رژهی دهها پادشاه با لباس برازندهی نامرئی
هشتم ژوئن مدلهای مونث آزاد هستند 8th june the female models are free اثری از آلیسیا فارمیس، Alicia Farmis پرفورمر، طراح مد و هنرمند نسب اسپانیاییالاصل (متولد ۱۹۶۷/بارسلونا ) است ، که در سال ۲۰۰۵ در مادرید به نمایش در آمد.
این پرفورمنس با طول زمانی دو دقیقه و چهل ثانیه به واسطهی موسیقی نسبتاً عجیب و رعب آور، عدم استفاده از نشان یا برندی تجاری، و درکار نبودن هیچ لباسی! (حتی کفشی بر پا) مخاطب خود را در مقابل صحنهی شوی لباسی قرار میدهد که در آن (به غیر از سیستم ورود و خروج مدلها) خبری از هیچ عنصر مرسوم و معمول شوی لباس نیست. مدلها یا بهتر است بگوییم اجراکنندگان این پرفورمنس که همگی مرد هستند به صورت کاملا برهنه تنها با در دست و یا بر دوش داشتن کیف زنانه، در بازهی زمانی یادشده بر روی صحنهی شو، رژه میروند و سپس از صحنه خارج می شوند. گویی که این رژه، رژهی دهها پادشاه با همان لباس برازندهی نامرئی در داستان معروف هانس کریستین آندرسن است!
در تحلیل و بررسی این پرفورمنس، از آنجایی که ممکن است در ابتدا برای لحظهای ذهن درگیر میزان زاویهی جنسیتی جاری در اثر بشود، و پیشاپیش رای بر پورنوگرافی بودنش بدهد، بهتر است که همین جنبه یعنی پورنوگرافی بودن یا نبودن آن را مورد بررسی قرار بدهیم.
[image src=”http://shahrgon.com/fa/wp-content/uploads/2015/04/framis_11_644x362.jpg” width=”550″ lightbox=”yes” frame=”light” align=”center”]
در اینجا برای رفع این سوء تفاهم بد نیست از خودمان بپرسیم که پورنوگرافی در واقع چیست و علت منفور بودن آن چه چیزهایی است؟
یا اینکه چگونه ممکن است در یک اثر هنری، بدن به صورت عریان یا نیمه عریان به نمایش (یا تحریر) در بیاید و کارکردی اروتیک و یا کاملا رادیکال و سیاسی به خود بگیرد، و در یک کار دیگر همان برهنگی دال بر پورنوگرافی باشد و کارکردی کیچ و مبتذل را به خود اختصاص دهد.
برای تشخیص این تفاوت گاها باریک تر از مو با در نظر گرفتن این امر که ممکن است هر نگاه مبتذلی در هرجایی با دیدن کوچکترین عنصر جنسی به آن خاصیتی پورنوگرافیک بدهد، میشود با فرض مخاطبی ایدهآل (نه صرفا به معنای نخبه، بل به معنای کسی که در اجتماعی به دور از حریص بودنهای جنسی رشد کردهاست) مرز تمیزدهندهی این دو را میزان ارزشی که آن اثر برای مسئلهی جنسی قایل میشوند دانست، بدین معنی که اگر کاری (از به کار بردن کلمهی اثر به واسطهی داشتن بار هنری خودداری میکنم ) در خود اهمیت و زیبایی یک امر و رابطه ی جنسی را به عاملی صرفا حیوانی و لذتطلبانه تقلیل بدهد در دستهی پورنوگرافی می رود، و در غیر اینصورت اثری که زیبایی، شور و دیالکتیک جسمی و ذهنی را به حد اعلای خود میرساند در ژانر اروتیک. یا در حالتی دیگر با کمی پیچیدگی بیشتر همین زیبایی و شور را به کارکردی رادیکالتر و سیاسیتر تبدیل کرده و مجددا به همین واسطه یعنی مبارزهگون بودنش را از مرز پورنوگرافی دور میکند.
در پرفورمنس مذکور اگرچه مخاطب با برهنگی کامل اجراکنندگان برخورد میکند، اما این برخورد در ساختاری صورت میگیرد که تمام تلاشش در راستای پیامی رادیکال و سیاسی است. پیامی برآمده از احساس شرم و گناه پنهان شده در خطوط صورت اجراکنندگان به علت برهنگی (و البته مخاطب اثر)، پیامی برآمده از احساس قربانی شدن در نظام جنسیتی و حتی اقتصادی به واسطهی کیف زنانهی لوکس در دست، پیامی برآمده از احساس خشم و قدرت به واسطهی موسیقی رعبآور و همینطور نشان دادن آلت مردانه به استعاره از همان نماد نرینگی در نظام پدرسالار و قدرت طلب، و در انتها پیامی برآمده از احساس جبر و عقدهای جنسی به واسطهی بدنهای تراش خوردهی مذکر. (جنس به معنای تفاوتی که طبیعت در پیکرها باعث میشود و جنسیت به معنای تفاوتی که سیستمهای اجتماعی بر ذهنها باعث میشوند، رجوع شود به کتاب های ژولیا کریستوا)
در این اثر برهنگی عاملی برای تحریک و ایجاد تمایل بصری و جنسی در مخاطب قلمداد نمیشود، بلکه عاملی برای ایجاد شوک و سپس ایجاد مسیری فکری در او تلقی میشود. تمام آن نشانههای یاد شده اعم از بدنهای برهنه مردانه، کیف دستی یا کوله پشتی زنانه در کنار سالن مد سوت و کور و خالی از تماشاگر و هر برند تجاری، همه و همه مخاطب این اثر هنری را در مقابل ساختاری قرار می دهد که گویا با یک نظام استعاری و مجازی سعی در بردن او به عصر نئاندرتال یا عصری آخرالزمانی و یا سوق دادنش به ناکجاآبادهای متافیزیکی را دارد، جایی که در آن خبری از هیچ حقیقت و خداوندگاری (حتی پول!) نیست اما سایههایی در دوردستهای آن به چشم میخورد! سایهای از احساس عمیق دلهره و گناه هایدیگری، سایهای از احساس عمیق بیگانگی، قربانی شدن و خشم مارکسی، سایهای از نیاز عمیق به قدرت نیچهای و سایهای از اجبار جنسی تاریک و پرخاشجو فرویدی.
و این ناکجاآباد خشم، قدرت، احساس گناه، شهوت و دلهره همان مرکز عاطفی جهان پست مدرن است، یعنی همین صحنهی نمایش مورد پردازش ماست.
حال با کمی دقت نظر بیشتر یکایک لایههای دلالتگر اثر را مورد بررسی قرار میدهیم:
این پرفورمنس با نام و تیتر عجیب “هشتم ژوئن مدلهای مونث آزاد هستند” در ابتدای پردازش مخاطبش را دچار نوعی سردرگمی می کند که به عقیدهی بنده نه میشود آن را نقطهی حسن و نه نقطهی ضعف اثر دانست. این نامگذاری با اشاره به روز هشتم ژوئن بیشک باعث میشود که مخاطب به دنبال کشف اتفاقی مهم در این روز باشد، اما تلاش او در پایان بی نتیجه میماند، چرا که این روز مانند تمام روزهای دیگر سال انباشته از اتفاقات ریز و درشتی است که در تاریخ ثبت شدهاند، بی آنکه بشود یکی از آنها را برجستهتر کرد و به مضمون نهایی اثر پیوند داد. در همین حین مخاطب ممکن است نتیجه گیری کند که هشتم ژوئن روز به اجرا درآمدن این اثر است که نتیجه گیریی صحیح است! اما چرا باید مخاطب (قطعا از نوع مجازی، چرا که در صحنه مخاطبی به چشم نمی خورد) از روز اجرای اثر آگاه باشد وقتی که در هیچجای آن اشارهای به تاریخ ساختش نشده است؟ و به علت همین نوعی رازآلودگی و تلاش از دست رفته است که بنده آن را معلق میان نقطهی حسن و نقطهی ضعف میدانم.
اما این نام گذاری علاوه بر اشاره به روز اجرا در خود مطلب دیگری را هم دارد که بررسی آن تا میزان زیادی هدف اصلی پرفورمر را برای مخاطب روشن میکند. واژهی آزاد یا همان لیبرال که در زبان اسپانیایی به معنای “آزاد میکنند” است (ترجمهی تیتر را از زبان انگلیسی به فارسی انجام دادهام) دال بر عدم حضور مدلهای مونث در این اثر است. یعنی وقتی که مدلهای مونث توسط نیرویی نامرئی به مرخصی فرستاده شده یا آزاد شدهاند، مدلهای مرد به صورت برهنه بر صحنه حاضر میشوند!
با این حساب می شود از نام اثر اینگونه نتیجه گرفت که فقدان مونثها در عرصهی استفادهگری از آنها یعنی همان عدم سوء استفاده از آن ها که قاعدتا منجر به آزادی شان میشود، مصادف با نوعی رهایی و آزادی مردانه نیز می شود، آن هم آزادی جنسیتی که به صورتی تلطیف شده با استفاده از نمادی بسیار ساده و روشن یعنی کیف زنانه همراه است.
در اینجا برهنگی را استعاره از همان آزادی در نظر میگیریم، چرا که در نظام مد و البته پوشش، لباسها دقیقا همان کاری را میکنند که واژگان در نظام سخن، بدین معنی که همانطور که واژگان از الزامات برقراری ارتباط میان انسانها و اجتماعی شدنشان تلقی میشوند، لباس ها نیز درست در حالتی برابر انسان را به محیط اجتماعیاش پیوند میزنند و در سیستمی استعاری و مجازی منجر به دیالکتیک و گفتگویی میان او و دیگران میشوند. پس رهایی از سخن و هر سیستم نشانهای دلالتگر مانند پوشش که میتواند انباشته از ایدئولوژیهای گوناگون باشد، به مثابهی رهایی از تاثیر نظم نمادین، پدرسالاری و قرار گرفتن در محیط لطیف ایمایی و مادری است.
اما اگر به راستی پرفورمر با این نامگذاری و در کل تمامی ساختار اثرش به دنبال ارائهی این مفهوم یعنی آزادی جنسیتی مردانه که در گرو آزادی جنسیتی زنانه است، باشد، پس چرا آن را به صورتی اینقدر نمادین و حتی لوث با قرار دادن کیفهای زنانه خاطرنشان کرده است ؟ اگر او میخواسته بگوید که جنسیت مرد در صورت رهایی جنسیت مونث به اختیاری هرمافرودیتی میرسد، پس چرا از مدلهایی که کمی لطیف تر باشند! (که در بسیاری از شوهای لباس باب و مرسوم است) در راستای القا منظور استفاده نکرده است؟ این مدلها تنها عنصر زنانهشان همان کیف در دست شان است! و گرنه همگی نشان از همان مرد نیرومند و سالار را دارند!
با در نظر داشتن این گفته میشود گفت شاید پرفومر بیشتر از آنکه به دنبال صدور بیانیه و حقیقتیابی مطلق بوده باشد، به دنبال ایجاد حسی حاصل از تعلیق و سردرگمی و یا بعضا اشارهای بسیار آیرونیک به شکست ایدئولوژیهای صاحب نام در این عرصه بوده است، این اثر به صورت غریبی هم فمینیست است و هم فمینیست را به نقد می گیرد! با این حساب مهر دیگری بر تائید ناب بودن پست مدرنیستی آن می خورد.
نکتهی حائز اهمیت دیگر در این اثر قوارهی اجراکنندگانش است، در این پرفورمنس اگرچه همگی اجرا کنندگان از فیزیک مناسبی برخوردار هستند اما دارای اختلافاتی در وزن با یکدیگرند، این اختلافات فیزیکی دقیقا برعکس آنچیزی که رسم معمول شوهای لباس (مخصوصا شوهای لباس زنانه) است، سعی در ایدهآلگرایی و نشان دادن حد اعلایی از یک فیزیک مشخص را ندارند، به زبان سادهتر اینکه اگرچه این اجرا کنندگان بدنهایی خوش تراش دارند، اما ترویج کنندهی ابعاد بدنی یکدستی که تبدیل به یک اسطوره و بت واره بشود نیستند، بدنها در این شو اگرچه ممکن است به ابزاری زیبایی شناسانه تبدیل شده باشند، اما بیانگر یک سلیقه و حتی یک ایدئولوژی و خصلت بورژوازی متغیر در هر ساله نیستند. یکی ورزشکاری است و یکی لاغر، یکی کمی فربهتر و یکی کمی لاغرتر.
کیف های در دست اجرا کنندگان اگرچه در طول نمایش تشخیص برندشان غیر ممکن است، اما با استناد به گفتهی پرفورمر متعلق به برندی نسبتا نامی و شهیر در عرصهی آکسوسوار و بالاخص کیف زنانه هستند. که در اینجا به واسطهی همکاریاش در همچنین پرفورمنس رادیکالی جایز است که نامی از آن برده شود.
برند اسپانیایی لوییه LOEWE که در سال هزار و هشتصد و چهل و شش توسط انریک لوی روزبرگ Roessberg Enrique Loewe طراح آلمانیالاصل در مادرید تاسیس میشود، برند همراهی کنندهی این پرفورمنس و احتمالا اسپانسر این اثر هنری است، و به راستی حمایت احتمالیاش از همچنین اثری قابل قدردانی.
نگاهی به کارنامهی هنری آلیسیا فارمیس ما را در مقابل هنرمند چیره دست و متفکری قرار میدهد که کارهایش نه به واسطهی تبلیغات گالری گردانها و یا کیوریتورها بلکه به واسطهی نبوغ و شهامتی شخصی در جای جای جهان به نمایش در آمدهاند و تعداد چشمگیری مخاطب را نیز به عرصهی تماشا کشیدهاند.
اینستالیشنها، طراحیهای لباس و پرفورمنسهای این هنرمند که از سال دوهزار تا به حال در موزهها و نمایشگاههای پکن، زوریخ، بارسلونا، آمستردام، لوکزامبورگ، ونیز، رم و مادرید به نمایش درآمدهاند، به خوبی نشانگر همین استقامت، پویایی و نبوغ هنرمند است.
و حالا با سطرهایی فارماکونی مقاله را به پایان می بریم:
و برای لباس چرا میاندیشید؟ در سوسنهای چمن تامل کنید، چگونه نمو میکنند، نه محنت میکشند و نه می ریسند_ لیکن به شما میگویم سلیمان هم با همهی جلال خود چون یکی از آنها آراسته نشد.
انجیل متی _ باب ششم، ۲۹ و ۳۰
——————
برای دیدن ویدیوی این شو به لینک زیر مراجعه کنید.
https://vimeo.com/103227182