شعر قابل ترجمه نیست لطفن دست نگه دارید
اصولن در زبان هرحرف مانند نت موسیقی صدایی(کوتاه، بلند، کشیده)است. وقتی باحروف دیگر همنشین میشود کلمه (واژه) یعنی«کدی» میشود که قابلیت حمل معنا یا بخشی از آنرا درخود مییابد و هرگاه چند«کلمه» باهم همنشین شوند«جملهای» بوجود می آید که در عین یافتن ظرفیت بالقوه برای تولید معنا، به یک «موسیقی» خاص تبدیل میشود. به بیان دیگر حروف، علائم و نشانهها نیز علارغم اینکه هر کدام به تنهایی صدایی خاص هستند اما در پروسهی ترکیب و همنشینی است که در نظامی آوایی و موسیقایی که خاص آن چیدمان(نوشتار) است، شخصیت و هویت میگیرند.
واژه به تنهایی معنایی ندارد، بلکه در ترکیب و همنشینی با دیگر واژگان و قرارگرفتن در چیدمان و چگونه نشینی است که وظیفهی حمل معنایی مییابند. هر چیدمان (نوشتار) چه کوتاه یا بلند، موسیقی خاص خود را دارد و واژهگان در هر کجای جمله یا در کنار هر واژه دیگر که قرار بگیرند، موسیقی متفاوتی را تولید میکند. در نوشتار ادبی این ریتم موسیقایی است که جوهرمعنایی و بازیافت نحوی و درجهی خلاقیت بکار رفته در چینش، آنرا مشخص و قابل دریافت میکند. مثال با چند واژهی مساوی دو جمله متفاوت میسازیم: «احمد با اسب و تفنگی خالی به کوه آمد» و « اسب احمد با تفنگ خالی به کوه آمد»
موسیقی در دو جمله بالا باهم متفاوتند. چرا که ترکیب و چیدمان واژگانی آنان باهم متفاوت است و زمانی چیدمان تغییر کند، موسیقی کلامی نیز تغییر میکند و زمانی که موسیقی کلامی تغییر کند، معنا و زیبائی معنایی نیز تغییر میکند.
یکی از شاخصهای مهم در تعریف شعر که بدون شک همگان در آن توافق نظر دارند و آنرا از دیگرگونههای زبانی (ژانرها) متمایز میکند، موسیقی کلامی است. بطور مثال «مرنجان دلم را که این مرغ وحشی/ ز بامی که برخاست مشکل نشیند»، اگر این بیت را به زبان دیگر مثلن انگلیسی، روسی یا فرانسه یا هرزبان دیگر ترجمه کنیم ما هرگز قادر نخواهیم بود موسیقی آنرا عینن منتقل کنیم. تنها کاری که میتوان کرد، فقط منظور و یا موضوع بیت را ترجمه یا (انتقال داد). در آن صورت بدون هیچ گریزی به هرمنوتیک سنتی تن داده و صرفن به قصد و پیام مؤلف توجه شده است. که اگر صرفن منظور قصد و پیام مؤلف بوده است که میشد در قالب نثر نیز همان پیام نوشته و انتقال داده شود و شاعر این همه بخودش زحمت ندهد. اما تکلیف خلاقیت و زیبایی زبانی چه میشد؟ و خواننده انگلیسی یا روسی یا فرانسوی هنر و خلاقیت زبانی و شاعری سرایندهی این بیت را در کجا میتوانست بیابد؟ درحالی که اگر در کل این غزل زیبائی و خلاقیت زبانی و خلق چیدمانهای زبانی و ساختار ادبی (بوطیقاییاش) نبود که همه غزل صرفن تکرار یک ریتم کسل کننده: « د دم دم/ د دم دم / د دم دم / د دم دم» بود. پس هدف از سرودن دراین غزل علاوه بر موضوع، ویژگیها و کارکردهای زبانی، زیبائی وخلاقیتهای زبانی که خاص شاعر نیز منظور بوده که آنرا از دیگر شعرها و شاعران متمایز میکند
به باور من این خطا (ترجمه شعر) نه فقط درمورد سرودههای موزون و کلاسیک که در همهی انواع مدرن آن نیز بیاعتبار و خطا است، شعر قابل ترجمه نیست. آثار و نوشتارهای فنی، علمی، فلسفی، دینی، سیاسی را میشود ترجمه کرد. چرا که هدف از نوشتن آنان انتقال (موضوع) معنای مشخص و واحدی و دقیق آن است. اما شعر برای انتقال معنای مشخص و نیت آفریننده آن نیست، شعر نمیگوید بلکه به گفت وامیدارد. این ترکیب شعر است که مخاطب را به جستجو و ساختن معنا و تکمیل آن وامیدارد. در نت نویسی موسیقی مثلن سوناتی که برای ویلون نوشته شده نمیشود با تنبک اجرایش کرد. هر شعر نیز با موسیقی خاصاش است که علاوه بر ایجاد لذت و حس کنجکاوی به اندیشیدن وامیدارد. اگر ترکیب و چیدمان آن تغییر کند. آنرا از شعر بودن خارج و به نثری ساده تبدیل میکند.
در گذشته به دلیل عدم سواد عمومی نه تنها شعرا که فلاسفه مانند خیام و مولوی، حافظ و سعدی بالاجبار از شیوه موزون سخن برای انتقال معانی استفاده کردهاند چراکه مخاطب تنها میتوانسته از راه شنیداری به افکار و سخنان مؤلف پی ببرد. هدف از نوشتن برای گفتن بوده است.
در دوران معاصر نیز ما شاهد ترجمهی اشعار شاعران معاصر به زبانهای اروپائی یا بالعکس بوده و هستیم. اما من وقتی با کتاب ترجمه شده حافظ یا شاعران معاصر مواجه شدهام. جز موضوع صرف، شاهد هیچگونه خلاقیت زبانی و بازیهای خاص شاعرش که در نسخه اصلی هست نبودهام. و ساختار ادبی آن (بوطیقای آن) که خاص شاعر است، تغییر کرده و مثله شده است. یعنی فقط چه گفتن شاعر ترجمه شده است و چگونه گفتن هیچ جایی در ترجمه نداشته است. این یعنی همان بینش هرمنوتیک سنتی و کهنه، که قصدش ترجمه و انتقال سخن و نیت مؤلف است. برای خوانش شعر شاعران هر کشوری لازم است ابتدا آن زبان را آموخت سپس به خوانش آثار او به زبان خودش نشست. ترجمه شعر با ترجمه رمان و داستان متفاوت است. شعر قابل ترجمه نیست. ترجمه یعنی انتقال سخن یکی به دیگری. اما همانطور که یک تابلو نقاشی یا نت موسیقی یا یک سنفونی را نمیشود به کمک ترجمه به کسی انتقال داد، شعر نیز قابل ترجمه نیست و فقط باید خود نقاشی را دید یا ملودی و سنفونی را شنید. پس به باور من هراقدامی در زمینهی ترجمهی شعر نه تنها به خود ِ آن شعر و اعتبار شاعرش که به ادبیات نیز صدمه می زند.