سرمایهداری: تاریخی از هزینههای گزاف برای رسیدن به ارزانی
نوشته: جیسون مور و راج پاتل | ترجمۀ: علی امیری
مرجع: Dissent
طبیعت، پول، کار، مراقبت، غذا، انرژی و جان. دنیای ما را این هفت چیز ساختهاند و آیندهمان را این هفت چیز شکل خواهند داد. سرمایهداری، بهمثابۀ یک نظام عظیم اقتصادی و سیاسی، برای ارزانکردن این هفت چیز، هر کاری کرده است.
طبیعت، پول، کار، مراقبت، غذا، انرژی و جان. دنیای ما را این هفت چیز ساختهاند و آیندهمان را این هفت چیز شکل خواهند داد. سرمایهداری، بهمثابۀ یک نظام عظیم اقتصادی و سیاسی، برای ارزانکردن این هفت چیز، هر کاری کرده است. از بردهداری و استعمار تا تخریب بیسابقۀ منابع زیستمحیطی کرۀ زمین. کتابی جدید با پیگیری تاریخی این هفت چیز نشان میدهد چطور امروز به مرزهای بحرانی بیبازگشت رسیدهایم و چطور میتوان راهی برای نجات یافت.
گفتوگو با جیسون دابلیو. مور و راج پاتل، دیسنت — در این گفتوگو، سارا جَف، عضو شورای سردبیری مجلۀ دیسنت با جیسون دابلیو. مور و راج پاتل دربارۀ کتاب جدیدشان، تاریخِ جهان در هفت چیز ارزان۱، به گفتوگو نشسته است. گفتوگوی آنها در روز نهم نوامبر در [مؤسسۀ فرهنگی] ناینتی سِکِند استریت وای انجام شده است.
سارا جف: این گفتوگو را با پرسش از ناگت مرغ شروع میکنم. ناگت مرغ دربارۀ تاریخ سرمایهداری به ما چه میگوید؟
راج پاتل: اگر پس از انسانها تمدنی به وجود بیاید، ردی از بقایای آزمایشهای هستهای و پلاستیک در دریا پیدا خواهد کرد. اما استخوان مرغ هم پیدا خواهد کرد. در این لحظه ۱۲ میلیارد مرغ زنده موجود است، هرچند نه برای مدتی طولانی، زیرا ما سالانه ۵۰ میلیارد قطعه از آنها را میخوریم. بنابراین در سابقۀ فسیلی ما، تریلیونها استخوان مرغ وجود خواهد داشت. و سؤال جالب این است که مرغها چطور سر از اینجا در آوردهاند؟ این موجود چگونه به محبوبترین پرندۀ جهان تبدیل شد؟
این پرنده از جنگلهای آسیا آمده است. وزارت کشاورزی ایالات متحدۀ آمریکا، دانشگاهها و شرکتها برای درستکردن نوعی مرغ کبابی که سینههایش آنقدر بزرگ است که نمیتواند راه برود، با ژنهای آن ور رفتهاند. این نمادی از طبیعت ارزان است. اما این مرغ نمیتواند خودش را تبدیل به ناگت کند؛ برای این کار نیاز به کار ارزان هم دارید. دریافتیِ کارگران برای کاری عجیبوغریب و خطرناک، اگر اصلاً دریافتی داشته باشند، بسیار ناچیز است. بدنهایشان با سرعتی وحشتناک در هم میشکند. زمانیکه بدنهایشان در هم شکست و صنعتشان آنها را بیرون کرد، این وظیفۀ «اجتماع» -که همهجای دنیا اغلب زنان هستند- است که آنها را برای یک کار ارزان جدید، احیا کند. این فقط یکی از جنبههای مراقبت ارزان است.
این مرغ بدون آنکه خوراک ارزان برایش فراهم شود به دست نمیآید. معنایش ۱.۲۵ میلیارد دلار یارانۀ سالانه به صنعت مرغ است، فقط در آمریکا. اما کارگران هم بدون غذای ارزان، با دستمزدهای کم دوام نمیآورند. برای سرپا نگهداشتن مرغداری به انرژی ارزان نیاز دارید. برای پشتیبانی مالیِ پروانههای کسبوکار به پول ارزان نیاز دارید. و درنهایت، به جانِ ارزان احتیاج دارید. به رژیمی نیاز دارید که انواع خاصی از جان و بدن را ارزان کند. این یعنی در صنعت مرغ احتمال اینکه زنان و رنگینپوستان در شرایط خطرناک آسیب ببینند و در حین فراوری مرغ له شوند، بیشتر است.
اینها هفت چیز ارزان هستند که در ناگت مرغ تجسم یافتهاند: طبیعت، پول، کار، مراقبت، غذا، انرژی و جان. اینها توضیحی برای تریلیونها استخوان مرغ در سابقۀ فسیلیاند. دلیل ما برای نوشتن این کتاب، این است که میخواهیم از این ایده گذر کنیم که این قصه قصۀ آنتروپوسین۲ است، یعنی انسانها انساناند، همانطور که پسرها همیشه شیطنت میکنند و عقربها نیش میزنند. ماجرا آنتروپوسین نیست، کاپیتالوسین۳ است.
جیسون دابلیو. مور: نکتۀ مهم دربارۀ داستانی که ما در تاریخ جهان در هفت چیز ارزان تعریف میکنیم، این است که داستانی دربارۀ قدرت، و بهخصوص دربارۀ این توهم است که ما در دو قلمروی متفاوت، یعنی جامعه و طبیعت، زیست میکنیم. این فکر اشتباه است که ما در قلمرویی از ساختمانهایی درست است که سرمایهداری آسیبهای وحشتناکی به طبیعت میرساند، اما این دلیل عملکرد آن به شیوهای که میبینیم نیست مثل این، گفتوگوهایی مثل این، امور مالی و سیاست زیست میکنیم که بهنحوی اجتماعیاند و ما را از بقیۀ طبیعت جدا میکنند. ایدۀ طبیعت در جهان مدرن هرگز محدود به درخت و جنگل و خاک و نهر نبوده است. بلکه مربوط به واردکردن بخش بزرگی از زندگی و کار انسانی به درون عالم طبیعت بوده است.
جف: میخواهم کمی بیشتر دربارۀ این دوگانۀ جامعه و طبیعت، و چرایی اشتباهبودن آن بدانم.
مور: بخشی از اشتباهبودن آن به این دلیل است که این دوگانه در جهان مدرن هرگز صرفاً مربوط به تفکیک نیست. مربوط به سلسلهمراتب قدرت است. مربوط به شیوههای نامرئی و ارزانکردن زندگی و کار اکثریت بزرگی از انسانهاست. گرچه این درست است که سرمایهداری آسیبهای وحشتناکی به طبیعت میرساند، اما این دلیل عملکرد آن به شیوهای که میبینیم نیست. به این شیوهها عمل میکند زیرا میخواهد کار -کار انسانها، اما همینطور کار جانوران، خاک و همۀ چیزهای دیگر- را به ارزانترین حالت ممکن به خدمت بگیرد، و این خواست اساساً فرایندی خشونتآمیز است.
ما سرمایهداری را بهمنزلۀ یک نظام اقتصادی صرف در نظر میگیریم، درحالیکه درواقع باید آن را انقلابی ژرف در شیوههای سازماندهی انسانها و سایر بخشهای طبیعت بدانیم؛ [سازماندهی] ازطریق مجموعهای از اسطورههای سازماندهندۀ قدرتمند که با نژاد، طبیعت و جنسیت سروکار دارند و نسبشان درنهایت به دوگانۀ بنیادینی میرسد که در دورۀ کریستوف کلمب و توسط او آغاز شد: تفکیک متمدن از وحشی.
پاتل: خصیصۀ تمایزبخش دورۀ مدرن، اعتقاد به اصلی است که میگوید طبیعت متضاد جامعه است؛ اینکه هنر و گفتوگو و علم در جامعهاند و هرچیز رامنشده و وحشی «در فراسوی پِیل»۴ است، جایی که وحشیها هستند. اما فقط به همین ساختار نگاه کنید. پِیْل مکانی واقعی بود. پِیْل در ایرلند، مرز میان انگلیس متمدن و اولین رعایای استعماری آنها، یعنی ایرلندیها بود. یک طرف جامعه، طرف دیگر طبیعت.
مور: بههمیننحو، فعالان محیطزیست تنها زمانی توانستند تجلیل از حفاظت از طبیعت بکر را شروع کنند که مردم بومی رانده شده بودند. واژههای «طبیعت»، «جامعه»، «اروپایی»، «تمدن»، همه در این دوره، طی یک قرن پس از ۱۵۵۰ پدیدار شدهاند. این مولود غلبه و نابودی است. امروزه فراموش میکنیم، اما پس از یورش کراموِل به ایرلند در اواسط قرن هفدهم، بیش از نیمی از جمعیت ایرلند جان باختند. درنتیجه این بحث صرفاً دربارۀ واژهها نیست. قدرت نامگذاری برای طاقِ بلندِ قدرت در جهان مدرنْ اساسی است. قدرت نامگذاری با قدرتِ کشتن یا زندگیبخشیدن همراه است.
جف: دربارۀ اشاره به قدرت نامگذاری چیزها: در اوایل کتاب، شما به یکی از جملههای مورد علاقۀ من اشاره میکنید، اینکه تصور پایان جهان از تصور پایان سرمایهداری آسانتر است. برای زمانی طولانی حتی اشاره به سرمایهداری هم بسیار سخت بود. عین هوایی بود که نفس میکشیم. من در کتاب خودم استدلال میکنم که در حال نزدیکترشدن به توانایی تصور پایان سرمایهداری هستیم. میخواهم بدانم این به نظر شما درست است؟
پاتل: خب، تازهترین چرخۀ انتخابات در ایالات متحده باعث شده مردم بهگونهای بیسابقه به اندیشههایی در چشمانداز وسیعتر فکر کنند. یادم میآید یک دهه پیش در برکلی بودم و در بحثی دربارۀ غذا، واژۀ «سرمایهداری» را به کار بردم، و مثل این بود که در آسانسور، باد معده داده باشم. فقط ادای همین کلمه بهخودیخود آدمها را معذب میکرد. مردم ترجیح میدادند تا از عبارتهایی مثل «بازار آزاد» یا «اقتصاد» یا چیزهایی مثل آن استفاده کنم. اما فکر میکنم بحرانی که اکنون گریبانگیر لیبرالیسم شده، میتواند به مردم فرصت بدهد که قدمی به عقب بردارند و بهتر
واژههای «طبیعت»، «جامعه»، «اروپایی»، «تمدن»، همه در این دوره، طی یک قرن پس از ۱۵۵۰ پدیدار شدهاند
نگاه کنند. ما در برهۀ جذابی از ترکخوردن لیبرالیسم، و مرئیترشدن ایدههای دیگر، بعضی بهتر و بعضی بدتر، هستیم.
مور: این با تجربههای فعلی ما از آبوهوا و تمدن، که کتابْ آن را در یک زمینۀ تاریخی طولانی قرار میدهد، ترکیب شده است. اگر به تجربۀ اروپای غربی طی هزار سال گذشته یا همین حدود نگاه کنید، میبینید که پس از سال ۳۰۰ میلادی، زمانیکه آبوهوای بهینۀ رومی۵-یعنی آبوهوای مناسب برای امپراتوری روم- به پایان رسید، چه اتفاقی افتاد؟ خب، قدرت روم در اروپای غربی سقوط میکند. تا سال ۵۰۰ میلادی، روستاییها ویلاها را اشغال کرده و کاربری آنها را تغییر میدهند و زندگی روستایی را دوباره تثبیت میکنند. امید به زندگی افزایش مییابد. برابری جنسیتی افزایش پیدا میکند. نرخ زاد و ولد کاهش مییابد. این عصری طلایی برای مردم معمولی است.
در قرون وسطای متأخر، حدود سال ۱۲۹۰ میلادی، زمانیکه دورۀ گرم قرون وسطا به پایان رسید، داستان مشابهی رخ داد. چه اتفاقی افتاد؟ مرگ سیاه۶. وقتی طاعون در دهۀ ۱۳۵۰ سر میرسد، طبقات حاکم بر اروپا سعی میکنند تا نظام رعیتی را دوباره تحمیل کنند، اما روستاییها و کارگران زیر بار آن نمیروند. میگویند عمراً، به عقب بر نمیگردیم.
بنابراین شما دو برهۀ حساسِ تغییرات اقلیمی را دارید که ازلحاظ مرتبۀ بزرگی، تحتالشعاع تغییرات اقلیمی حال حاضر قرار خواهند گرفت. ما از کارهای دانشمندان [علم] نظامِ زمین۷، میدانیم که شاهد یکی دیگر از حرکتهای چرخهای مثل آنچه در سقوط روم یا در سقوط فئودالیسم دیدیم نیستیم، بلکه در پایان ۱۲هزار سال آبوهوای هولوسین۸ قرار داریم، دورهای که بهگفتۀ جیمز هنسن بهنحو غیرمعمولی پایدار بوده است. باید توجه داشت که این آبوهوای ۱۲هزارساله مصادف با کشاورزی یکجانشینی است. بنابراین مجبور میشویم از اول به همهچیز بیندیشیم.
جف: چرا خطوط مقدم اهمیت دارند، هم برای کتاب شما و هم برای اندیشیدن به اینکه سرمایهداری واقعاً چیست؟
مور: خلاصه بگویم، سرمایهداری شیوۀ بسیار پرخرجی برای انجام کارهاست. و هزینههای آن همواره بیشتر میشود. فرصتها برای امکان سرمایهگذاریِ تمام این پول، که تبدیل به سرمایهای میشود که بهدنبال نوعی بازده سودآور است، همواره کمتر میشوند. کارگران و روستاییها مقاومت میکنند. سرمایهدارها با هم میجنگند. در نحوۀ کارکرد سرمایهداری، بهخودی خود، مجموعۀ کاملی از مشکلات عمیق وجود دارد، هم بنابر اقتضائات خودش و هم بر اساس بینشهایی که ما از اقتصاد نئوکلاسیک گرفتهایم. این فکر که یک بازار آزاد وجود دارد، که پول صرفاً از این سو به آن سو میرود و عرضه و تقاضا را پیدا میکند، معرکه نیست؟
البته سرمایهگذاری هرگز اینگونه عمل نمیکند. سرمایهداران همیشه مجبورند تا از نظام پولی خارج شوند تا کار ارزان، جان ارزان، غذای ارزان، انرژی ارزان و مواد خام ارزان پیدا کنند، بارها و بارها و بارها. مبنای تمام دگرگونیهای بزرگ اقتصادی در جهان، از دورۀ کریستوف کلمب و نظام غذای صنعتی و قتل عامی که شکر و بردهداری بود گرفته تا انقلابهای پتروشیمی، نفت، و حتی اینترنت در قرن بیستم، یافتن و تضمین و بهخدمتگرفتن منابع جدید کار ارزان، ازجمله کار طبیعت بهطور کلی بوده است. نکتۀ کلیدی اینجاست: نمیتوانیم به سرمایهداری بهمنزلۀ نظامی خودبسنده فکر کنیم. سرمایهداری بهخودیخود وجود ندارد، بلکه هست تا مابقی جهان را ببلعد.
جف: برخی از چیزهای ارزان در این کتاب بهنوعی همپوشانی دارند. موردی که من علاقهمند بودم اینجا مطرح کنم مسئلۀ کار ارزان و مراقبت ارزان است، زیرا طبیعتاً، این مراقبتی که اینقدر ارزان است، کار است، و باوجودآن ارزش آن
تصور پایان جهان از تصور پایان سرمایهداری آسانتر است
بسیار دستکم گرفته میشود. راج، مطمئنم که عدد آن نوک زبانت است، منظورم میزان کار زنان که ارزش آن دستکم گرفته شده است.
پاتل: کل بازده اقتصاد جهان در سال ۱۹۹۵، ۳۳ تریلیون دلار بود. از این رقم، کار بیمزد در اقتصاد ۱۶ تریلیون بود که ۱۱ تریلیون آن را زنان انجام میدادند.
جف: بخش بزرگی از گفتوگو دربارۀ مراقبت و ارزشگذاریِ مراقبت لزوم تشخیص آن بهعنوان کار است. بااینحال شما در کتاب خود این دو را جدا میکنید. چرا ما کماکان اینقدر دربرابر کار انگاشتنِ مراقبت مقاومت میکنیم؟ بهخصوص وقتی زنان آن را انجام میدهند؟
مور: چرا مراقبت از کار جدا شده است؟ فکر میکنم اعتراضی باشد علیه دقیقاً همین دیدگاه که کارِ مراقبتی واقعاً کار نیست. و این مثال دیگری است برای اینکه چطور قرن شانزدهم هیچگاه به پایان نرسید. ما از اصطلاح «اه، این حرفها قرونوسطایی است» برای اشاره به چیزی واقعاً عقبافتاده اشاره میکنیم. اما درواقع، داریم دربارۀ مناسبات جنسیت و کار مراقبتی در معنایی کاملاً مدرن حرف میزنیم. یکی از بزرگترین خطوط مقدم سرمایهداری اولیه فقط در آمریکا نبود، در اروپا بود، جایی که مفهومی جدید از سپهرهای عمومی و خصوصی در حال شکلگرفتن بود که و بهگونهای رادیکالْ نابرابر بودند: بازتعریف کار زنان بهمثابۀ بیکاری. من فکر میکنم این برداشت هنوز در سیاستهای معاصر دربارۀ کار مراقبتی، قویاً با ما مانده است.
