شعری از سمیه جلالی
دور باش از رذالتهای فربه در ساطورهای ناسور
که خون را نجاستی نبود مگر به ریختن؛
آن همه اشکال جمود در کسالتِ روزنها،
شرحی نانوشته بود بر شریطهی دوام.
تو خود مکتوب دیگری باش بر سریر نگونبختی که از افول بازگشته؛
ماضی هم اگر بودی به بعید خود دست نمیبردی
طریقت مَجاز و وهن مستور
با تمایلاتت به ستیز
حیوانی درشت مو، خزیده لای بطنهای موروثیش
موهای درشتت را در سوراخهای نمور اماله کن تا وقت دیگری برای تهاتور داشته باشی.
*هادس در پوستههای زیرینت حلول کرده که اینگونه پیچیدهای و هیچ نمیگویی؟!
من اما مدامِ گفتنام، دهانی به کفایت باز در ارتکاب مونولوگهای مشروط
طاقت از حرف نباشد و
چیزی بگو!
آن روز که دوازده سال داشتی
پسری هرزهمو از مادری عبری
زبان نمیدانستی و تو را بر گردهی یک فیل گذاشتند بدون عاج؛
از دیو و دد ملول بودی و چراغ نداشتی
از مادرت هم؛
دیوانهوار از خرطوم فیل به درآمدی
و بازوهات دو مشعلِ بیحیا
شرمات اگر به خونابِ ما **اروس را در آسمان دیگری از خرطوم فیل بزایند
زیرا که ما حرف بودیم
زیرا که ما لکاتههای دهر نبودیم.
خرناسهای دوآسمان
توفنده، ناشکیب، میغرد و
درختهات از آتشاش دو نیم
یا بگذار بار دیگر برایت از ستارهها بگویم
حالا که زبان گنجشک را
با شاخههای سرخ درآمیختهای
بلدِ شانههای مردانهای شدی که مادرش را
انکار میکرد،
دردا که رنج را بر مادیانهای بریدهنفس
هی تاختی
نتاز؛
زنهای رام
فرزندان چموشتری دارند
چون تو فیلی بدون عاج
زنهای رام را رامشگرانی چون تو باید
اثیری نیستند اما با چشمهای مارشان
افسونِ دیو و دد را
شهری باید از خاموشی بهدر کنند
پس مرعوبشان باش
رمندهای که زبان نمیدانست یا
نمیخواست بداند.
پسرهای سستموی درشتهیکل
آتش هیچ هیزمی را نرستند
رودههای منزهشان آکنده از شرارتهای نجیب
رودههای دراز، زبانهای ناخشنود، گردنهای فراخ، با دیدگاهی اومانیستی
بیرون جهیده از اردوگاههایی با طعم سیانور
پسرانِ از انهدامهای شنیع جان بهدر برده
به آغوش مشعوف لکاتهها خزیده
سردیسهای مضحک و تندیسهای مفلوک را وانهاده
پسران از ختنههای دسته جمعی بازگشته
به ندامتگاههای انفرادی باکرگیشان را باخته
با رودههای درازشان به دار آویخته
با زبانهای ناخشنودشان به رگبار بسته
با گردنهای فراخ به مرگ صلا داده
پسرانِ سست موی درشتهیکل
لابد پسران ما بودند!
شهریور ۱۴۰۰
—————————–
* خدای مردگان و دنیای زیرین است که هر دو نمادی از ناخودآگاه درون آدمیست.
** در اسطورههای یونان خدای عشق بود.
#سمیه_جلالی
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید