Advertisement

Select Page

ده شعر از سهراب رحیمی، برگرفته از کتاب «رسم هندسی مالیخولیا»

ده شعر از سهراب رحیمی، برگرفته از کتاب «رسم هندسی مالیخولیا»

Sohrab-Rahimiسهراب رحیمی، شاعر، مترجم و منتقد ادبی و سردبیر سایت ادبی «صحنه‌ها» ست. او ۴ دی ماه ۱۳۴۱ در چهارمحال بختیاری متولد شد و سال ۱۳۶۵ به سوئد مهاجرت کرد. این شاعر که سال‌هاست در شهر مالموی سوئد سکونت دارد، در سال جاری موفق به دریافت جایزه‌ی شعر «نیکلای گوگول» از کشور اوکراین شد.

از آثاری که به زبان فارسی نوشته است می‌توان به مجموعه شعرهای «رسم هندسی مالیخولیا» (انتشارات بوتیمار – ۱۳۹۲) و (انتشارات اسماکه‌دال -۱۳۹۰)؛ «نامه‌ای برای تو» (نشر آینه جنوب – ۱۳۸۴)؛ «مرهم سپید» (همراه با رباب محب و سهراب مازندرانی) (نشر ولی – سوئد – ۱۳۷۷)؛ «هسته‌های فاسد زمان» (نشر رؤیا – سوئد – ۱۳۷۶) و «خانه خواب‌ها» (نشر آموزش – سوئد – ۱۳۷۵) اشاره کرد. او همچنین آثاری را به زبان سوئدی به رشته‌ی تحریر درآورده و کتاب‌هایی را نیز از سوئدی به فارسی و بالعکس ترجمه کرده است.

2222-31

۱

ﺗﺒﻌﻴﺪ ﺑﻪ ﺣﺎﺷﻴﻪ ﻛﻬﻜﺸﺎﻧﻰ ﺍﺯ ﻛﻠﻤﺎﺕ ﺑﺮ ﺷﺎﻧﻪ ﻫﺎ.

ﻣﻴﺎﻥ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﻭ ﻣﺎﻩ ﻣﻰ ﻏﻠﺘﺪ ﺧﺎﻙِ ﺑﻰ ﭘﻨﺎﻩ.

۲

ﻓﺮﺩﺍ ﻓﺮﺻﺘﻰ ﺗﺎ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻭ ﺳﻔﺮ؛ ﺧﻮﺍﺏ ﺷﺎﻋﺮ ﺭﺍ ﻣﻴﺎﻥ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﻭ ﺗﺮﻣﻴﻨﺎﻝ ﻫﺎﻯ ﺳﻮﺭﺭﺋﺎﻝ ﺗﻘﺴﻴﻢ ﻛﻨﺪ ﺗﺎ ﭼﺸﻢ ﻫﺎ ﺷﺮﺍﺑﻰ ﺷﻮﺩ ﻣﺤﺾ ﺧﺎﻃﺮ ﺑﻮﺭﺧﺲ ﻭ ﻣﺸﻖ ﻫﺰﺍﺭ ﻭ ﻳﻚ ﺷﺒﺎﺵ. ﺟﺎﻯ ﻫﺪﺍﻳﺖ ﺩﺭ ﻛﻨﺞ ﻭ ﻛﻨﺎﺭ ﻓﺮﺩﻭﺳﻰ ﺧﺎﻟﻴﺴﺖ.

ﺍﺯ ﻣﻴﺎﻥ ﺳﻮﺳﻚ ﻫﺎ ﻃﻮﺭﻯ ﻋﺒﻮﺭ ﻛﻦ ﻛﻪ ﺗﺼﻮﻳﺮﻯ ﺟﺰ ﺁﻳﻨﻪ ﻧﻤﺎﻧﺪ. ﻓﺮﺩﺍ ﻓﺮﺻﺘﻴﺴﺖ ﺗﺎ ﺧﻨﺪﻩ ﺍﻳﺴﺘﮕﺎﻫﻰ ﺷﻮﺩ ﺑﻪ ﻋﺮﺽ ﻳﻚ ﻧﻘﺸﻪ ﺩﺭ ﻏﻮﻏﺎﻯ ﺳﺮ ﻭ ﻳﻮﺳﻒ ﺍﻳﻦ ﭘﻴﺮﺍﻫﻦ ﭘﺎﺭﻩ ﭘﺎﺭﻩ…

۳

ﻣﺜﻞ ﻛﺒﻮﺗﺮ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺧﻮﺍﺏ ﮔﻢ ﻣﻰ ﺷﻮﻯ. ﻣﺘﻬﻢ ﺑﻪ ﺷﻌﺮ.   ﺗﺒﻌﻴﺪ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺗﺎﺭﻳﻚ،  ﺑﺎ ﻣﺪﺍﺩﻯ ﺩﺭ ﺳﺎﻳﻪ ﻫﺎ.

۴

ﺷﺶ ﻗﺪﻡ ﺍﺯ ﻟﺒﺎﺱ ﻫﺎﻯ ﺳﻮﺧﺘﻪ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﻣﻰ ﮔﻴﺮﻯ. ﺟﻨﺎﺯﻩ ﺍﺕ ﺭﻭﻯ ﺳﻨﮓ ﻧﻮﺍﺯﺵ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ. ﺭگ ﻫﺎﻳﺖ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﻭ ﺯﻧﺒﻮﺭﻫﺎ  ﻭﺯﻭﺯ ﻣﻰ ﻛﻨﻨﺪ. ﺑﺎ ﻗﻄﺎﺭ ﻛﻔﻦ ﺍﺯ ﺷﻬﺮﻫﺎﻯ ﺷﻴﻤﻴﺎﻳﻰ ﮔﺬﺷﺘﻰ ﻭ ﺧﺒﺮ ﺩﺭ ﺟﻨﺎﺯﻩ ﻫﺎ ﭘﻴﭽﻴﺪ؛ ﻛﻨﺎﺭ ﺩﺳﺖ ﺗﺎﺑﺴﺘﺎﻥ؛ ﺑﻮﻯ ﺍﻛﺴﻴﮋﻥ ﻭ ﺷﻌﺮ ﺩﺭ ﺍﻟﻜﻞ ﻓﺮﻭ ﻣﻰ ﺭﻓﺖ.

۵

ﺍﻳﻦ ﺟﺎ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ؛ ﺍﻭﺭﺷﻠﻴﻢ ﺭﺍ ﺍﺯ ﭘﻞ؛ ﻋﺒﻮﺭ ﻧﻤﻰ ﺩﻫﺪ. ﺷﻬﺮ ﻣﻴﺎﻥ ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ ﻫﺎ ﭼﻨﺎﻧﻜﻪ ﺭﻭﺯﻧﺎﻣﻪ ﻫﺎ ﺗﻘﺴﻴﻢ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ. ﻛﻨﺎﺭ ﺳﻮﺧﺘﻪ ﻫﺎ؛ ﺁﺑﺸﺸﻰ ﻣﻰ ﻟﺮﺯﺩ.

۶

ﻫﻤﻪ ﭼﻴﺰ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪ. ﭼﺸﻢ ﻫﺎ؛ ﺑﻮﻯ ﺷﻤﻌﺪﺍﻧﻰ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻳﺎﺩ ﺑﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ. ﺣﺎﻻ ﺑﺮﻣﻰ ﮔﺮﺩﻳﻢ ﺑﻪ ﻣﺎﻟﻴﺨﻮﻟﻴﺎﻳﻰ ﻛﻪ ﺭﺳﻢ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ. ﺳﻤﺖ ﺷﻴﺐ ﭘﻠﻪ ﻭ ﺑﺎﺭﺍﻥ. ﭘﻠﻚ ﻫﺎﻯ ﺩﻭﺭ ﻋﺸﻘﻰ ﻛﻪ ﺍﺯ ﮔﻮﺭﺳﺘﺎﻥ ﺑﺎﺭﻳﺪﻩ.

۷

ﺍﺯ ﻣﻴﺎﻥ ﻣﺎ ﻃﻨﺎﺑﻰ ﻣﻰ ﮔﺬﺭﺩ ﻭ ﻣﻐﻨﺎﻃﻴﺲ ﭘﻞ؛ ﺩﺭ ﭘﺮﺩﻩ  ﻣﻰ ﻟﺮﺯﺩ. ﺧﻴﺮﻩ ﺩﺭ ﺳﻜﻮﺕ ﺩﺭ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﭼﺘﺮﻯ ﺷﺎﻳﺪ ﻣﻴﺎﻥ ﺧﻮﺍﺏ.ﺍﺯ ﺑﻴﺪﺍﺭﻯ ﺗﺎ ﮔﻮﺭ ﺭﺍ ﺩﻭﻳﺪﻩ ﺍﺳﺖ.

۸

ﺭﮔﺒﺎﺭﻯ ﺍﺯ ﻛﺒﻮﺗﺮﺍﻥ؛ ﺟﺰﻳﺮﻩ ﺭﺍ ﺭﻭﺷﻦ ﻛﺮﺩ. ﺷﻌﺮ

ﺍﺯ ﺁﺳﺘﺎﻧﻪ ﮔﺬﺷﺖ. ﺍﻧﺒﻮﻩ ﭘﺮ ﻭ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﻛﺒﻮﺗﺮ؛ ﺑﺮ ﺷﺐ  ﭘﺎﺷﻴﺪﻩ ﺷﺪ.

۹

ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺩﺭ ﺑﻴﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ؛ ﺩﺭ ﻣﺴﻴﺮ ﺳﻔﻴﺪ ﻭ ﺷﺎﺥ ﻫﺎﻯ ﮔﻮﺯﻥ؛ ﺑﻪ ﮔﻞ ﻫﺎ ﺗﻌﻈﻴﻢ ﻣﻰ ﻛﻨﻴﻢ. ﺗﺮﺍﻧﻪ ﻫﺎ؛ ﺭﻭﺯﻧﺎﻣﻪ ﻫﺎﻯ ﺻﺒﺢ ﻭ ﻗﻬﻮﻩ ﻯ ﺗﺎﺯﻩ ﺩﻡ؛ ﻧﻪ ﺑﻮﻯ ﻛﻨﺴﺘﺎﻧﺘﻴﻦ ﻛﺎﻭﺍﻓﻰ ﻣﻰ ﺩﻫﺪ؛ ﻧﻪ ﺷﺒﺎﻫﺘﻰ ﺑﻪ ﺷﻌﺮﻫﺎﻯ ﺳﺰﺍﺭ ﻭﺍﻳﻪ ﺧﻮ ﺩﺍﺭﺩ. ﻗﺮﺍﺋﺖ ﻏﺮﻳﺒﻰ ﺍﺳﺖ ﺍﺯﮔﻨﺠﺸﻚ ﻫﺎﻯ ﮔﻤﺸﺪﻩ ﻭﺁﻣﺒﻮﻻﻧﺲ ﻫﺎﻯ ﻣﺴﺎﻓﺮ. ﺩﺳﺘﻰ؛ ﭘﻮﺳﺖ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻯ ﺁﺧﺮﺕ ﭘﺴﺖ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ. ﭼﺴﺒﻴﺪﻩ ﺍﺳﺘﺨﻮﺍﻧﻰ ﺑﻪ ﺭگ ﻫﺎ. ﻧﻪ ﻣﺴﻮﺍﻙ ﺩﺭ ﺟﻴﺐ ﺩﺍﺭﻯ ﻧﻪ ﺑﻠﻴﻄﻰ ﺑﺮﺍﻯ ﻣﺎﻩ؛ﻧﻪ ﻛﺘﺎﺑﭽﻪ ﻯ ﺭﺍﻫﻨﻤﺎ؛ ﻧﻪ ﺳﻄﺤﻰ ﺑﺮﺍﻯ ﻓﺮﻭﺩ.

۱۰

ﻛﻨﺎﺭ ﺍﻳﻦ ﺟﻨﺎﺯﻩ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﻰ ﺷﻮﻯ. ﺍﻧﮕﺎﺭ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻫﺎﻳﺖ   ﮔﻢ. ﺩﻟﺖ ﻣﻰ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺎﺷﻰ ﺟﻨﺎﺯﻩ ﺍﻯ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻳﺎﺩ ﻣﻰ ﺁﻭﺭﺩ ﺗﻮ ﺭﺍ.

لطفاً به اشتراک بگذارید
Advertisement

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

تازه‌ترین نسخه‌ی دیجیتال هم‌یان

آگهی‌های تجاری:

ویدیوی تبلیفاتی صرافی عطار:

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها:

Verified by MonsterInsights