دو شعر از فاطمه موسوی
۱
زن همیشه برمیگردد
به همان نقطه ی آغاز
به آنجا که تاریخ را زاییده است
با نفس هایی منقطع در سینه اش
و لبخندی بریده بر لب هایش
با وحشی ترین سمت زنانه اش
سبکسرانه می خندد
به هرآنچه در او هست و نیست
به عفریتههای پاک دامن
به گیس بریدههای محجوب
به باکرههای بی پرده
و چشم سفیدهای مغمومی
که الهههای هرزگی اند
و آنگاه منزجر از وجاهت بدنش
سوار بر پاشنههایی بلندتر از فریادش
خود را به دار خیال های هندسیاش می آویزد
زن همان مخلوق منسجم
که می زاید و می رویاند
می پروراند و رها می شود
از طلسم های زنانه اش
که ابتدایی ترین سطح از حقیقت اند
زن شاید چیزی بیشتر از یک زن باشد
و زمین شاید از لرزش لمبرهای زنی در مکزیک
یا از رقصیدن سینه های زنی در شالیزار
در خاور دور پدید آمده است
و زن همیشه برمیگردد
به نقطه ای که آغاز تاریخ را زاییده است
شاید در هیبت گرگی که پس از زاییدن
شکمش را پنهان نمی کند
و همچنان با ظرافت یک رقاص
از خزه های کنار رودخانه عبور می کند
۲
از پرتگاه زندگی در خود پریدم من
نت های رازآلود تکراری شنیدم من
در این پلان پر جسد روحی ندیدم من
از غربتی به غربت دیگر رسیدم من
(نعش مرا در مسجد و ایوان بسوزانید)
من میخزم در چاله هایی از تن انسان
ماهیت من مستفیض از قطره باران
فرسوده از افسارجسم این روح بی پایان
از این هیاهوی درون این افتراق جان
(نعش مرا در قصر واتیکان بسوزانید)
من لمس میکردم زمان را در سکوت شب
و صبح استمرار شب با تاولی بر لب
سمت شقیقه این قمرهایی که در عقرب
اینجا زمان فرسوده شد در بستری از تب
(نعش مرا در معبد کنعان بسوزانید)
با گاوها فیگورهای تازه میگیرم
از ماغ تا فریاد را اندازه میگیرم
دوشیدگان را هم بلندآوازه میگیرم
(نعش مرا در کوچه ی رندان بسوزانید)
اندوه ذهنم را تجسد میدمد در روح
از انعکاسی که زبانه میکشد مجروح
تا این جراحت را بپوشاند تن مفتوح
در یک هبوط بی نظیر از ساحتی مشروح
(نعش مرا در خانه ی شیطان بسوزانید)
از سنبله تا تارهای تیره همگون
از ماه تا مهری نشسته بر دل ملعون
در پوست دنیا نمی گنجد ضمیر خون
بیزارم از دنیای مادرمرده محزون
(نعش مرا در گوشه ی زندان بسوزانید)
#فاطمه موسوی چکامه
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید