دگرگونهگی زبان، فضا و روایت؛ نگاهی به کتاب ذوزنقهٔ تجریش نوشتهٔ مهدی رستم پور
روایتهای تودرتو، گریز از خط مشخص راوی و فضاسازی در محیطی چند سویه را میتوان از تکنیکهای اکثر نویسندگان معاصر در ایران دانست. بااینکه اکثر منتقدان بر این باورند که سانسور فضای ادبی را بهشدت تنگ کرده و تحت تأثیر قرار داده است، اما درعینحال میتوان رشد استراتژیها و دگرگونیهای متفاوتی را در ادبیات معاصر ایران دید. بهخصوص آثاری که خارج از ایران منتشرشدهاند، با الهام از فضای داخل در ایران و با آزادی کسبشده از شرایط نویسندگان در خارج توانستهاند بهنوعی به تبادل مشکلات حقیقی و رونمایی واقعی و گاهی نمادین از این واقعیتها بپردازند. بهاینترتیب این آثار زبان و بافت خاصی دارند که بسته به چالش نویسنده از واقعیت در تغییر است. اما از سوی دیگر سختگیریهای دولت در ایران بهخصوص بعد از انقلاب و سرکوب امیال طبیعی زنان و مردان نسل بعد از انقلاب به بهانهٔ حفظ اخلاقیات جامعه، فضا را برای به تصویر کشیدن خواستهای طبیعی و مشکلات روابط در ایران بهخصوص در آثار منتشرشده در داخل تنگتر کرده است. بهاینترتیب شاید یکی از کارکردهای ادبیات شکلگرفته شده در مهاجرت بازنمایی احساسات سرکوبشدهٔ دو جنس باشد.
کتاب ذوزنقهٔ تجریش نوشتهٔ مهدی رستم پور که بهتازگی توسط انتشارات ناکجا منتشرشده است، دارای اینچنین ویژگیهایی است. تم اصلی کتاب حول چند محور خاص میچرخد، اما مهمترین آنها بیان مشکلات زنان و مردان در ارتباط با یکدیگر و بهخصوص بازنمایی عقدههای سرکوبشدهٔ جنسی در نسل بعد از انقلاب است. جدا از محتوای کتاب، نویسنده تکنیک چندگانهای را در تصویرسازیهای مختلف داستان به کار گرفته است. داستان خط مشخص خاص روایتی ندارد و مدام از یک دنیا، یک شهر و یک فضا به فضاهای دیگری درحرکت است. بااینکه نویسنده برای هر فصل یک تیتر مشخصی را انتخاب کرده است، اما در کل مجموعهٔ داستان به یکدیگر ازلحاظ روایی و محتوایی متصل است. داستان درعینحال با تکنیکهای خاصی از سرکوب امیال جنسی زن و مرد در قشرهای مختلف اجتماع و در لایههای مختلف آن پرده برمیدارد. شرایط واقعی به صورتی نمادین و چندگانه به تصویر کشیده میشوند، در بیشتر موارد این زبان نمادین با تصویرسازیهای مخالف از روایت داستان گره میخورد و همین فضای داستان را متنوع کرده است.
مادرم ۱۳ ساله و خالهام ۱۴ ساله، هرروز از کوئیل بولاغ خارج میشدند ، از عرض رودخانه قرانقو میگذشتند تا به باغ سیبشان بروند. پشت تلمبهٔ بادی چاه، دامنهای گشاد و گلدار را درآورند، بگذارند روی سبدهای حصیری بزرگ. لخت شوند در آغوش همنفسهایشان بیامیزد با نسیم؛ بچسبند به هم طبق بزنند. امروز پدرم برای درآوردن حرص مادرم متلک میاندازد: مانند جفتگیری قمچه مارهای شبستر! مادرم میگوید مار داشت کشیک میداد؛ مار کسی بود که از لای سنگها خزید، نیش زد و زهرش را ریخت. پدرم جواب میدهد: باز من یکی گفتم دوتا شنیدم (صفحهٔ ۴۲).
بااینکه روایتهای این داستان عموماً حول محورهای مشخصی از جنس میگذرد، اما نویسنده با زبانی خاص بهنقد سرکوب امیال جنسی میپردازد. در تصویرسازیهای این داستان این شخصیتها نیستند که فضای داستان را میسازند، بلکه برعکس جلوههای مختلفی از نوسان میان مکان، اتفاق و زبان راوی است که روایتهای مختلف را به هم مربوط میکند. بااینکه را وی بر هر دو جنس زن و مرد تکیه کرده است، اما بیشتر روایتهای از زاویهٔ مردانه بیان میشوند و همین میتواند تا حدود زیادی عقدههای سرپوش گذاشتهٔ جنسی را در فضای خفقان نشان دهد. نویسنده از نامهای استعاری بهوفور استفاده میکند، اما استفادهٔ نویسنده از ذوزنقه بهنوعی نشاندهندهٔ حساسیت او به بخش خاصی از اجتماع است، ذوزنقه درواقع همان قوانین جاری است که نهایتاً به محدودیت در روابط و سرکوب منتهی میشود.
توی بخشهای ریاضی و هندسهٔ جزوه که منهدم کردم، مساحت ذوزنقه برابر بود با نصف حاصلضرب ارتفاع آن درمجموع دو قاعده. دانستن مساحت ذوزنقهٔ تجریش به دردم نمیخورد. همینکه میدانم بزرگ است کفایت میکند. ذوزنقه غیر از زمین در فضا هم ذوزنقگی میکند. ذوزنقه اعتبارش را فقط از تجریش نمیگیرد و در ستارهشناسی هم کیابیایی دارد. جبار منورترین سحابی گازی است؛ چهار ستاره که اسمشان خوشهٔ ذوزنقهای است با تابش فوتونهای فرابنفش خود، جبار را از تاریکی نجات دادهاند (صفحهٔ ۶۸).
در این داستان بلند نویسنده میان ترسیم چند شخصیت در نوسان است، اما شخصیتهای داستان، شخصیتهای عادی نیستند، درعینحال از خلال تصویرسازیهای متفاوت، نویسنده میتواند بهنقد پدیدههای حساس اجتماعی بپردازد. هر شخصیت با یک رویداد حساس اجتماعی و تابویی مشخص گره میخورد و درعینحال بیانگر نقد نویسنده از آن رویداد خاص اجتماعی است. در این داستان نویسنده نهتنها قادر است سرکوب امیال جنسی را در شخصیتهای خود نشان دهد، بلکه نتیجهای که هرکدام از این شخصیتها از این سرکوبها عایدشان میشود نیز بهخوبی به تصویر کشیده میشود. پدیدههایی چون ارتباط دو زن باهم در آغاز نوجوانی که نمیتوانند بهراحتی با جنس مخالف خود ارتباط داشته باشند، و یا تجاوز به پسربچهها که در دوران کودکی اتفاق میافتد، تجاوز به زنان، عادیسازی ارتباط بین زن و مرد و نشان دادن آن از دیدگاه مردانه و درعینحال نقد آن را میتوان از دیگر ویژگیهای این مجموعه دانست.
غروب بود که از خانه فرار کردیم. میخواستیم برویم آستراخان ماهیگیری، همانجا سرخکنیم بفروشیم. ساعت یک نصفهشب نرسیده به آمل، راننده نیسانی که سهراه تهرانپارس سوارمان کرد ه بود، ناگهان پیچید توی فرعی که هیچ نبود جز سیاهی. زد ترمز و از همان پشت فرمان، زیپ شلوارش را کشید پایین. درب قسمت شاگرد باز نمیشد. جیغ میکشیم. راننده دهان من را گرفته و با دست دیگرش طوری زده صورت فرزین که از حال رفته. او را کشیده توی آغوش خودش. شکم فرزین روی فرمان است و صورتش چسبیده به شیشه. به من میگوید جیک بزنی از این محکم تر می زنمنت، اما لال بشینی صبح ولتون میکنم (صفحهٔ ۹۰).
یکی دیگر از تکنیکهای داستان که در کل ساختار آن تکرار میشود، حساسیت نویسنده به مسائل سیاسی و نقد آن از خلال شکلدهی به زبان خاص خود است. در این فضا استفادهٔ مشخص از کلماتی مثل اوین و ربط آن به تکههای اتفاقاتی که در گذشته بوده بهصورت تکههای روزنامه است، این استراتژی برای بیان چند دهه از تاریخ ایران در طول داستان تکرار میشود و هیچکدام تابع خط مشخص روایتی نیست.
محمودیه – روزنامهٔ باطله
صفحهٔ گفتگوی ویژه: آیتالله خلخالی در ادامه خاطرنشان کردند تازه حاکم شرع شده بودم. عصر از پیش امام بازگشتن و با همکاران و محافظانم قرار بود شام را در منزلم بخوریم. داشتیم میآمدیم داخل کوچه که از شیشه ماشین دیدم دو تا بچه پانزده، شانزده ساله گویا مخفیانه چیزی ردوبدل کردند. دستور دادم بگیرند و بگردند ببینم ماجرا چیه. خودم از کیف پسره روزنامهٔ مجاهدین را درآوردم. یادم هست فامیلش شریعتی بود از خانوادههای اسمی قم. همانجا پسره را با گلوله زدم و به همراهانم گفتم اینجوری باید با این جانوران برخورد کرد (صفحهٔ ۱۱۲).
ادغام واقعیت، زبان سمبلیک و روایتهای حقیقیدر میان ساختار داستان، نویسنده را قادر ساخته است که بتواند در عین بیان حقایق تلخ تاریخی بهنوعی آنها را با روایت سمبلیک داستان خود بیامیزد. نویسنده در این داستان بلند طیف وسیعی از زبان و تکنیکهای نوشتاری را تجربه کرده است، گرچه که تجربهٔ این طیف وسیع، خوانش متفاوتی را در داستان اعمال میکند، اما در بعضی از موارد به کلیت ساختار داستان صدمه زده است و آن را از انسجام روایی خارج ساخته است. در پایان میتوان گفت رستم پور در کتاب ذوزنقهٔ تجریش به تجربهٔ متفاوتی از زبان در بازنمایی معضلات جامعهی مدرن ایران رسیده است. این تجربهٔ متفاوت نویسنده را قادر ساخته است تا با بیان دگرگونه و نمادین فضا و زبان، ساختار روایی داستان را شکل دهد و از این فضای خاص روایی و تکنیکهای زبان در نقد تجربیاتش از جامعهٔ ایران در مهاجرت بپردازد.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
آزاده دواچی مترجم، شاعر و فعال حوزه زنان، دارای مدرک کارشناسی مترجمی زبان انگلیسی؛ فوق لیسانس زبان و ادبیات انگلیسی، گرایش ادبیات تطبیقی ایران و فلسفهی غرب است و هماکنون مشغول به تحصیل در مقطع دکترای زبان و ادبیات انگلیسی در استرالیا با گرایش مطالعات فمینیسم پست کلنیال در حوزهی ادبیات و نقد ادبی فمینیسم و حقوق زنان در ایران و کشورهای جهان سوم است.
از دواچی تاکنون یک مجموعه شعر به عنوان «پروانهای در راه است» در سال ۸۶ منتشر شده است و دو کتاب دیگر وی در محاق توقیف گرفتار شدهاند.
Azadeh Davachi,
Ph.D. Student
Faculty of arts, School of English Literatures & Philosophy
Post-colonial Feminism and Feminist Literary Criticism
University of Wollongong, Australia