سه شعر از لیلا صادقی
بادبادک نوزدهم
به تو فکر نمیکنم از اینکه ترسناکترین جای جهانی
جایی که تیر میکشند تختههای چوبی پل
وقتی که تیرباران میشود کسی از فرط کفشهایش
برای رسیدن به شهری که منم
به تو هرگز از اینکه دستهایم را خیال میکنم گرفتهای
گره میخورم از آسمان به تو
رها میشوم از ریشههایی که مردهاند در خاک
به تو نمیشود حتا یک لحظه برای قدمهایی که سر بریدهاند
برای اینکه سربلند
بلندتر از درختی که قد قامت از تو
قطع
از اینکه ریشه میدوانی در این دورترین راهی که
قطع
مرگ بر تیری که فریاد میزنی توی سینهام
بر روزهایی که میگذری از رگهای پیرهنم
ببین چطور شکافته میشوی هر لحظه از تنم
از این کوچهای که فرش میشود از سنگ
از این دستهایم که برای گذشتن از خیابان
بسته میشوند به ترسناکترین جای جهان
بادبادک بیستم
ریشههایی پاره میکند پایم را که فرو تن میدهم به خاک
یک درخت انگور حاملهام
بیرون میزند شاخههایش از دستم
رستهام
آراستهام از عرایس شعری که مجنونِ از سر افتاده
…تاده به پای لیلی که مو نمیزند با شب
ایستادهام را نه از اختیار
بریدهام از دانههای انگور که نارس
نمیرسی به شب
برهنه از غمی که بریده میشوم از سر
مویه میکنی از مویی که گم میکنم تو را
مجنونی که خضر میشوی از سیاهی راه
خون میشود عاشقانهترین حرفهای خاک
همیشه جنگ از ذهن نیزه شروع میشود
شبیخون میزند به درختی که خم
جنینی که میمیرد در قلبم
از دستهایی که نارس به دانههای انگور
از تیشهای که قطع میشود از گلو
به پای لیلی که فرو تن میدهد به خاک
یک درخت انگور حاملهام
سیمرغی که میرقصد به قاف
قسم به ستارهای که میمیرد روی پیرهنم
قسم به قدمهای تو که بلند میشوند از باد، از باران
میرسند به راهی که نمیرسد
قسم به قسم
به منی که کنده میشوم از کوه
به کهکشانی که کش میآید در امتداد جورابهایی که تمام نمیشوند
این رود هم میگذرد
قسم به برگهایی که تشییع میشوند و لخت میشود این درخت
بگذر از بریدگیهای قلبی که تحویل میشود ای سال بگذر
از اینکه ورق برنمیگردی با فصلها
برنمیگردی با فصلها
بگذر
کور میشوم از برادههایی که نمیرسند به هر دو روی یک ورق
به آرزوی جانی که میرود از قلم
برای رقص این تراش که میچرخد هی دور خودش این تراش
در قربانگاهی که مینویسد از این تمدن بزرگ
تمدنی که دور میشود از امتداد ما
کم میآورم از این مدد، از این مد
کوتاهتر بیا، قسم به این موجهایی که زیر و رو میکنند دریا را
فقط کمی کوتاهتر از عمری که قد میکشد
بیا از دم به بازدم
که دست و پا نمیزند این غریق از دم
به باز
دم
قسم به زندگی که حبس میشود توی سینهام
آمدهای را چشم بسته میگذرد این رود
برای آبادی کوچکی که بزرگ میشود از بادی که پخش میکند
شنهایش را
ایستادهای کنار همان بیدی که بیشتر از همهی درختها مجنون
صبر کن برای اینکه بگویم قسم به تو که نمیشوی
بشو
از این آهسته پیچکی که نمیروی بالا
ناتمامترین حرفهایم را بمیر ای قلم
برای گیاهی که قلمه میزنی و خیال میکنی زندهام
سبز میشوی و میپیچی از من
باد میشوی از کلمههایی که بیجهت چطور بگویم هستی
منع میشوی از من از اینکه تبخیر میشوند آبها
که دست و پا نمیزند این غریق از دم
همه چیز رو به راه است الا قسم به قدمهای تو که
—————————– بلند میشوند از باد، از باران
میرسند به راهی که نمیرسد
قسم به هر چه میگذرد قسم
نزدیکتر نمیشود این دنیا به یا
به دوستت دارم قسم که دیگر بسته نمیشوم به مگر
بعد از من بگو که اگر یک برابر است با یک
من هم برابرم با توی منهای من
تو از جنس بادی اما
چرا نمیرسی به بادبادکهایی که بلندپروازند
ای ناممکن! ای کن
فیکون
بیا به سمت خانهای که ویران فیکون
برو به جنگلهایی که آتش و گدازههایش فیکون
به سنگهایی که میریزند از قلههای برف
برو به هر کجایی که نمیخواهم
که این اعتماد هم غریبه میشود از بستن
قسم به دانهای که مرده است پیش از آنکه بمیرد
در معرض آفتابی که میتابم و بیتابم
خیال میکنی اگر زمین میافتد از شاخه یک سیب
سیاه میشود و زیر دست و پای این کلمات، مات
یعنی که باغ تمام و یعنی که تمام و یعنی که مام
قسم به آخرین زخمی که آواز خوبی است از گلوی ساز
فکری میشوم که مار و میپیچد از دورت، ملال
لب به لب پر میشود این روزها، ملال
چیزی که بگویی اما گاز میگیرم زبانم لال
لا اله الا که لالاییام و لیلا از ملال
وقتی که خبردار میشوی از آمدنم به لب
میروی از پا که بیایم به دست
قسم به دقالبابی که جمع میشود از این باب که باز شوم
به سرکشیدگی راهی که بسته میشوی هر چه بادا باد
به صدایی که برمیگردد از کوه
به کهکشانی که کنده میشود از پیرهنم
این رود هم میگذرد
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
لیلا صادقی، نویسنده، مترجم، شاعر و پژوهشگر نامآشنای ایرانی است که به خصوص در حوزهی زبان شناسی، داستان و رویکردهای متفاوت زبان در ادبیات داستانی ایرانی آثار زیادی را منتشر کرده است. لیلا صادقی را می توان یکی از محققان جدی و برجسته در حوزهی آثار زبان فارسی دانست، وبسایت او همچنین با فراخوانهای مختلف در حوزهی نقد و پژوهش داستان و شعر یکی از سایتهای پر ببینده است که نشان دهندهی رویکردهای جدی لیلا صادقی به مباحث کلی نقد و ادبیات است. باید گفت که حضور این چنین افرادی به ویژه در حوزهی نقد و پژوهش که با مشکلات و معضلات زیادی مواجه است، میتواند حضوری ارزشمند و تاثیرگذار تلقی شود و شاعران و پژوهشگران جوان را به نقد و بررسی جدی در حوزهی ادبیات فارسی تشویق کند.