جف: که آزاردهنده است.
مور: البته ما دراینباره مدیون آثار سیلویا فدریچی گرانقدر هستیم.
جف: در انتهای این کتاب، چارچوبی که به آن باز میگردید چارچوبی از غرامتهاست، که البته ازلحاظ سیاسی دوباره همزمان با جنبشِ دفاع از جان سیاهان موضوعیت یافته است. چرا غرامت؟ برای چه؟ زیرا خیلیها حتی در میان چپها در برابر این ایده بسیار مقاومت میکنند.
پاتل: بخشی از کاری که میخواهیم در این کتاب انجام دهیم نشاندادن تاریخ طولانیای است که ما را ساخته. اما بعد که آن را فهمیدید، چه کاری ازتان ساخته است؟ زیر نفوذ لیبرالیسم، واکنشها همیشه فردگرایانه است. فلان چیز را بخر، در مغازهها دنبال بهمان چیز بگرد، به دیگری آموزش بده. غرامتها ضرورتاً فرایندی جمعی هستند که نیاز دارند به سازماندهی انقلابی، تکاندادن تخیل با خاطرۀ تاریخیِ آنچه رخ داده، چالش پاسخگوبودن و دعوت به رؤیاپردازی دربارۀ جامعهای که جرایمی را متوقف میکند که سرمایهداری بر آن استوار است.
جف: فکر میکنم یکی از چیزهایی که مردم کار سختی برای فهم آن دارند این است که، خب، بعد همۀ شما، مثل آن اجرای کمدی دیو چَپِل، میروید یک چک میگیرید؟ اما استدلال شما برای انواع و اقسام غرامتهاست.
مور: موضوع غرامتها اساساً پول نیست. کنارآمدن با این فراموشی تاریخی است. در کتاب، ما به کمیتههای حقیقتیاب و آشتی (علیرغم همۀ مشکلاتشان) در آفریقای جنوبی و گواتمالا اشاره میکنیم.
پاتل: اینطور نیست که تعداد جانها را جمع بزنید و بعد به یک عدد برسید و چک بکشید. دربارۀ راهی است که طی آن هماکنون با این مسئله زندگی میکنیم. مثلاً غرامت پدرسالاری چیست؟ این را چه میکنید؟
جف: یک فکرهایی دارم… چه چیزهایی میتوانیم از این گفتوگو بگیریم تا به ما کمک کند در گفتوگوهای سیاسی روزمره بهتر دربارۀ این چیزها حرف بزنیم؟
پاتل: من فکر میکنم تصورش سختترین کار باشد، اینکه زندگیکردن در جهانی که دیگر طبیعت ارزان در اختیار نداریم چگونه است؟ جایی که مرز میان جامعه و طبیعت، شکلی متفاوت از آنچه امروز
سرمایهداران همیشه مجبورند تا از نظام پولی خارج شوند تا کار ارزان، جان ارزان، غذای ارزان، انرژی ارزان و مواد خام ارزان پیدا کنند، بارها و بارها و بارها
تجربه میکنیم دارد. مثالی که من بسیار دوست دارم جشنوارۀ ماهی سالمون در میان بومیان کوست سالیش است. بومیان کوست سالیش در شمال غربی اقیانوس آرام زندگی میکنند، جایی که فعلاً مرز میان ایالات متحده و کانادا خوانده میشود.
جشنوارۀ سالمون چنین چیزی است: اولین ماهی سالمونِ فصل خلاف جریان شنا میکند و کسی از دارودستۀ کوست سالیش آن را میگیرد. ماهی را میگیرند و ده روز جشن برپا میکنند. و در این ده روز، هیچکس دیگری ماهیگیری نمیکند. در نتیجه ماهیها خلاف جریان شنا میکنند و تخمریزی میکنند، و بعد پس از ده روز جشنگرفتنِ معاهدۀ مردم کوست سالیش با جمعیت سالمونها، فصل شکار آغاز میشود. به قدر نیازتان ماهی میگیرید. اما قبلاً بخشی از فرایندی بومشناختی بودهاید که در آن به سالمون اجازۀ تخمریزی و تجدید حیات داده شده است. این فرایندی فردی نیست. باید فرایندی اجتماعی باشد.
مور: در برخی از نوشتههایم دربارۀ آنچه در استندینگ راک۹ رخ داد، حرف زدهام. ما شاهد انشعابی قدرتمند در جنبش کار بودیم. یکی از شاخههای سازمان «فدراسیون کار و مجمع سازمانهای صنعتی آمریکا» راه دهۀ ۱۹۲۰ را پیش گرفت: ضد مهاجرت، طرفدار اشتغالزایی و سایر قضایا. اما اتحاد ملیِ پرستاران -شاید بهترین اتحادیه در آمریکای شمالی- راهبر انشعابی درون فدراسیون شد و گفت «خطوط لولۀ جدید خطری حاضر و آشکار برای سلامت تمام افراد این جامعه، و بیمارانی که ما از آنها مراقبت میکنیم هستند». بنابراین شما جنبشی را میبینید که مردم بومی و تلاش آنها برای اجتماع، زمین و سلامت را با کار و جنبشهای زیستمحیطی پیوند میدهد. اکنون همۀ این جنبشها متوجه شدهاند که اَشکال متفاوتی از کارِ بههمپیوسته وجود دارد. این شباهتی ندارد به این حرف که «خب آقا، همۀ ما در کنار همیم، پس بیا…»، این حرفها را همه شنیدهایم. مسئله بر سر سیاستهای عملی است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پینوشتها:
- این مطلب در تاریخ ۵ دسامبر ۲۰۱۷، با عنوان «Booked: The Ideology of Cheap Stuff»در وبسایت دیسنت منتشر شده است و وبسایت ترجمان در تاریخ ۱۷ بهمن ۱۳۹۶ آن را با عنوان«سرمایهداری: تاریخی از هزینههای گزاف برای رسیدن به ارزانی» ترجمه و منتشر کرده است.
- • سارا جف (Sarah Jaffe) یکی از اعضای شورای سردبیری دیسنت، و یکی از مجریان پادکست «بحث مبسوط» این مجله، و نویسندۀ کتاب دردسر ضروری: آمریکاییها در قیام (Necessary Trouble: Americans in Revolt) است.
- •• راج پاتل (Raj Patel) نویسنده، فعال اجتماعی و استاد دانشگاه است و در دانشگاه تگزاس تدریس میکند. از میان آثارش میتوان به شکمچرانده و قحطیکشیده: نبرد پنهان برای نظام جهانی غذا (Stuffed and Starved: The Hidden Battle for the World Food System) و ارزش هیچچیز(The Value of Nothing) اشاره کرد.
- ••• جیسون دابلیو. مور (Jason W. Moore) در دانشگاه بینگهمتون تاریخ جهان و بومشناسی جهان تدریس میکند. وی نویسندۀ چندین کتاب از جمله سرمایهداری در تار زندگی: بومشناسی و انباشت سرمایه (Capitalism in the Web of Life: Ecology and the Accumulation of Capital) و مقالات متعدد در زمینههای تاریخ محیطزیست، اقتصاد سیاسی و نظریۀ اجتماعی است.
[۱] A History of the World in Seven Cheap Things
[۲] Anthropocene: مربوط به دورۀ زمینشناختی فعلی که تأثیر انسان بر اقلیم و محیطزیست تأثیر غالب دانسته میشود [مترجم].
[۳] Capitalocene: اصطلاحی ساختۀ جیسن مور درمقابل آنتروپوسین است به معنای غلبۀ تأثیر سرمایهداری بر اقلیم و محیط زیست [مترجم].
[۴] beyond the pale: به معنای نامتعارف و غیرقابل پذیرش است [مترجم].
[۵] Roman Climate Optimum
[۶] Black Death: طاعونی که اروپا را در بر گرفت و به مرگ جمعیتی بزرگ انجامید [مترجم].
[۷] Earth System
[۸] Holocene: دورۀ زمینشناختی فعلی [مترجم].
[۹] منطقهای در داکوتای شمالی که در آن بومیان سرخپوست به همران فعالان محیطزیست دست به مقاومتی شدید علیه کشیدن خط لولۀ نفت زدند [مترجم].
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید