شعری از حسن فرخی
ای عزیز!
با عطر و بوی زیتون و نارنج
در قاب پنجره ها
شمس ظهور می کند
ساده و صمیمی،
ای عزیز!
بعد از روزها بی خبری آری!
صدامونو صاف می کنیم،
ما بیدارانیم
خواب اصلن نداریم.
با عطر و بوی نان
در نیمروز روشن
ما دنبال تو بودیم
به اسمت فسم!
بعد از سالها مردن
دست مرا بگیرید
محکم
محکم تر!
پاییز از پشت سر می آید
و مرا غافلگیر می کند.
با عطر و بوی ترانه
ساده و صمیمی،
ای عزیز!
باران از چشم های مان عبور می کند
ما گلوی مان را صاف می کنیم.
ما صبح روشنیم
از وطن مان نمی گذریم.
بعد از اعدام آری
ما پشت تو می ایستیم.
#حسن فرخی
دوم دی ماه ۱۴۰۱