شعر امروز حال و روز خوبی ندارد
گفتگوی اختصاصی شهرگان با حمید سروش
گفتگوکننده: صادق امیری
حمید سروش شاعر ونویسنده، متولد سال ۱۳۳۹ قم
وی چندین مجموعهی شعرچاپ نشده دارد که متاسفانه ان هارا به دلیل شرایط سانسور در ایران به چاپ نرسانیده او در این خصوص میگویید: چاپ نمیکنم و تصمیم هم ندارم چاپ کنم چون خیلی از شعرهای بنده را حذف کردند و دست به سانسور زدن دو مجموعه هم شعر سفید ونیمایی را مجوز گرفتم که آنهم به سبب حذف برخی از آنها از چاپش منصرف شدم البته دو مجموعه چاپ شده را در منزل دارم ولی پخش نشد.
” به عنوان یک مخاطب شعر اذعان دارم که فضای شعر فضای مطبوعی نیست و شعر حالش زیاد خوب نیست و شاید دلیل آن هم فقدان میدانداری شاعران بزرگ است و در دست گرفتن میدان توسط کوتوله های ادبی است که امیدوارم غزل و کلا شعر بتواند از این مهلکه جان سالم به در ببرد.در مورد شعر مدرن یا مدرن هم بنده معتقدم شعر خوب خوب است حالا در هرقالب یا سبکی باشد و شعر بدهم مشمئز کننده است در هر قالب و سبکی“
شعر حمید سروش سرشار از شجاعت است به هیچ وجه تکراری نیست و هر مخاطبی میتواند با شعر او ارتباط برقرار کند. انتخاب کلمات و قدرت نفوذ آنها در خواننده ی اثر بی بدیل است در همین رابطه از وی خواستیم تا چه فضای شعر خود و چه فضای شعر امروز ایران را برایمان در کوتاه گفتگویی شرح دهد که در ادامه میخوانید:
در ابتدا بگویید شاخصهی شعر حمید سروش در چیست و اینکه شعر در نگاه شما چه تعریفی دارد؟
در ابتدا باید عرض کنم که رسالت شاعر گفتن است و ردشدن، وهرگونه نظریه پردازی وبحث و موشکافی راجع به شعر منوط می شود به متخصصین امروز استایدی که تحصیلات آکادمیک در این حوزه را دارند و صرفا نظر بنده انتظاراتی است که بعنوان دوستدار شعر از شعر دارم و حکمی قطعی نیست و این که شاخصه شعر من چیست را باید به عهده خواننده شعرم بگذارم تا آنها قضاوت کنند ولی در کل دغدغه های اجتماعی و حوادث پیرامون مسلما شاخصه هایی هستند که برای بنده حائز اهمیت هستند و شعر از دیدگاه من چیزی نیست جز بیان اندیشه که از شعور و درک جهان هستی نشئت گرفته است و با خیال انگیزی شاعرانه با چاشنی ذوق از ذهن شاعر بر زبان جاری می شود و به قول مولانا:
ای برادر تو همه اندیشه ای
مابقی از استخوان و ریشه ای….
در اشعار شما به وفور دغدغههای اجتماعی و جریانات روز جامعه دیده میشود، چیزی که در بسیاری از آثار شاعران بازار به دست امروز ایران جایگاهی ندارد.
چه اتفاقی میافتد که شاعر یا نویسندهی ما فرزند زمان خود نمیشود و خود را درگیر پیرامون خود نمیکند؟
خب مسلما شاعری که در بین مردم زندگی میکند و نه در پستوی خیال لاجرم نمی تواند چشمش را برآنچه که در پیرامونش اتفاق می افتاد ببندد و همان طور که گفتید متاسفانه اغلب اهالی ادب امروز فرزند زمان بودن را در به روز کردن لفظی زبان می بینند وبه همین بسنده می کنند در حالیکه هیچ نشانه ای از به روز کردن اندیشه و نگاه و همسویی با جریانات روز را در آثارشان مشاهده نمی کنیم که این البته بر می گردد به همان به دست گرفتن بازار و ارتزاق از رانت های دولتی نظیر به دست آوردن مشاغل بهتر یا رسیدن به شهرت از طریق رسانه های دولتی و غیره و غیره.
و عامل مهم دیگر هم اینکه اگر حتی از بابت ارتزاق هم نباشد عده ای از جهت همسو بودن فکری آنها چه از روی آگاهی یا بعضاً نا آگاهی با ایدیولوژی حاکم بر جامعه ترجیح می دهند که از لاک خود بیرون نزنند و در چارچوبی خاص قرار بگیرند.
تعریف شما از شاعر متعهد و شعر متعهد چیست؟ آیا شعر باید چارچوبی ایدئولوژیک داشته باشد یا خیر؟ و اینکه، چه اندازه جریان فکری شاعران کنونی ایران را قبول دارید؟
من احساس می کنم شاعر متعهد یا شعر متعهد صرفا شاعر یا شعری نیست که در مسائل اجتماعی و سیاسی در کنار جامعه بایستد بلکه این رسالت شاعر و هر هنرمندی است که یک گام جلوتر و پیشتاز جامعه و آفریننده تحولات اجتماعی باشد و درحالیکه جهان در آستانه ورود به هزاره سوم است شاعر امروزاز جهت ایجاد تفکر و تولید اندیشه باید پرچمدار قافله باشد و این که فرمودید آیا شعر باید در چارچوبی ایدئولوژیک قرار بگیرد باخبر صراحتا عرض می کنم و عقیده دارم که کار شاعر نوآوری است و یکی از وظایف او شکستن تابوهایی که در تضاد با خرد گرایی و حرکت رو به جلو است.
از وضعیت شعر در ایران امروز بخصوص غزل بگویید و اینکه نظر شما در خصوص غزل مدرن و پست مدرن چیست؟
به عنوان یک مخاطب شعر اذعان دارم که فضای شعر فضای مطبوعی نیست و شعر حالش زیاد خوب نیست و شاید دلیل آن هم فقدان میدانداری شاعران بزرگ است و در دست گرفتن میدان توسط کوتوله های ادبی است که امیدوارم غزل و کلا شعر بتواند از این مهلکه جان سالم به در ببرد.در مورد شعر مدرن یا مدرن هم بنده معتقدم شعر خوب خوب است حالا در هرقالب یا سبکی باشد و شعر بدهم مشمئز کننده است در هر قالب و سبکی
به نظر شما مسیری که شعر ایران را بخصوص شعر کلاسیک را به نوآوری وا میدارد چه مسیری است؟
به نظر شما مسیری که شعر ایران را بخصوص شعر کلاسیک را به نوآوری وا میدارد چه مسیری است؟
باید عرض کنم علیرغم دوران مشروطیت که اهالی هنر و اصحاب قلم طلایه دار تحولات اجتماعی بودند امروز می بینیم که اهالی کوچه و بازار یک گام از اهل قلم جلوتر هستند و میبینیم که اکثرا یا سکوت کرده اند یا گاها به بازتاب این جریانات آنهم به طور دست و پا شکسته اکتفا کرده اند و همانطور که عرض کردم تنها راهی که می تواند شعر کلاسیک را تازه نگهدارد بازنگری در نگاه قهقرایانه و پس گرفتن قدرت از اسطوره ها و تقسیم آن در بین خرد جمع است.
با توجه به قدرت ممیزی در ایران، یک نویسنده و شاعر در مواجهی با آن به چه مشکلاتی برمیخورد؟ چقدر این جریان اثر یک نویسنده را تحت شعاع قرار میدهد؟ آیا این جریان به خودسانسوری نویسنده و یا شاعر منجر نمیشود؟
خب نتیجه آن استعدادهای بالقوه ای است که ممکن است هرگز بالفعل نشود و پاگرفتن کوتوله ها و همینطور که میبینید روانه شدن سیل کتاب های بی معنی و فاقد ارزش در بازار. راجع به اینکه ممیزی چقدر یک نویسنده را تحت تاثیر قرار میدهد شاید در کوتاه مدت موجب دلسردی یا خود سانسوری باشد اما قطعا در دراز مدت تاثیر چندانی نخواهد داشت و تجربه نشان داده است فی المثل بعد از سال ها و با این همه تلاش جهت آموزش دروس دینی در مدارس میبینیم که تنها نتیجه آن دین ستیز ی فارغ التحصیلان همان نظام آموزشی است ودر مورد سانسور هم کماکان همین اتفاق رخ خواهد داد.