تبلیغات

صفحه را انتخاب کنید

ردِ پای پنهان زن در طعم گیلاس

ردِ پای پنهان زن در طعم گیلاس

 

نگاهی کوتاه به فیلم طعم گیلاس ساخته عباس کیارستمی

اشاره: امروز (اول تیر) زادروز عباس کیارستمی سینماگر، فیلمنامه‌نویس، تدوین‌گر، عکاس، تهیه‌کننده، گرافیست، کارگردان هنری، نویسنده و نقاش ایرانی است. یادداشت رد پای پنهان در طعم گیلاس نگارش نسترن خسور به همین مناسبت تهیه و برای انتشار در اختیار شهرگان قرار گرفته‌است.


مرگ را با تار و پود خاکستری رگ‌هایت فرا می‌خوانی؛ همان تار و پودهایی که از دَم پرفشار زندگی گداخته‌اند. آیا فرصتی دست می‌یازد تا با سرعتی برق‌آسا بر گرده زندگی بنشینی و تلاطم تیزاب‌های حیاتی‌اش را بتارانی؟! به دنبال عاملی هستی تا وجود یا میل به مرگی که وجود را فرا گرفته، قانع سازی. وجودی که به انزوا، تنهایی، تهوع و سرگیجه‌های ناشی از مسئولیت آزادی خویش خو گرفته است و مرگی که نیرو‌های مولدش را همچون سرمایه‌ای اسیر مصرف‌کنندگی چرخ‌دهنده‌های پوچ زندگی می‌داند.

چرا «می‌خواهم بمیرم» خود وقوع مرگی نباشد پیش از مرگی که تو انتظارش را می‌کشی؟ آیا شرط رسیدن به خود، گذشتن از ورای خود از مسیر خاک است یا منی که از خود می‌گریزد می‌بایست به خویش هشدار دهد تا وجود را از زیر گام‌های غول‌آسای فراموشی نجات دهد؟ اما چرا فراموشی در ذرات خاک، خود، بازآفرینی خویش را رقم نزند؟ آیا زمانی که خود، تحمل‌ناپذیر می‌گردد، باید خویشتن را به خاک سپرد؟

چرا لذتی وصف‌ناپذیر در پذیرندگی خاک نباشد؟ آیا کشش و جذبه به ظاهر ابدی خاک، از خودبیگانگی آرمانی را رقم می‌زند؟ افسونی ناپیدا باید در از خودبیگانگی مدفون وجود داشته باشد که بی‌خبری و ناآشنایی با آن آتش میل را دوچندان می‌سازد. گویی ازخودبیگانگی با دل به دریای اقتدار یکدست و تفکیک‌ناپذیر خاک زدن، خواستار نجات خویش از سُم ضربه‌های فراموشی‌ست. آیا سایه پنهان زن را در ردای خاکی مرگ می‌توان یافت؟

کادرهای بسته‌ای که در عین تلاقی با فضای تنگ و تاریک گور می‌توان آن را همزاد ورودی زهدانی دانست که مایعات رنج هستی با ضربه‌ای جانکاه از آن نشت می‌کند. بیل و کلنگ قضیب‌گونه‌ای که با وجود پیوند و وابستگی عمیق خود با خاک، فاصله محتاطانه‌اش را با آن حفظ کرده و مقدار اندک اما کافی از خود را در زهدان خاکی فرو می‌کند و هر از گاهی سر بر می‌آورد.

همچون موجودات آبزی که جریان ناپیدایی با یله کردن آنها در آب‌های کم‌عمق و با دست پا زدن‌های ناشیانه، سر و تنشان را گهگاه در معرض نمایش می‌گذارند. تمام این کش و قوس‌ها در سطح شاید زمینه ارتباط با چیزی را فراهم می‌کند که در آمیزش پیشین و ابتدایی، تجربه غریبی را متبلور ساخته یا نیروی نهان وانهادگی را در رگ و پی گریز از خویشتن متورم می‌سازد.

خاک به مثابه زن در انتهای میل به بودن آدمی آشکار می‌گردد و با گشودن ران‌ها، صحنه‌ را برای ورود بدن متشنج از نیرو‌های حیات به تاریکی ازلی زهدان آماده می‌سازد. ساختار خاک با آن سرشارگی همیشگی‌اش ترکیبی از منابع گیاهی، جانوری و معدنی را فراهم می‌آورد و پایه و اساس دیواری را بنا می‌نهد که ادامه هستی دیواره‌های رحم را شبیه‌سازی می‌نماید.

نطفه لذتی جنون‌آسا و خوفناک برای آرام گرفتن در جایگاهی که در آن تیرگی و تنهایی موج می‌زند، چه زمان بدن آدمی را در خود فرا‌ می‌گیرد؟ احساس یگانگی با قالب محدود اما بی‌منتهای قطعه‌ای از خاک که در آن پناه گرفته‌ای، می‌تواند بر خلاف تحرک بیهوده تمامی ترس‌ها، تهدید‌ها و نگرانی‌های حاکم بر کالبد آدمی، ملجایی برای سکونی شورانگیز فراهم کند؟

گودال در پای درخت، قرارگاه برای رویدادی‌ست که از نظرگاه بدن عبور می‌کند. اندام کشیده، برآمده از خاک و قضیب‌وار درخت که بیضه‌هایش در سراسر زمین گسترانده شده در فرورفتگی پیش پای خود فرود می‌آید. هر اندازه زبان درخت دست به طغیان و سرکشی علیه گستره امن، تاریک و تنگ دهان گودال می‌زند، در بازگشتی ناگزیر، فضای مرطوب و تیره فرجْ‌گونه دهان، انعکاسی ازلی از نیرو‌های صامت را عرضه می‌نماید.

نیرو‌های حیات را می‌خواهی، نیرو‌هایی که در جهت معکوس و بر خلاف نظم همیشگی‌شان عمل کنند. این‌بار باید سلول‌های پوستت را با بمبارانی منفجر کند. خون را از اسارت پوست، با شکافی عظیم برهاند. پوست را از آسایشگاه استخوان بگسلاند. استخوان را از نظم و نسق حاکم بر تبعیدگاه ارگانیسم نجات بخشد. آن ساعت فرا رسیده که دیواره‌های رَحِمی خاک حضورشان را از طریق آزادسازی مناطق بدن از خاطرات تاریخی واقعیت وجودی اعلام کنند.

 

تبلیغات

نظر

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آگهی‌های تجاری:

ویدیوی تبلیفاتی صرافی عطار:

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها:

Verified by MonsterInsights