در باره برهنگی گلشیفته فراهانی
گلشیفته فراهانی با یک عکس برهنه غوغایی ایجاد کرده است. جنبه های متعددی در این عکس و این انتخاب و اقدام وجود دارد که نمیتوان به شرح در باره همه آنها بحث کرد. من به صورتی تلگرافی نکاتی را یادداشت میکنم تا دست کم حیطه های بحث را به اندازه خود نشان داده باشم:
به نظرم اقدام گلشیفته در انتهای یک دوره و آغاز یک دوره تازه قرار دارد. سکس در ایران سی سالی است موضوع در گردش است. از تماشای کاست های ویدئویی پورن تا زمانی که با رواج دوربینهای سبک زوجهای جوان هم تصمیم گرفتند لحظات کامجویی خود را ثبت کنند. شماری از آنها منتشر شد و در زمان خود غوغایی به راه انداخت. در عرصه سینما هم اولین بار پس از انقلاب لونا شاد بود که در یکی از فیلمهای آخر مخملباف برهنه شد. در این میانه اتفاقهای بزرگی در حوزه سکس در ایران روی نموده است و جامعه زیر و رو شده است. یک انقلاب جنسی در ایران در جریان بوده و هست. عکس گلشیفته نشانه دور تحول تازه ای در این مسیر سی ساله است.
در باره رسانگی
روشن است که عکس گلشیفته از دو طریق منتشر شده و هر دو رسانه اند. یکی رسانه کتبی و دیگری خرده رسانه فیسبوک که شبکه اجتماعی است. قبل از نوشتن این یادداشت ویدئویی هم از شرکت کنندگان در این طرح منتشر شد.
فرض کنیم در دوران قبل از وب قرار داشتیم. طبعا عکسی از گلشیفته در یک مجله اروپایی مدتها طول میکشید تا به ایران برسد؛ و مدتها طول میکشید تا بدانیم طیفهای مختلف مردم در باره ان چه فکر میکنند. اما شبکه های اجتماعی این موضوع را به ساعت و روز تقلیل داده اند. به نظرم در این ماجرا ما تمام سویه های رسانگی را مییابیم چه مجله چه عکس و چه وب و صفحه فردی و رسانه شخصی و شبکه اجتماعی. در واقع دنیای جدید از زمان روزنامه های عصر مشروطه عصر رسانه بوده است؛ و در این میان آزادی رسانه های بیرونی وضعیت فکری مردم داخل کشور را دچار دگرگونی میکرده است. به نظرم تفاوت برهنه شدن لونا شاد و برهنه شدن گلشیفته فراهانی دقیقا در همین رسانگی است. اگر در زمان ساخته شدن فیلم مخملباف هم همین امکانات شبکه اجتماعی وجود داشت چه بسا این غوغا چند سال زودتر اتفاق میافتد.
در باره آموزه های جمهوری اسلامی
چنانکه بسیاری از کامنت نویسان در باره عکس گلشیفته گفته اند این عکس درست آنتی تز آموزه های جمهوری اسلامی است. به نظرم این بخش ماجرا باید برای تئوری پردازان نظام مقدس هولناک باشد. زیرا به شکاف عمیقی اشاره میکند بلکه دره ای از فاصلهها که میان آن آموزهها و این اقدام افتاده است. گلشیفته به تنهایی تمام این آموزهها را آگاهانه باطل کرده است.
به عبارت دیگر، مساله جمهوری اسلامی با حجاب و با زن و با بدن یکجا طرد شده است؛ و اینها همه مسائلی استراتژیک برای نظام است. اگر نظام میتوانست تماشای پورن را تحمل کند و یا حتی آن را حمایت کند تا انگیزه های سیاسی مردم و جوانها را مهار بزند و آنها را از فکر مقابله با نظام باز دارد یا حتی سوفاف اطمینانی باشد برای اینکه فشارهای ایدئولوژیک جامعه را منفجر نکند در انتهای این مسیر میبینیم که رفتار گلشیفته بدون اینکه ظاهرا سیاسی باشد عملا یک اقدام مبارزه جویانه است. این پورن تحت حمایت دولت نیست. انتخابی است برای مبارزه با تحمیل آموزه های نظام به زنان.
اگر فروپاشی نظام مقدس مدتی است آغاز شده است برهنگی گلشیفته نشان میدهد که انقراض اش حتمی است و آینده دیگری آغاز شده است.
در باره واکنشها
مهمترین مساله ای که در واکنشهای منفی دیده میشد مساله ناموس و پروا بود. به نظرم این آن بخشی است که فراتر از آموزه های نظام است. این پایه آن آموزهها ست. یعنی نظام فعلی بر مرده ریگ چنین تفکراتی است که بنیان نهاده شده است. اساس این ناموس و پروا هم مذهبی نیست. مردسالار است. برای همین ادعای کامنت نویسانی که میگویند ما مذهبی نیستیم اما این عکس را هم بی پروا میدانیم ادعای معتبری نیست. مذهبی بودن در اینجا فرع مساله است. مساله باور کردن به قدرت انتخاب است. این گوهر دوره ای است که تازه آغاز شده و تازه ما داریم ابعاد آن را میشناسیم. با بی پروایی فردهای فردیت یافته ای که توان ایستادگی در برابر چنین پرواطلبانی دارند.
در باره سانسور عکس
به همین نسبت دیدم شماری از دوستان دور و نزدیک و اهالی فیسبوک عکس سانسورشده ای از گلشیفته را دست به دست میکنند. گویی پروا میکنند این عکس را با همان صراحتی که در تصویر بدن زن دارد ببینند. پرده ای میکشند که حالا اگر پرده ضخیم هم نباشد تور بدل از حجاب باشد و تا آن صراحت در چشم نزند و حیران نکند. این نوع سانسور بسیار قابل دقت است.
در باره شرایط حساس و/یا گناه
برخی نوشتند و گفتند که این عکس در زمان خوبی منتشر نشده است؛ و مثلا تاییدی میشود بر حرفهای چارودارانه ای که بر ضد سینما و سینماگران گفته شده و میشود. به نظرم شکافی که بین دو نوع طرز تلقی در میان مردم ما در باره زن و برهنگی و آزادی اختلاط وجود دارد که حتی دست دادن با زنان را در مجامع عمومی وارد بحث دیپلماسی انقلاب میکند با این رعایتها پرشدنی نیست. یعنی دیگر نیست. سی ساله گذشته به نحوی تاریخ مماشات و سازگاری و رعایت است برای پر کردن این شکافها. موفقیتهای محدودی داشتهایم اما شکاف هم بزرگتر شده است. دست کم شکاف بین دیدگاه رسمی و غیررسمی بزرگ و بزرگتر شده است.
یک عده هم به برهنگی به عنوان امری گناه آلود نگاه میکنند. به نظرم اگر گناهی باشد بی تردید گناه خیانت به آرای مردم و اختلاس بزرگ و سوء مدیریت و کهریزک و قتل مردمی که در راهپیمایی مسالمت آمیز شرکت کرده اند هزاران هزار بار بزرگتر است. کسی که در باره آن سخن نمیگوید حق سخن گفتن در باره این را هم از دست میدهد. بهتر است همچنان در کناره بماند.
برخی هم پایه نقد خود را شرایط حساس کنونی قرار میدهند. من سی و سه سال است این را میشنوم که در شرایط حساس کنونی نباید چنین کرد یا چنان کرد. به نظرم اینطوری هیچ کاری نمیشود کرد مگر بفرموده. بنابرین بهترین کار این است که هر کس کار خود را بگزارد.
در باره اهمیت بدن
واقعیت این است که هر قدر در این سی ساله (و البته در سنتهای دوره مدرن ایران که جای تفصیل اش نیست اما در دگرگونی اخلاق جنسی میتوان ردش را یافت) بدن سرکوب شده اهمیت تن برجسته تر شده است؛ و به همین ترتیب جلوه گری و جلوه فروشی اهمیت پیدا کرده است. دوره جدید دوره تبرج است بی هیچ گفتگو. به نظر من ابرو برداشتن و دماغ آراستن نشانه های دیگر اهمیت یافتن تن است. سیر تحول این اهمیتها در دوره معاصر بسیار قابل بررسی است. از چادر برداشتن تا مینی ژوپ. از لباس گشاد پوشیدن تا لباس تنگ و از این شمار.
یک نکته را هم همینجا در باره زیبایی تن در عکس گلشیفته بگویم. این عکس بی بر و برگرد زیبا ست. نظرهایی که میگویند به چشمها نگاه کنید و نه به بدن و انحناهایش نوعی شرمندگی پنهان را تبلیغ میکنند. نوعی حجاب فلسفی را تجویز میکنند. مثل همان تور بدل از حجاب.
در باره سکس و رژیم پهلوی
من به یک دو نکته دیگر هم اشاره میکنم و این بحث را میبندم. اول این است که اگر در تاریخ بعد از انقلاب نگاه کنیم عکس گلشیفته کاملا یکه و یگانه است. اما اگر به تاریخ مثلا ۵۰-۶۰ ساله اخیر نگاه کنیم رفتار گلشیفته بازگشتی است به دوره ای که مجلات آزاد بودند از هنرپیشه هاعکسهای نیمه برهنه منتشر کنند و حتی آنها را در وسط مجله به صورت پوستر انتشار دهند تا بسیاری از جوانان بتوانند آنها را بر دیوار اتاق خود بیاویزند. یادم است که اولین فیلم کوتاهی که در ساختن ان شرکت داشتم و کارآموزی کردم به نام «زنجیریها» از رضا کمال علوی به همین موضوع میپرداخت. آن موقع شاید ۱۳-۱۴ ساله بودم.
نکته دومی که میگویم نیز با همین مرتبط است. راهی که آن دوران طی میشد راه اقلیت بود. نوعی ایدئولوژی دولتی پشت اش وجود داشت. نوعی حمایت سیاسی میخواست به هر ترتیب شده فکر انقلاب را از ذهن جوانان بیرون کند. زنجیریها نیز مثلا از دیدی انتقادی به ماجرا نگاه میکرد. اما اتفاقی که به برکت تحمیل اموزه های نظام افتاده جدا شدن سیر فکری مردم طبقه متوسط شهرنشین و گروههای همدل با ایشان است و قدم نهادن در مسیری که خودشان انتخاب میکنند و به هیچ عنوان خصلت بفرموده ندارد. این کاملا تازه است و مسیر آینده را رقم میزند.
فرنگی شدن و همرنگ شدن با جهان
و نهایتا دو نکته دیگر: وقتی نظام مقدس هزاران هزار ایرانی را به بیرون میراند و در جهان آواره میساخت هرگز فکر نمیکرد مایه تغییراتی را درست میکند که دیر و زود وضعیت داخل کشور را تحت تاثیر قرار خواهد داد. زیرا این هزاران هزار در فرهنگ دیگری میزیند و از آزادیهایی برخوردار میشوند که رفتار آنها را تغییر میدهد و تاثیر انتخاب آنها دیگر فقط در بیرون ایران نمیماند. امروز ایرانیان مهاجر به منبعی برای تغییر در داخل کشور تبدیل شده اند و از راههای مختلف رسانه ای با مردم خود رابطه برقرار میکنند. این همان شوخی تاریخ است برای نظامی که عبوس ترین نظام سیاسی و فکری ما بوده است.
بخش از زندگی در مهاجرت به معنای ادغام در فرهنگ غربی است. کم یا بیش این اتفاق میافتد و در نسل جوانتر با شدت و حدت بیشتری هم. به عبارت دیگر جامعه مهاجر ایرانی دیر یا زود دارد از سر تا پا فرنگی میشود. این همان ایده تقی زاده را پیکرینه میکند. منتها تقی زاده نمیدانست که عملی شدن ایده او وقتی خواهد بود که هزاران هزار ایرانی به بیرون کشور رانده شوند. از نقطه نظر بحث من نکته مهم این نیست نکته مهم تاثیری است که این مهاجران بر فرهنگ داخلی میگذارند. بنابرین میتوان پیش بینی کرد که ایرانیان مهاجر و ایرانیان مقیم در یک همدلی تازه و بیرون از تاثیر نظام رضاشاهی یا ولایی فکر و توصیه تقی زاده را عملی خواهند کرد. ایرانیها میخواهند جا پای غربیها بگذارند و نه تنها در مهاجرت که در زندگی داخلی خود در ایران نیز فرنگی شوند. امید من این است که این فرنگی شدن فقط در برهنگی باقی نماند. آنچه اهمیت دارد پیدا کردن قدرت انتخاب و تغییر آگاهانه زندگی و طرد هر نوع فرهنگ تحمیل است. به نتیجه اش هر چه هست باید گردن نهاد.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید
http://miladkhanmirzaei.blogfa.com/
برهنگی حق ماست!
واقعا متاسفم
اینه آرمان و آزادی از نگاه شما؟
باید بگم نگاه کثیف و متعفنیه.
اگه برهنگی هنره پس چرا غرب روز به روز به فنا نزدیک تر میشه ومردم دنیا دسته دسته اسلام میارن؟
اگه برهنگی میخواین پس دم از انسانیت نزنین که حیوانات تو این مورد از شما متودن ترن که طبق غریزه برهنه هستن.
در ضمن برهنگی اوج مرد سالاری ، ببینید اکثر کسانی که از فاحشه ها خوششون میاد مردن چ.ن لذت برای اوناست.