روابط بین روسیه و آمریکا در مسیر نزدیکی نیست
تمرکز بیش از اندازه بر روی شخصیت فردی ترامپ در شیوه زمامداری خود معمولا توجه اصلی را از ماهیت تغییرات بنیادین در عرصه بینالمللی و به خصوص سیاستهای کلان در واشینگتن منحرف کرده است.
تحولات جهانی در حوزه سیاسی و اقتصادی بعد از ریاست جمهوری “دونالد ترامپ” در آمریکا به دلیل تغییر در دکترین و سیاست کلان این کشور در حوزه داخلی و خارجی تابع یک دگرگونی اساسی در شیوههای زمامداری و نظام بینالملل شده است. دو دهه افول هژمونی ایالات متحده آمریکا که در دولتهای بعد از زمامداری “رونالد ریگان” و “جورج بوش” پدر به دلیل فروپاشی شوروی و پایان جنگ سرد اتفاق افتاد و روسای جمهوری چون “بیل کلینتون”، “جورج دبلیو بوش” پسر و “باراک اوباما” تنها سعی در اتخاذ یک استراتژی جهت مهار و کند کردن این افول هژمونی داشتند، در مقطع سال ۲۰۱۶ میلادی اتاقهای فکر و “دولت پنهان” را به این نتیجه رساند که باید دکترین تدافعی و مبتنی بر مهار را به موقعیت تهاجمی در چارچوب بازسازی قدرت تغییر دهند. این موضوع موجب شد تا دکترین معطوف به “ژئوپلتیک” در دولتهای گذشته با توجه به تخیله پتانسیل انحصاری خود به سمت حوزه “اکونومی” که هنوز آمریکا به واسطه قدرت برتر خود و “هژمونی دلار” بر بازارهای مالی و اقتصاد جهانی توان قدرت تحمیل اراده به دیگر بازیگران بینالمللی را داشت، تغییر جهت دهد. آنچه امروز در سطوح کلان سیاست و اقتصاد جهانی از آن به عنوان شروع “جنگ تجاری” و اراده دونالد ترامپ برای اعمال “تعرفه” بر کالاهای خارجی به راه افتاده است، دقیقا تابع همین وضعیت نوین بوده است. تمرکز بیش از اندازه بر روی شخصیت فردی ترامپ در شیوه زمامداری خود معمولا توجه اصلی را از ماهیت تغییرات بنیادین در عرصه بینالمللی و به خصوص سیاستهای کلان در واشینگتن منحرف کرده است. در حالی که ساختار سیاسی آمریکا طوری سازمان داده شده است که در هیچ شرایطی یک رئیس جمهوری به میل خود قادر به تغییرات اساسی و در تضاد با این ساختار نخواهد بود.
در این میان اختلافات داخلی در عرصه سیاسی واشینگتن و تمرکز دونالد ترامپ بر روی چین و اتحادیه اروپایی تا حدودی روابط بین واشینگتن – مسکو را در یک فضای خاکستری قرار داده است که بر اساس برخی رخدادهای سیاسی، ظاهراً برای بسیاری از سیاستمداران و تحلیلگران احتمال یک روابط ویژه و معاملات خاص بین دو کشور را معطوف به پیشبینی کرده است. البته این توهم تحلیلی و درک نادرست خیلی هم انتزاعی و بی دلیل نبوده است و ریشه در یک رشته ارتباطات و تمایلات جانبی هم داشته است. از یک طرف با توجه به تشدید اختلافات بین واشینگتن و مسکو در دور دوم ریاست جمهوری باراک اوباما و هم چنین سیاست تعیینی “هیلاری کلینتون” رقیب ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۱۶ که تمرکز مبارزه با روسیه را در کانون تبلیغاتی خود قرار داده بود، حتی دولت “ولادیمیر پوتین” را هم تا حدودی نسبت به مناسبات حسنه و نزدیکی با دولت ترامپ بسیار خوشبین کرده بود. آنچه روسها به درستی میدانستند عزم دمکراتها و خانم کلینتون به عنوان نماد جناح نومحافظهکار در درون این حزب برای اعمال سیاست اعمال فشار بر روسیه بود اما آنچه آنان به خوبی متوجه نبودند این بود که حتی شیفتگی ترامپ هم برای معامله با مسکو به دلیل همان اهرمهای بازدارنده به هیچ وجه قابل تحقق نخواهد بود. البته روسها بعد از چند آزمون و خطا در طول این مدت متوجه بسیاری از واقعیتهای عینی شدند و سیاست خود را بر روی عدم توهم و بازی بر روی گسلها و شکافهای درون ساختار قدرت آمریکا گذاشته و به نوعی از وضعیت امید برای همکاری به موقعیت تخریب اجماع نظر و تشدید اختلافات درون نهادهای حاکمیتی در واشینگتن جهت جلوگیری از اتخاذ تصمیم واحد علیه مسکو تغییر موضع دادند. روسها حتی ماهها قبل از مذاکرات هلسینکی در فنلاند بین دونالد ترامپ و ولادیمیر پوتین که به دلیل مباحثی که در آن مطرح شد و از متحدین تا مخالفان را در کنگره و ساختار سیاسی واشینگتن علیه وی به صف کرد و در عرض کمتر از یک روز بعد ساکن کاخ سفید را به پسگرفتن تمام قول و قرارهای مذاکرات هلسینکی واداشت، به این درک رسیده و تمهیداتی را در دستور کار قرار داده بودند.
فروش اوراق قرضه دولتی آمریکا توسط روسیه به بهانه متنوع کردن ارزهای خزانه داری این کشور و جلوگیری از امکان فشار تحریمهای آمریکایی که گویا در گام اول به مقدار ۱۵ میلیارد دلار بوده است گویای شرایط جدیدی در روابط بین دو کشور میباشد که در حال رقم خوردن است. روسها با این اقدام به پاشنه آشیل اقتصاد آمریکا پیش حملهی خود را انجام دادهاند که از هم اکنون زنگهای خطر را در واشینگتن بخاطر تشدید این وضعیت و امکان پیوستن دیگر رقبای واشینگتن به خصوص چین به این روند به صدا در آورده است. حتی همین مقدار کم فروش اوراق قرضه دولتی آمریکا در بازار هم بلافاصله تاثیر منفی خود را بر بازارهای مالی و “وال استریت” گذاشت و این پیام را به واشینگتن مخابره کرد که در صورت اقدامات تنبیهی، روسیه و چین به لحاظ حجم عظیم انباشت اوراق قرضه دولتی آمریکا در خزانه ملی خود میتوانند اقتصاد این کشور را در گرداب یک بحران بزرگ مالی قرار دهند. روسیه به عکس چین تا حدود زیادی استقلال عمل اقتصادی دارد چرا که تقریبا وابستگی زیادی به تجارت با آمریکا ندارد اما این حرکت بسیار تهاجمی در صورت عملی شدن تهدیدات ترامپ علیه چین میتواند یک زلزله اقتصادی در این کشور و حتی اقتصاد جهانی را موجب شود. گفته میشود که روسیه حدود ۴۸۰ میلیارد دلار اوراق قرضه دولتی آمریکا و ارز دلاری در خزانه ملی خود دارد این در حالی است که حدس زده میشود در خزانه داری چین مبلغی بین ۱۲۰۰ تا ۱۸۰۰ میلیارد دلار اوراق قرضه و ارز دلاری ذخیره شده است. روسها با این اقدام راه اصلی اقدام متقابل علیه تحریمها و تنبیهات اقتصادی واشینگتن در حوزه جنگ تجاری را نشان دادند و در صورت تشدید اختلاف بین پکن – واشینگتن با پیوستن چینیها به این روند اقتصاد آمریکا به شدت زیر فشار قرار خواهد گرفت. در چنین شرایطی به عکس باور بسیاری از تحلیلگران و کارشناسان سیاسی – اقتصادی هیچ چشم انداز مثبتی برای تعمیق روابط بین واشینگتن – مسکو وجود ندارد و رهبران روسیه با درک این موضوع و شناختی که از روحیه متلون ترامپ دارند، سیاست تهاجمی را بر تدافعی ترجیح دادهاند. آنچه هماکنون در کنگره و کمیته تحقیقاتی حول دخالت روسیه در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا میگذرد به خوبی نشان میدهد که در آینده هیچ نزدیکی بین این دو کشور اتفاق نخواهد افتاد و حتی فرمان ترامپ برای دعوت از پوتین جهت دیدار از واشینگتن در پائیز امسال نیز تغییری در این معادلات ایجاد نخواهد کرد. به همین دلیل در هفتههای اخیر روسها با تمرکز بر روی نشان دادن توان دفاع نظامی خود و تشدید آزمایشات تسلیحات استراتژیک خویش در کنار اقداماتی چون فروش اوراق قرضه دولتی آمریکا از هم اکنون خود را برای مواجهه با شرایط نامطلوب در روابط بین دو کشور آماده کردهاند.
۳۱/۴/۹۷
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
اردشیر زارعی قنواتی نویسنده و روزنامهنگار؛ روشنفکر و فعال سیاسی، تحلیلگر سرشناس ایرانی در حوزهی مسایل سیاسی و بینالملل است. از او مقالات فراوانی در نشریات ایران از جمله شرق و اعتماد و سایتهای معتبر خارج از کشور منتشر شدهاست.