان رفتار تشکلهای دانشجویی و دانشجویان را از منظر صنفی هم تحلیل کرد. گمان میکنید دانشجویان ایران در این سالهای اخیر چقدر در این زمینه موفق بودهاند؟ آیا توانستهاند خواستههای صنفی خود را تحقق ببخشند؟
بله، اتفاقا من هم معتقدم که فعالیت دانشجویی صرفاً فعالیت سیاسی نیست. اگر نگاهی آماری هم به وقایع سالهای گذشته از دهه ۷۰ به بعد در ایران و در حوزه دانشگاه بیندازیم، متوجه میشویم نسبت اعتراضات صنفی دانشجویان همواره بیشتر از اعتراضات سیاسی بوده است اما از آنجا که هیچگاه این اعتراضات بازتاب درستی در رسانهها نداشتهاند، حافظه جمعی ما ناخودآگاه هنگام صحبت از جنبش دانشجویی به اعتراضات سیاسی مثل ۱۸ تیر ۷۸ رجوع میکند. در صورتی که در طول این سالها، هفته و ماهی نبوده که دانشگاههای کشور درگیر اعتراضات صنفی دانشجویان مانند مسائل آموزشی، پژوهشی، خدماتی، رفاهی و اسکان نبوده باشند.
ولی این که تا چه حد در تحقق خواستههای صنفی خود موفق بودهاند، جای بررسی بیشتر دارد. اصولا مدیران دانشگاهی بیش از آنکه به عنوان یک مدیر صاحب توانمندیهای مدیریتی باشند، در خوشبینانهترین حالت سوابق آکادمیک و یا بدتر از آن، جناحی و سیاسی دارند و همین امر باعث میشود در برخورد با اعتراض و نقد دانشجویانی که غالباً شاگردان آنها نیز به حساب میآیند، نتوانند بحرانها را مدیریت کنند و سریعاً سراغ رفتار قهرآلود بروند و از کمیته انضباطی برای کوچکترین صدای ناراضی طلب کمک کنند.
بدتر این که بسیاری از مدیران دانشگاهی که توان حل معضلات مجموعه خود را ندارند سعی میکنند هر گونه اعتراض صنفی را ابتدا سیاسی ترجمه کرده و بعد با استفاده از قوه قهریه، همچون حراست و… به سرکوب معترضین بپردازند.
در مجموع باید گفت با این که به نظر میرسد همیشه اعتراضات صنفی برای به ثمر رسیدن شانس بیشتری داشتهاند تا اعتراضات سیاسی، اما کماکان اصل مشکلات در اکثر دانشگاهها باقیست.
در ماههای گذشته از طرح جداسازی دختران و پسران در برخی دانشگاههای ایران خبر آمد. این اقدام چه واکنشهایی را در میان دانشجویان موجب شد؟ و نتیجه آن چه بود؟
طرح جداسازی دختران و پسران یا به قولی تک جنسیتی کردن دانشگاهها از چند سال پیش در دستور کار بعضی دانشگاهها بود که یکی از مهمترین آنها دانشگاه علم و صنعت ایران بود. اقدامات زیادی هم برای این کار انجام دادند و تلاش کردند ابتدا به صورت نامحسوس ظرفیت پذیرش دختران را در رشتههای مختلف کاهش دهند و بعد در مقطع فوق لیسانس هم سعی کردند که هیچ دختری را نپذیرند، اما خوب میتوانم بگویم در آخرین مرحله این طرح با شکست مواجه شد، و مهمترین دلیل این شکست، مخالفت اکثر دانشگاهیان با این پروژه بود، از اساتید گرفته تا دانشجویان پسر سعی کردند از حق تحصیل دانشجویان دختر دفاع کنند و نهایتا این طرح متوقف شد.
بحث از مقاومت مدنی در دانشگاههای امروز ایران چقدر واقعبینانه است؟ آیا نباید انتظار داشت دانشجویان به عنوان قشر پیشرو در جامعه حداقل در اعتراض به شرایط خود در دانشگاهها مثلا کلاسها را تعطیل کنند؟
انتظارها باید بر اساس واقعیتها و تواناییها باشد. ظرف سه سال گذشته دانشجویان هزینههای بسیاری دادند. دولت به راحتی و بدون هیچ گونه نگرانی نشان داده است که میتواند صدها نفر را از دانشگاه اخراج و هزاران نفر را به وسیله کمیته انضباطی از تحصیل محروم کند. با توجه به این شرایط نباید سطح انتظارات را از دانشجوها بالا برد به خصوص این که بیشترین احکام زندانیان سیاسی هم در سه سال گذشته معطوف به همین قشر دانشجو بوده است.
البته شرایط، شرایط پایداری نخواهد بود و مطمئنا این موازنهای که با زور و تهدید ایجاد شده در کوتاه مدت تغییر خواهد کرد.
اگر موافق باشید مسیر جنبش دانشجویی ایران در این سالیان اخیر را بررسی کنیم. سال ۸۴ و انتخاباتی که پیروزی محمود احمدینژاد را در پی داشت، جنبش دانشجویی به نوعی از انتخابات کنار رفت. دلیل آن چه بود؟ و آیا میتوان آن را اشتباه دانشجویان و تشکلهایی مثل تحکیم وحدت نامید؟
ببینید در این مورد صحبت بسیار شده. عدهای کماکان معتقدند که تحریم انتخابات از سوی دفتر تحکیم وحدت، از عوامل مهم شکست اصلاحطلبان در انتخابات سال ۸۴ بود، اما واقعیتی که خرداد ۸۸ همه ما شاهد آن بودیم نشان داد که عزم حکومت در روی کار آوردن دولت احمدینژاد و کنار گذاشتن اصلاحطلبان از حکومت بسیار جدیتر از حد تصور دوستان اصلاحطلب ما بود و هست. به همین خاطر معتقدم حضور یا عدم حضور نیروهای دانشجویی در انتخابات سال ۸۴ تأثیری بر شکست جریان اصلاحات در آن مبارزه انتخاباتی نداشت.
از طرفی دیگر جنبش دانشجویی در آن برهه انتقادهای بسیاری از دولت آقای خاتمی و مجموعه اصلاحطلبان داشت و کارنامه ۸ ساله دولت را در مواجهه با بحرانها در حدی نمیدید که بتواند دوباره به آن اعتماد کند. حکومت هم نشان داده بود که قصد کوچکترین عقبنشینی از مواضع خود را ندارد. با این حساب جنبش دانشجویی در آن روزها معتقد بود نه اصلاحطلبان طرح و برنامه مشخصی برای تغییر شرایط موجود دارند، نه حکومت کوچکترین تمایلی، و دیدیم که همین اتفاق هم رخ داد.
و چگونه شد که این جنبش از در آشتی با انتخابات درآمد و از کاندیداهای اصلاحطلبان، آقایان موسوی و کروبی در انتخابات ریاست جمهوری دهم حمایت کرد؟
در سال ۸۸ شرایط کاملا تغییر کرده بود. جنبش دانشجویی و نیروهای نزدیک به این جنبش، استراتژی جدیدی اتخاذ کرده بودند تحت عنوان «مطالبه محوری». حداقلی از مطالبات اجتماعی و سیاسی جامعه ترسیم شده بود، و کاندیداهای مختلف را که به نوعی درگیر شعار و شعر شده بودند مخاطب قرار دادند. در فضای انتخاباتی ایران، تا پیش از این چیزی که دیده نمیشد، برنامه محوری و مطالبه محوری بود، بر عکس آنچه به وفور دیده و شنیده میشد و میشود، شعارهای احساسی و گاه تو خالی.
نیروهایی که سال ۸۴ تحریمکننده انتخابات بودند، سال ۸۸ نقش سنگینتری را به عهد گرفتند و تلاش کردند سطح منازعات انتخاباتی را از شعارهایی در مورد «سیگار و پول نفت …»، به حقوق اقوام و اقلیتها و زنان و تامین اجتماعی و … ارتقا دهند. این اتفاق به طور مشخص در ستاد آقای کروبی رخ داد و منجر به صدور بیانیههای ایشان در مورد حقوق اقوام، زنان، کارگران، حقوق بشر، بیمه و تامین اجتماعی و … شد.
دانشگاهها چیزی حدود یک سال همراه جنبش سبز بودند به این معنا که مدام اعتراضاتی در آن به وقوع میپیوست که انسداد سیاسی و استبداد را در ایران نشانه میرفت. اما زمانی که بیش از همیشه به جنبش دانشجویی نیاز بود، یکدفعه همه چیز از حرکت افتاد، انگار که دیگر رمقی برای دانشجویان نمانده بود. چرا؟ آیا همه چیز را میتوان به سرکوب سیاسی تقلیل داد؟
دانشگاه هم جدا از جامعه نیست. واقعیت این است که در یک سال اخیر جامعه دچار یأس و سرخوردگی شدیدی شده است.
تحقیر روزانه مردم توسط حکومت به شکلهای مختلف، گرانیها و تورم سرسامآور، سرکوب شدید فعالان سیاسی اجتماعی و … اینها همه باعث شده است که جامعه و به تبع آن دانشجویان هم احساس سرخوردگی شدیدی داشته باشند. البته صحبت از سرکوب به هیچ عنوان تقلیل ماجرا نیست، بلاشک بیشترین و سنگینترین هزینهها را در سه سال گذشته جنبش دانشجویی داده است از حادثه ۲۵ خرداد در کوی دانشگاه گرفته تا شهادت جوانانی چون کیانوش آسا، و محکومیتهای طولانی مدت فعالان جنبش دانشجویی در این سالها.
با اطمینان کامل میگویم نه جنبش زنان، نه جنبش کارگری و نه دیگر جریانها و اقشار در این سه سال تا این حد که دانشجویان زیر ضرب حکومت بودهاند، مورد سرکوب قرار نگرفتند. به همین خاطر کرختی امروز زیاد هم تعجببرانگیز نیست، مهم بازیابی توان جمعی است که باید در آینده شکل بگیرد.
اگر بخواهید انتقادی از جنبش دانشجویی در ایران داشته باشید، آن انتقاد چیست؟
به جای انتقاد بهتر است از انتظار بگویم، البته انتظاری در مختصات زمینی نه رویایی. آنچهکه مسلم است امکان تشکلسازی در این سالها از اکثر دانشجویان که منتقدین حکومت هم هستند سلب شده است. در این شرایط و با بالا رفتن نیروی سرکوب، انتظار از نسل جوان این است که خلاقانه و با استفاده از تجربیات مبارزات جنبشهای کلاسیک دانشجویی در دنیا، نیم گاهی هم به شیوههای مدرن مبارزات مدنی داشته باشند. اگر امروز در دانشگاهها، انجمنهای اسلامی را پلمب کردهاند و تجمعات سیاسی را ممنوع میکنند لازم نیست مجددا فعالیت و اعتراض خود را از این روشها الگوگیری کنیم، باید طرحی نو درانداخت.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید