زندهها خوابهایم را میدزدند
در سالهای اخیر شاهد تولید و ارائه انبوه انواع شعر توسط شاعران بیشماری در رسانههای مجازی و موسسات و بنگاههای نشر بودهایم؛ اشعاری که به زعم بسیاری از منتقدان، به دلیل عدم شناخت و دانش کافی در زمینه شعر و مواردی نظیر الگوبرداری و رونویسی از همدیگر، تکرار مضامین و موضوعات کلیشهای، سادهنویسی و سادهانگاریهای مفرط، تئوری زدگی و … نسبت به جایگاه کیفی شعر در دهه های پیشین، برای شعر نو، نوعی شکست تلقی میشوند.
“مادر” نام مجموعه شعری است از “نعمت مرادی” که امسال توسط نشر مایا منتشر گردید؛ این مجموعه، یکی از معدود کتابهایی است که میتوان از میان خروارها دفتر و کتاب شعری که این سالها منتشر گردیده، برگزید، خواند و در مورد آن به گفتگو نشست.
“مرادی” درک، دریافت، برخورد و استنباط های خود از هستی و جهان پیرامونش را در قالب اشعاری سپید و به شدت تصویرگرا، در فضایی مرگ اندیشانه اما با زبانی صمیمی و به دور از پیچیدگی و تکلف با مخاطب خود در میان میگذارد.
خواننده، در مواجهه با این اشعار، به واسطهی شاخصههای نظرگیری همچون جان بخشی به اشیاء و موجودات، ترکیبات تازه و تصویرسازیهایی بدیع، به راحتی میتواند از دریچهی ذهن شاعر، جهان هستی را نگریسته و نگاه ویژهی او تجربهها و درونیاتش را دریابد.
با وجودی که امروزه اغلب اشعار تولید شده با زبانی ساده و نزدیک به محاوره و با دامنهی واژگانی محدودی عرضه میشوند “مرادی”، در این دفتر، اشعار خود را با زبانی میانه گیر و نرم، نه آنچنان فاخر و آرکائیک، که درک و ارتباط با آن برای مخاطب شتاب زده امروزی دشوار و سنگین باشد و نه آنگونه ساده و دم دستی که دچار سادهگرایی مفرط شده و از شکوهمندی و ساحت شعر دور گردد، ارائه میدارد.
در مجموعهی “مادر” روابط میان واژهها و ترکیبات، هم شأن و هم ساحت با تصاویری است که وظیفهی بیان محتوای مورد نظر شاعر و اندیشههای او را بر عهده گرفتهاند؛ تصاویر درخشانی که تا مدتها در ذهن مخاطب باقی مانده و او را با خود درگیر نموده و به او در فهم و دریافت متن کمک میکنند :
«در شهری که / همه مومیایی شدهاند/ آسمان سربی / همه را/ رنگ پریده و / بی جان کرده / گنجشکی هم از چشمهای کسی نمیپرد / سایههای زنجیر شده / شبیه زندانیهای اعدامی / بلندتر از مومیاییها / روی دیوار / قدم میزنند.» (ص ۷)
از جمله روابط دوسویهای که باعث همنشینیهای موفق دیگری از این دست گردیده میتوان به عناصر و ابژههای روستایی مانند گندمزارهای درو شده، غروب روستا، تراکتور، پل چوبی شکسته، طبیعت، چوپان و … اشاره کرد که در کنار ابژهها و عناصر مدرن شهری همچون مترو، بی آر تی، سینما، آسمان خراش، ماشین، قطار، هواپیما و از این دست، به همزیستی ملایم و تنگاتنگی رسیدهاند؛ به گونهای که هیچکدام باعث پر رنگی یا کمرنگی دیگری نمیشوند و مجموعه را از یکدستی و یکپارچگی دور نمیکنند.
از شاخصههای دیگر این مجموعه، جانبخشی به اشیاء و موجودات پیرامون است که منجر به آفرینش تصاویر خلاقانه و تازهای برای به واکنش و تحریک واداشتن تخیل مخاطب و همراه نمودن او در این تصویرسازیهای وهمگونه و رویاپردازیهای شاعرانه است.
«کتم در خیابان / اسپند دود میکند / کفشهایم / فال میگیرند / شلوارم در بی آر تی / آدامس میفروشد» (ص۱۰)
«پنجره احساس خفگی میکند» (ص۲۰)
«آیینه / لبش را برید/ سماور برنجی / خودش را از کار انداخت / ساعت / زمانش را گم کرد / کلاغی منقارش را بست / با پارچهای » (ص۲۷)
«چمدانت خندید و نرفت / باور نکرد » (ص۴۸)
تلخ اندیشی و حضور پر رنگ مرگ، از ویژگیهای مشخص این مجموعه است که همرا با عرضهی فضایی رویاگونه و سورئالیستی نقاشیهای سالوادور دالی را به ذهن متبادر میکند. چرا که تصور می شود همه چیز به شکل غریبی در حال زوال، نیستی و تجزیه شدن است.
بسامد بالای خواب و مرگ و تکرار عباراتی نظیر تابوت، کفن، گورستان، مومیایی، جسد، خون، درد، طناب، دار و از این دست، محتوا و اتمسفری تیره و دردمندانه توأم با هذیانهای زجرآور و گاها یأس آلودی را منعکس میکنند که یادآور تاثیرات فلسفی کافکا و اندیشههای هدایت است.
«بدنم / بوی تند جلبک میداد/ بوی ماهی مرده / در سردابهای نمور» (ص۲۰)
چشمهای از کاسه در آمده / لبخند میزنند / به خوشههای استخوان» (ص۲۵)
«چیزی که هست / مرگیدن است /…» (ص ۳۱)
«به سرش زده / آخرین گلوله را / در دهان سایهاش شلیک کند» (ص ۵۷)
پردازش خوب، موسیقی درونی، نرمی و سیالیت زبان، تخیل نیرومند، فردیت و هویت ساختار زبانی، آفرینش تصویرهای بدیع، دوری از توصیفات و استعارههای دستمالی شده، بسط و گسترش معانی تأویل پذیر در متن و چیدمان و همنشینی مناسب و به جای واژگان از جملهی دستاوردهای شاخص این دفتر شعر است که تلخی، تیرگی و تندیهای موجود در آن را شیرین و لذتبخش جلوه میدهد.
مرداد ماه ۱۳۹۵
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید