«سانسور تن»
طبیعت سانسور ندارد اما زندگیای که ما ساختهایم سانسور را پذیرفته است چرا که ارزشهایی را برساختهی نظام ذهنی خود با پدیدهی سانسور پایهریزی نمودهایم.
سانسور برساختهی جهانیست که اندیشه را میپذیرد، گر چه در بسیاری آثار ادبی سرودههایی میخوانیم که علیه سانسور است و سانسورچی را دور میزند. از شعرهای نظامی تا شاملو و تا به امروز شاعران و هنرمندان و فیلسوفان بسیاری بودهاند که از خفقان اجتماعی، سیاسی و فکری، تن تنانگی، رندانه نوشتهاند اما ما انسانها از همان بدو تولد بهصورت ناخواسته دچار سانسور میشویم.
“سانسور تن”
وقتی متولد میشویم با پوشاندن پیراهن بر تنمان اولین سانسور را میآموزیم و بعد هرچه بزرگتر میشویم بنا به سخنان و بایدها و نبایدهایی که در زندگی بکار میبریم و بهتر است بگویم، میآموزیم، نوعی محذوفات را فرا میگیریم گرچه ما انسانها با وجود بایدها و نبایدها از همان کودکی دچار نوعی خود سانسوری میشویم که متاسفانه اگر یکی را بکار نبریم به نظر میرسد شعور را زیر سوال بردهایم. سانسوری که خود آن را ساختهایم و حتی جزو قوانین شده است. حتی گاهی مجبوریم احساسمان را خفه کنیم… این حذفیات نه در مورد خود که در حق آدمها نیز انجام میدهیم. کسی را حذف میکنیم تا خود به نتیجهی بهتر برسیم یا برنده شویم و نگذاریم فلانی یا بهمانی بفهمد در فلان جا، همایش یا جشنوارهای برگزار است و….
سانسور همیشه وجود دارد و هر زمان به گونههای مختلف نمودار میشود. سانسور در برابر « تن، نوشتن، سیاست، زندگی، جامعه و حتی مرگ که دیگر خود به سانسور ما می آید، اینجاست که آزادی معنا مییابد اما آیا در جهانی که ما از هر طرف میرویم و به سانسور و خودسانسوری میرسیم آزادی معنایی دارد؟ دنیای ساختهی ما همان جهان فرضیات و پیشفرضهاست که از هر طرف حذفیاتی را برای ما ساخته.
جهانی که از بعضی رویاها و واقعیتها محروم است و بیگانهگی را فرا میخواند و ما را تبعید به خویش تن میسازد و این ماییم که باید قلم را از نیام برکشیم، بیافرینیم بیهیچ نبودی تا بودها را بهتر بیابیم و ببینیم.