دو شعر از ابوالفضل حکیمی
۱
از اواسط کبریت مینویسم
با توجه به چشمهایت
و
اتفاقات اخیر جهان
در هفتهای که قرار مارلبرو کشیدن داریم
تظاهرات، حواس پرتی می آورد
تلویزیون مرا به سوی تو پخش میکند
کاری که باد در مکتب صبا
میکرد با خرقانیها
با ابوالحسنهایم به خیابان ریختهام
از نفوذیهای خاورمیانه
تا
افراطیهای چچن
ساطور دست وساطت است
به خیابان ریختهام با دختر پسرهایی که بوی ورزش کردن میدهند
اول آهنگ طبل میزنند
شعر از روی نقشه پیش نمیرود
کلامی بیکلمه ما را ربوده است
که میرود چند زبان دیگر یاد بگیرد
از تَرَک خوردن
از حدقه در آمدن
شط میان شک ایستاده
من از بوی ماهی بدم میآید
از حواس پرتی
از چند زبان دیگر
از وساطتت
همین طور از گریه کردن خون میرود
روزهای پارچهایام الکلی شدهاند
اگر میدانستم دوربینها مخفی میشوند
لباس دیگری می پوشیدم
شط ایستاده
آزادی گاهی تخمهایی میگذارد که نمیپزد
دارد پخش شدنم را به سوی تو خاموش میکند آتش
آی ابوالحسنهایم در شلوغی شلوارها
مارلبرو میکشد تا اواسط کبریت
۲
از انبوهسازی الفبا
رویم را گرفته اسبی
که بلد نیستم سواری
کاغذ بازی میکنم
با انرژی مولد بادا باد
خوردن چای را با همین پستاندار از قلم افتاده شروع میکنم
خودم هم این روزها
پشت هر میزی که مینویسم
ریاست خفاشها را
کمرنگ نمیکنم
به اطلاع خودم
و
تمام خنجرهای همسایه هم که رساندهام
دو پهلو بودنم را
خطهای گرافیکی، دیوانی خوانده میشوند
به ازای هر نخ کبریت
بویاییام را از دست میدهم
شما که برایم دردسر سیگار روشن میکنید
بهتر میدانید
که من با چشمهایم نمینویسم
اصلا بوی گرز که با باران درهم میشود
خط آدم شکسته میشود این روزها
من چند بار قوز شدن ِخطم را بردم
نشان قرنیهی پدرم دادم
که
قطب نمای پدرش را در تحمیلی بودن از دست داده
و
جانباز بود
هر روز از ناحیهی ریشش
چرخی زد
و
دستی
و
از معرفت قلمتراش هایش
به جای باده
سمباده به دانشم افزود
چند کبریت این طرف و آن طرف شدم
مرا دیوان مرا بردند به دیوانی
پناه بر دو پهلو بودنم
در محاصره ی سمباده
با کدام خط
شناسنامه ام را قوز کنم
پشت کمرنگ شدن میزی
کلکسیون کبریت ها بو می کشند مرا
از هر طرف سربازان پاییزی اند
و
هر انفجار قطب نمایی
که مرا بد خط می نویسد
کنار پدرم
و
پدر پدرم
که تحمیلی است
#ابوالفضل_حکیمی
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید