سگها هم آدماند!؟
این را با درایت کامل نوشتم
وقتى که از اینجا دریچه است
زندان مخوف را مىبینم
در برج مراقبت مىچرخد سربازى
و سرباز آدم است
دارم نقشهى یک نمایشنامه را مىکشم
صحنه باید میخکوب کند
بازیگر باید خودش باشد
با کمى چاشنى اغراق
اغراق نمىکنم
اعتراف مىکنم سگها هم آدماند
من تیر بار را از برج مراقبت رصد مىکنم
کسی آن زیر دارد بیل مىزند
باید خانهایى بسازم!
با باغچهایى کوچک پر گل
آلبالوهاى چخوف را به باغک حیاطام کوچ مىدهم
مىبافم خیالام را تا کهکشان راه شیرى مىروم
اما باز سگها هم آدماند
و پروانهها شکل تکامل یافتهاى نوعى نرمتن است
من پا سفت کردهام
یک با یک برابر است
و چه سگ باشد چه شاپرک
طوفان کلمات کولاک مىکند
باید بگوید یا بهتر است بگویم که
تئاتر را از ما دزدیدند
سینما را دزدیدند
شعر را دزدیدند
رقص را دزدیدند
لبخند سرباز روى برج مراقبت را
به کجا برود صدایم اکو داشته باشد
کوه به کوه نمىرسد
آدم به آدم
سگ هم آدم است آقا به خدا آدم است آدم، سگ، سگ، آدم، سگ
دارد بیل مىزند
خاکها را به کنارى
دارد مىرسد
دریچه آه مىکشد
کسى فریاد مىزند نور
از اینجا سربازى را مىبینم
شاید دارد مىگوید!
خوش به حال تئاتر که شما را دارد!
دارید بازى مىکنید زیر خروارها خاک
هیچ اقتباسى در کار نیست
بازىها شفا مىدهند
شما خوبید!؟
و با صداى رگبار
صحنه تاریک مىشود
شب است
تا فردا نزدیک است
حالا کجاست!؟
سگ، آدم، سرباز، نور، روز، باغچه کجاست…!؟
حوا اینجاست پیش روى حقیقت
#سارا گله دارى