راه درمان سرطانهای عمیق، جراحیهای سخت دردناک است نه چسب زخمهای کوچک آبی …
چگونه است که شنیدن فروش ارزان قیمت نوزادان و اعضا و جوارحشان از سر فقر و بی پناهی، آزارمان نمیدهد اما فریادهای خشن وسط خیابان خوابمان را آشفته میکند؟
خشونت، خشونت میزاید و هر فرزندی دیر یا زود، در برابر مادر خود خواهد ایستاد و برای همین عجیب نیست اگر خشونت ساختار به خشونتهای فردی افسارگسیخته منجر گردد. نمیشود چشمها را بر حذف شدهها، حاشیه نشینها، مطرودین اجتماعی، زندانیان سیاسی و … بست و در غیاب وضعیت انسانی، از نیمهی غارت شده، نیمه ی مفلوک، نیمه ی تحقیرشده و نیمه ی بر باد رفته خواست که خشم فروخوردهی خود را بیرون قی نکند و تا ابد ببلعد.
برای همین اینروزها فرصت خوباست تا یکبار برای همیشه تکلیفمان را با مفهوم “خشونت” مشخص کنیم و آنرا قبل از مصادره توسط عاملین اصلی آن، مورد بازخوانی مجدد قرار دهیم.
خشونت به راستی چیست؟ در تعریف لغوی آن امده است هر عملی که به قصد آسیبزدن به کسی یا چیزی رخ دهد، خشونت نامیده میشود. با اینهمه چرا همیشه نگاه هراسان از خشونت ما، به سوی مشخصترین، فردیترین و آشکارترین وجه آن خیرهمانده است؟
تخریب اموال عمومی، آتش زدن خیابانها، ضرب و شتم و پرتاب هر جسم تیز یا نرمی و فحاشی و بی حرمتی، بلاشک همه مصادیق عریان خشونتند اما چگونه است که همهی حواس و حساسیت ما را چنان به خود جلب کردهاند که ما از نقد خشونت ساختار ناتوان شده و تیزی و صلبی و برندگی بیرحمانهی زیرین آنرا نمیبینیم و به جایش همهی ملامت و نفی خود را به سوی آخرین حلقهی عریان آن گسیل داشته و آنرا غیر قابل تحمل و ترسناک قلمداد میکنیم؟ اصلا چگونه ما عادت کردهایم یقهی معلول را به جای علت بچسبیم و به جای دیدن آن کوه یخ عظیم در زیر آبها، تنها نوک بیرون آمدهی آنرا نظاره کنیم؟
چگونه است که شنیدن فروش ارزان قیمت نوزادان و اعضا و جوارحشان از سر فقر و بی پناهی، آزارمان نمیدهد اما فریادهای خشن وسط خیابان خوابمان را آشفته میکند؟ چرا غرور شکسته شدهی پیرمردهای هشتادساله برای تکهای نان در سطلهای آغشته به کثافت زباله، مصداق خشونت نیست ولی واژگونکردن و سوزاندن آن سطلهای فلزی، آه از نهاد بسیاری از ما برآورده است؟ چگونه میشود چشم بر تخریب هرروزهی رویای ذهنی و جسمی کودکان معصوم کار در میان خیابانهای کثیف و ناامنمان بست و همچنان نگران تبعات تخریب اموال عمومی بود و از آشفته کردن زیست جهانمان گلایه کرد؟
چطور سالها توانستیم از کنار تبعیضهای شدید و گسلهای عمیق قومی، مذهبی، طبقاتی و جنسیتی، به سادگی عبور کرده و ککمان نگزد اما تکانهها و اعتراضات حاکی از آن همه شکاف و گسلهای عمیق، حال ما را بد میکند و فریاد وامصیبتای ما را به اسمان میبرد؟
چرا غرور شکسته شدهی پیرمردهای هشتادساله برای تکهای نان در سطلهای آغشته به کثافت زباله، مصداق خشونت نیست ولی واژگونکردن و سوزاندن آن سطلهای فلزی، آه از نهاد بسیاری از ما برآورده است؟
خشونت لایههای پنهانی دارد و کسی که نداند که لایههای زیرین و خاموش آن، بسیار کریهتر و زشتتر و بیرحمتر از چیزیست که با چشمها و گوشهایمان به سادگی میتوان دید، مجبور است که این هرج و مرج خشونتبار را تحمل کند و از عواقبش بر خود بلرزد. کسی که آتش را نبیند، محکوم به آن است که دودی سخت را به وقتی نابهنگام در چشمان خویش تاب بیاورد.
برای همین اگرنقدی برخشونتهای خیابانی داریم، اگر از لزوم منطق و مصالحه و مسامحه و آرامش سخن میگوییم، اگر مدام خشونت و پیامدهای آنرا نفی و نقد میکنیم و در این میانهی برزخ التهاب و آتش به دنبال گفتمان عقلانی هستیم، راه چارهاش نصیحتهای از سر شکم سیری و البته همسو با منافع شخصیمان نیست. راه عبور از این برزخ جمعی و خشمهای کور خیابانی، کوری جمعی و فروغلطیدن به دامن وعده و وعیدهای اصلاح طلبی نیست، بلکه راهش؛
– توان شنیدن، دیدن و لمس خشونتیست که سالهاست چون هیولایی عظیمالجثه در لایههای زیرین این جامعه به دنیا آمده، جان گرفته و ریشه دوانده است و حالا عفونت برخاسته از آن، راه نفس کشیدن را سخت کرده است.
– راهش دیدن زخمهاییاست که معلول سالها بیتفاوتی و بی توجهی همهی ما بوده است و حالا محصول آن ناتوانی فراگیر حفرههایی شدهاست که از همه جای آن خون میچکد .
برای همین آنان که نگران عواقب و تبعات خشونت افسارگسیختهی جاری بر سطح خیابانها هستند، آنانکه نگران تجزیه و ترکیبهای خطرناک داخلی و خارجی هستند، آنانکه از دخالت رجویها و ترامپها و اپوزیسیون فاسد در هراسند، بهتر است قبل از آنکه دهانشان را در نفی خشونت خیابانی و ناامنی ناشی از آن باز کنند، تیغ نقد و ملامت شان را به سمت خشونتِ ساختار، نشانه روند. و مهمتر از آن بازوهای سرکوبی را نقد کنند که با بستن و خفه کردن آخرین منفذهای اعتراض، خشونت اصلی را دوباره به حاشیه میراند و در مورد آن سکوت میکند تا همهی نگاهها به سطحیترین و عریانترین بعد خشونت و تخریب، تغییر مسیر دهند. و رسانه البته بیشترین سهم را در این تغییر نگاه عامدانه ایفا میکند.
رسانه سوژه را به ابژه بدل میکند و ابژه را از محتوای اصلی خود تهی کرده و واژگونه نشان میدهد. رسانه قربانیان را به عاملان تبدیل میکند و در استحالهی حقیقت، ما را هوشمندانه فریب می دهد.
برای همین راهی اگر مانده باشد، از مجرای مواجهی صادقانه و شجاعانه باساختارهای اقتصادی سیاسی اجتماعی بیمار و معیوبی میگذرد که شان و کرامت انسانی ما را به سخره گرفته و عادتمان دادهاند تا چشممان را بر هیولای فقر، تبعیض، فساد و سرکوب ببندیم و آنرا چون خشمی عظیم در زیر پوست اجتماعیمان تلمبار کنیم.
راهی اگر هست برای برون رفت از وضع موجود، پذیرش صادقانه این وضع و حل و رفع همهی خشونتهای به محاق رفته است. راه درمان سرطانهای عمیق، جراحیهای سخت دردناک است نه چسبزخمهای کوچک آبی …
[برگرفته از فیسبوک نویسنده]
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
فرنوش تنگستانی متولد ۱۳۵۵ در شهر شیراز است که تحصیلات خود را در مقطع لیسانس در رشته ترجمه و در مقطع فوق لیسانس در رشته جامعهشناسی از دانشگاه علامه طباطبایی گرفتهاست.
فرنوش تنگستانی کار نوشتن را به صورت جدی در قالب داستان کوتاه، متون ادبی و مقالات اجتماعی از چهارسال پیش شروع کردهاست.