شعر متعهد؛ چالشها و ضرورتها / (بخش دوم)
هفتهی گذشته با سه تن از شاعران هموطن مسئلهای را در میان گذاشتیم که گفتیم در جریان جنبش سبز، به چالشی تبدیل شده که شاعران مستقل، دوباره بعد از سالها به شکلی جدی با آن روبهرو شدهاند: مسئلهی نیاز به شعر متعهد… در پاسخ، پگاه احمدی معتقد بود که وقتی این نیاز احساس شود، شعرش هم نوشته خواهد شد؛ کما اینکه تا کنون نیز نوشته شده است. شیما کلباسی اظهار داشت که این گونه اشعار میتوانند نقش مؤثر و مفیدی در ایجاد حرکتهای اجتماعی داشته باشند. داریوش معمار بر این باور بود که شعر امروز ایران بخش نانوشتهی تاریخ است که در آینده مشخص میکند بر ما چه گذشته و چگونه ملتی تصمیم گرفتند خود را تغییر دهند و به جهان مدنیتری پا بگذارند. برای این هفته به سراغ دو شاعر دیگر رفتهایم که اتفاقاً شعرهای سیاسی قابل تأملی نیز در کارنامهی ادبیشان به ثبت رسیده است:
هادی ابراهیمی، شاعر، نویسنده و روزنامهنگار، که تحصیلات خود را در سال ۱۹۷۷ در رشتهی علوم آزمایشگاهی آغاز کرد اما به دلیل فعالیتهای فرهنگی – سیاسی و نیز همزمانی جنگ ایران و عراق در سال ۱۹۸۱ مسیر زندگیاش تغییر یافت.
آثار شعری او در ایران در نشریهی ادبی – فرهنگی "نگین" و مجلهی سیاسی – ادبی "فردوسی" بین سالهای ۱۳۵۲ و۱۳۵۶ تا قبل از سفر به خارج از کشور جهت ادامهی تحصیل – چاپ میشده است.
امروز او به عنوان برندهی جایزهی روزنامهنگاری قومی در ونکوور کانادا و همچنین سردبیر و ناشر هفتهنامهی فارسی زبان "شهروند بی. سی" و نشریهی اینترنتی "شهرگان"، توجهاش بیشتر معطوف به مواردی از قبیل: حقوق بشر، تبعید، دموکراسی و رویدادهای دوجانبهی مورد توجه فارسیزبانهای کانادائیاست. ابراهیمی از اعضاء کانون نویسندگان ایران در تبعید است و دهها یادداشت و گزارش از او در ارتباط با مقولاتی نظیر صلح، آزادیهای مدنی، ارزشهای انسانی و موارد مشابه، نقد، گفتوگو با اهالی قلم و اندیشه در روزنامهها و هفتهنامههای فارسی زبان چاپ شدهاست. شعرها و چند داستان کوتاه او در نشریات خارج از کشور؛ دفترهای ادبیات، شهروند، گردون، آرش، جنگ زمان و نیز در دیگر هفتهنامههای مختلف کانادا به چاپ رسیدهاند. کتاب شعر "یک پنجره نسیم" او در سال ۱۹۹۸ در ونکوور منتشر شد که تجدید چاپ این کتاب همراه با دو کتاب دیگرش در حوزهی شعر و داستان کوتاه، در برزخ چاپ و انصراف گرفتار آمدهاست.
علیرضا بهنام، شاعر، مترجم، منتقد، روزنامهنگار و از اعضاء پیوستهی انجمن منتقدان و نویسندگان سینمایی ایران، که تا کنون دبیری بخش ادب و هنر چندین روزنامهی اصلاحطلب و دبیری تحریریهی نشریات سینمایی متعددی را بر عهده داشته است و هماکنون نیز با روزنامهی روزان، به عنوان دبیر بخش فرهنگ و هنر همکاری میکند. بهنام مؤلف پنج مجموعه شعر و کتابهای متعددی در حوزهی ترجمهی شعر و نمایشنامه است. او در سال ۲۰۰۱ از سوی کتابخانهی جهانی شعر در نیویورک، به عنوان یکی از ۲۰ شاعر برتر سال شناخته شد و همچنین در نهمین جشنوارهی سراسری مطبوعات سال ۱۳۸۱، جایزهی دوم بهترین نقد مطبوعاتی کشور را از آن خود کرد. بهنام در سال ۱۳۸۵ به عنوان یکی از سه شاعر برگزیدهی ایرانی در کارگاه ادبی و شب شعر مشترک ایران و آلمان که در برلین برگزار شد، مشارکت داشت. این شاعر تا کنون داوری چندین جایزهی شعر مستقل و خصوصی را نیز بر عهده داشته که از آن جمله است: جایزهی شعر خبرنگاران و جایزهی شعر والس. او همچنین از امسال به عنوان سخنگوی جایزهی شعر زنان ایران (خورشید)، با این جایزه همکاری دارد. علیرضا بهنام متولد ۱۳۵۲ و ساکن تهران است.
و پرسشهای هفتهی گذشته همچنان به قوت خود باقیست:
یک- شعر متعهد در تعریف امروزیاش، یا بهتر است بگوییم از نگاه شاعران امروز، چه مفهومی دارد؟
دو – جایگاه شعر متعهد و سیاسی در ادبیات امروز ایران و در مقایسه با جایگاه مستحکم چنین شعری در ادبیات پیش از انقلاب، کجاست؟
سه – نیاز به چنین شعری و نقش آن در تهییج یک ملت برای مقابله با حکومتی توتالیتر و احیاء جنبشهای مدنی چهقدر حیاتی است؟
چهار – این نوع شعر در ادبیات جهان چه جایگاهی دارد؟
اشاره: پاسخ این شاعران به سؤالات فوق، به ترتیبِ سؤالها، با اعداد یک، دو، سه و چهار مشخص شده است. قرار گرفتن مصاحبهها به ترتیب الفبایی نام خانوادگی شاعران بوده است.
هادی ابراهیمی: شعرِ آلوده به ایدئولوژی، شعری دیکتاتور است
یک – فکر میکنم اگر تعریفی از شعر بدهم چون «آدم» که با اولین گاز زدن به سیب، از بهشت رانده شده، من نیز از جهان شعر به بیرون رانده میشوم. منظورم این است که نمیخواهم وارد حوزه شناخت، تفسیر و توضیحی شوم که از قبل وجود ندارد. با تعریف از شعر – خواه تحت عنوان متعهد، سیاسی، اغنایی، روایی و یا بدون داشتن پسوند – وارد حوزه چیستانی میشویم. چیستیِ شعرِ برآمده از جهان نیستمند را نمیشود در بستر شناختشناسی جستجو کرد.
اساس و بستر شعر، زبان است. و به اعتقاد من این تنها تعهد شعر است و در برابر هیچ کس، فرد، اجتماع و جهان مسئول و متعهد نیست به جز به زبانی که قرار است در آن اتفاق بیفتد. هر تعهد دیگری برای شعر، آن را در جهان زیستمندی قرار میدهد که بار وابستگی ایدیولوژیکی را بر آن تحمیل میکند. امروز زیر حکومت ایدیولوگ، تعهد اسلامی را برایش قایل میشوند و در دوران پیش از انقلاب نیز تعهد سوسیالیستی و خلقی را برایش قایل بودند. این گونه و آنگونه شعر سرودن تحت عنوان تعهد شعر را قبول ندارم. چون اراده و فردیت شخصی و خویشتن شاعر در شعر، فدای تعریف شعر متعهد میشود.
شعر اگرچه آفرینشگری لحظههای حسی و فردی است اما باید در ظرف اندیشه بدنیا بیاید. شعر تا زمانی که روایت «ما» و «جمع» است دارای صدق مخدوشی است. روایتگری از فردیت و خویشنگری در شعر و جستجوگری شاعر در خویشتن خویش، زودتر مخاطبانش را به «ما» و «جمع» انسانی رهنمون می سازد تا از سوی دیگرش؛ که «من»، خود را در ما پنهان می سازد و هویت و حس فردی در آن صادق نیست. آیا شاعران و این «ما» از مجموعه انسانی می تواند جزوی از من شاعر و من فردی باشد؟ در آن «ما»، فردیت «من» ناپدید شدهاست. اما اگر از آن سویی که «ما» نیست وارد شویم؛ فردیت، شخصیت و در نهایت شناخت از انسان به وضوح و روشنی برابرمان پدیدار میگردد. در این نگرش ضمن آنکه فرد شاعر حضور پررنگی دارد، در عین حال به مجموعه انسانی شاعران نیز متعلق است. با چنین نگرشی شاید به این پاسخ برسیم که؛ شعر قرار نیست در صدد تغییر جهان برآید و تعهد آن تنها به صمیمت، فردیت، حس و اندیشه شاعر و زبانیت شعر است.
دو – من معتقدم که تعریف شعر متعهد و سیاسی در ادبیات امروز، بیشترین ضربه را به آفرینشگری و فردیت شاعر و هنرمند وارد کردهاست. شاعرانی که شانتاژ و فشار سیاسی آنها را از فردیتشان، از خویشتن خود دور کرده و حس صمیمی را از آنها گرفتهاست. اغراق و گزافه و شعار و شور انقلابیگری منجر به سرایش شعرهایی شده که عمری کوتاه و ناماندگار داشته و بیشتر برای خوشآمد فضای انقلابی و یا دسته و حزب و سازمان وابستهاش سروده شدهاست. اگر تهیج و هیجانی داشت – که داشت – به عنوان شعر نمیتوان از آنها یاد کرد. شعارها و هیجانات ناشی از فضای انقلابی، مربوط به حوزه شناخت شناسی است و از جهان هستمند سرچشمه میگیرد. شعرهای ماندگاری که پس از گذر از برهههای تاریخی هنوز مخاطب دارند، به دلیل؛ حس صادقانه و صمیمی شاعرانه آن است و دیگر؛ پاک نشدن صورت مسئله و دریافت آن حس از سوی مخاطبان امروز آن است:
هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد
هم رونق زمان شما نیز بگذرد
وین بوم محنت از پی آن تا کند خراب
بر دولت آشیان شما نیز بگذرد
باد خزان نکبت ایام ناگهان
بر باغ و بوستان شما نیز بگذرد
آب اجل که هست گلوگیر خاص و عام
بر حلق و بر دهان شما نیز بگذرد
ای تیغتان چو نیزه برای ستم دراز
این تیزی سنان شما نیز بگذرد
چون داد عادلان به جهان در بقا نکرد
بیداد ظالمان شما نیز بگذرد
در مملکت چو غرش شیران گذشت و رفت
این عوعو سگان شما نیز بگذرد
آنکس که اسب داشت غبارش فرو نشست
گرد سم خران شما نیز بگذرد
بادی که در زمانه بسی شمعها بکشت
هم بر چراغدان شما نیز بگذرد
زین کاروانسرای بسی کاروان گذشت
ناچار کاروان شما نیز بگذرد
ای مفتخر به طالع مسعود خویشتن
تاثیر اختران شما نیز بگذرد
این نوبت از کسان به شما ناکسان رسید
نوبت ز ناکسان شما نیز بگذرد
بر تیر جورتان ز تحمل سپر کنیم
تا سختی کمان شما نیز بگذرد
ای تو رمه سپرده به چوپان گرگ طبع
این گرگی شبان شما نیز بگذرد
پیل فنا که شاه بقا مات حکم اوست
هم بر پیادگان شما نیز بگذرد
این شعر از سیفالدّین محمد فرغانی از شاعران ایرانی قرن هفتم و هشتم هجری است. و با گذشت چندین قرن، لذتی که از خوانش متن آن میبریم، به خاطر صورت مسئلهای است که هنوز حل نشده در ایران امروز باقی ماندهاست و از آن همگون- پنداری و همگون- سازی میشود.
ملکالشعرای بهار در دوره مشروطیت شعر «مرغ سحر» را سرود. حسی که در این شعر است مخاطبان امروز آن، باز به دلیل همگون- پنداری و به تحقق نپیوستن آزادی در ایران از خوانش آن لذت میبرند. این دو نمونه، از حس صمیمی شاعرانه برخوردار هستند.
تعدادی از شعرهای قبل از انقلاب که حسی صمیمی، فردی و عاشقانه داشت، از آن تاویلهای متفاوتی شد. یکی از برجستهترین آنها شعر «قصیده آبی خاکستری سیاه» حمید مصدق است. مصدق در این شعر انگیزه سیاسی نداشت و آن شعر هیچ تعهدی نسبت به جنبش مردمی احساس نمیکرد و سرشار از حسی عاشقانه و صمیمی است. اما خوانشهای متفاوتی از آن شد و تبدیل شد به یکی از سیاسیترین شعر در دوره پیش از انقلاب. نه اینکه او نسبت به جنبش مردمی بیتفاوت و یا مخالف با آن بوده باشد، بالعکس او دلش برای این جنبش چه بسا که می تپید اما او خود نیز همراه دانشجویان یکی از مخاطبان شعر خود شد و با تاویل جدیدی که دانشجویان آزادیخواه از خوانش شعرش ارایه داده بودند، همراه شد.
. . .
ای تو چشمانت سبز
در من این سبزی هذیان از توست
زندگی از تو و
مرگم از توست
سیل سیال نگاه سبزت
همه بنیان وجودم را ویرانه کنان می کاود
من به چشمان خیال انگیزت معتادم
و دراین راه تباه
عاقبت هستی خود را دادم
آه سرگشتگی ام در پی آن گوهر مقصود چرا
در پی گمشده ی خود به کجا بشتابم ؟
مرغ آبی اینجاست
در خود آن گمشده را دریابم
در سحرگاه سر از بالش خواب بردار
کاروانهای فرومانده ی خواب از چشمت بیرون کن
باز کن پنجره را
تو اگر بازکنی پنجره را
من نشان خواهم داد
به تو زیبایی را
. . .
” آی!
باز کن پنجره را “
پنجره را می بندی
با من اکنون چه نشستنها ، خاموشیها
با تو کنون چه فراموشیهاست
چه کسی می خواهد
من و تو ما نشویم
خانه اش ویران باد
من اگر ما نشوم ، تنهایم
تو اگر ما نشوی
خویشتنی
از کجا که من و تو
شور یکپارچگی را در شرق
باز برپا نکنیم
از کجا که من و تو
مشت رسوایان را وا نکنیم
من اگر برخیزم
تو اگر برخیزی
همه برمی خیزند
من اگر بنشینم
تو اگر بنشینی
چه کسی برخیزد ؟
چه کسی با دشمن بستیزد ؟
. . .
پابلو نرودا شاعر شیلیایی نیز در ایران تا زمان بسیار طولانی فقط به عنوان شاعر سیاسی و مبارز معرفی میشد در حالیکه شعرهایش چند وجهی و دارای سیکلهای متفاوت بود. در فیلم پستچی به کارگردانی مایکل رادفورد چهره انسانی، زندگی عاشقانه و شعرهای تغزلی او به خوبی نشان داده میشود. شعرهای او سرشار از احساسات صمیمی، انسانی و عاشقانه است:
چه چیزی لازم است تا در این سیاره
بتوان در آرامش با یکدیگر عشق بازی کرد؟
هر کسی زیر ملافه هایت را میگردد
هر کسی در عشق تو دخالت می کند
چیزهای وحشتناکی می گویند
در باره ی مرد و زنی که
بعد از آن همه با هم گردیدن
همه جور عذاب وجدان
به کاری شگفت دست می زنند
با هم در تختی دراز می کشند
. . .
سه – امروز حکومت توتالیتر، خیابان و خونهای ریخته شده بر آن، چه میزان حس صمیمی و خویشتن شاعر و قدرت آفرینشگری او را برمیانگیزد، موضوعی شدیداً فردی است. شعر به هیچ ایدیولوژی و مذهبی نه میتواند و نه باید وابسته باشد. شعر هنگامی که به ایدیولوژی آلوده میشود، لهجهاش عوض میشود و دیکته میکند. دیکتاتور میشود و علیه خلاقیت فردی قشون کشی میکند. تعاریفی چون شعر متعهد اسلامی، شعر سوسیالیستی، شعر مقابله جو، شعر بسیج کننده و شعر تهیجگر و . . . شعر را به مخاطره میاندازد. من به عنوان مخاطب شعر فارسی، هیچ مسئولیت، نقش و تعهدی برای شعر در تهییج یک ملت در تقابل با حکومت توتالیتر و یا نقشی در احیاء جنبشهای مدنی قایل نیستم.
چهار – اگر منظور شعر تهیجگر است که به باور من این مقولات در ادبیات جهان – اگر آن جهانی باشد که مدرنیسم و مدرنیته، زایش طبیعی و به هنگام خود را در آن انجام داده باشد- جایگاهی ندارد مگر در جهانی که این مراحل در آن هنوز طی نشده یا در حال گذار است. این تعاریف و این نوع شعر هنوز در بسیاری از کشورهای عربی و خاورمیانه از جمله کشور خودمان و بخشی از آمریکای لاتین برایش جایگاهی متصور هستند. چون در این کشورها آزادیهای فردی و فردیت در جمع و در ما تعریف و شناخته می شود. اشیا و قهرمانان اصلاً و یا کمتر دستخوش تغییر میشوند و خاطره جمعی، هویتی یگانه و یکسان دارند. فاعل، فعل و موضوع در ادبیات این کشورها جمعی و گروهی است و متعلق به همه است و من با ما توضیح داده میشود. با ادبیات آفریقا آشنایی چندانی ندارم فقط میتوانم حدس بزنم که وضعیت درخشان و بهتری نسبت به ما نباید داشته باشند. در پایان دوست دارم نکتهای را نیز در ارتباط با فردیت در شعر کلاسیک ایران یادآوری کنم. در شعر کلاسیک ایران غیبت فردیت آنقدر غایب هست که مشکلِ هویتِ جنسیتیِ سوم شخص مفرد، خود را نمی نمایاند. با به هویت رسیدن فردیت در ایران، دستور زبان فارسی نیز باید هویت مستقل این دوقلوهای به هم چسبیده را به آنها بازگرداند تا سوم شخص مفردِ مونث، هویت جداگانهی خود را از سوم شخص مفرد مذکر بازستاند. در حال حاضر «او»ی مونث و مذکر نه تنها در ادبیات و شعر شاعران قدیم و کلاسیک ما، بلکه در دستور زبان امروز ما نیز، کماکان به کمک توضیح، تفسیر و تعاریف، هویت جنسیتی سوم شخصاش، قابل درک و فهم میشود.
علیرضا بهنام: شعر بی مضاف الیه
یک – به باور من شعر با هر مضاف الیهی محدود میشود. مضاف الیهها ابزار محققان برای نام نهادن به شعر و اهلی کردن آن هستند. شعر در ذات خودش چیزی جز تعهد نیست. تعهدی به ذات زبان که خود تنها وسیله آگاهی و شناخت ما ازجهان پیرامون است. با این همه اگر شعرمتعهد قراردادی بی معناست شاعر میتواند متعهد باشد یا نباشد. هر چه شاعر بیشتر از محیط پیرامونش متاثر شود زبان در شعری که میسراید این محیط پیرامون را بیشتر بازتاب میدهد. بنابراین شاعر متعهد با شاعرمناسبتی تفاوت ماهوی دارد. شاعر متعهد کسی است که پیرامونش را بهترمیبیند و ازاین محیط تاثیر بیشتری میگیرد. اما شاعر مناسبتی به فراخور موقعیت مقالهای را قامت شعر میپوشاند تا بر پیرامون خویش تاثیر بگذارد. شعر متعهد تلاشی برای تاثیرگذاشتن است اما شعر بدون مضاف الیه تاثیرپذیری از زبان را که ابزار شناخت جهان است برای معاصران و آیندگان روایت میکند.
دو – شعر بدون مضاف الیه شاهد جاودانه عصر خویش است. جایگاه چنین شعری را در پیش از انقلاب باید نزد شاملو، اخوان، فروغ، رویایی و بسیاری دیگر ازستارگان دهه ۴۰ بازجست. پس از انقلاب هم همان نامها به اضافه دیگرانی که پا به عرصه شعر گذاشتند و به شعور درک زبان نائل شدند به زمانه خویش شهادت دادند. از فرشته ساری و اشعار دهه ۶۰ شمس لنگرودی گرفته تا اشعار گرانازموسوی، پگاه احمدی، شمس آقاجانی، محمد حسین عابدی، بهزاد زرینپور و بسیاران دیگر که شعر بی مضاف الیه تولید کردند و زبان را با تاثیرپذیری از زمان غنا بخشیدند. این ادعایی گزاف نیست اگر بگوییم شعر این دوران با برخوردی بالغتر با مقوله آگاهی توانست تاثیری به مراتب بیشتر از شعر پیش از خود بر روند گسترش خودآگاهی در جامعه بگذارد و دلیلش هم البته این بود که تجربههای ناکام گذشته به شاعران فهمانده بود که مرزهای شعر را با هر شعر پسوندداری بشناسند. امروز از شعرهایی که روزگاری شعار و ضربالمثل روزمره مبارزان شده بودند اثر چندانی باقی نمانده است. اما شعر بدون مضاف الیه ازهر دو این دورانها همچنان به کار خلق آگاهی ادامه میدهد.
سه – من ادعا میکنم که خودآگاهی اواخر دهه هفتاد به حقوق شهروندی و مطالبه این حقوق از حاکمان که در این دوران رفتاری همگانی شد بدون تلاشهای گویندگان شعر بی مضاف الیه نمیتوانست به گفتمانی همگانی بدل شود. کافی است به آرشیو روزنامههای نیمه دوم دهه هفتاد سری بزنید تا ببینید چه تعداد ازمفاهیم غالب دوران نظیر چندصدایی، نسبیت اخلاقی و محدود کردن منابع قدرت نخست ازسوی شاعران همین دوران مطرح شده و بعد به گفتمان سیاسی روز گسترش یافته است. قتل شاعری چون محمد مختاری در این دوران اصلا اتفاقی نیست. مختاری یکی از معدود شاعران شعر سیاسی بود که در جریان وقایع جامعه خویش به تدریج آبدیده شد و به شاعر شعر بی مضاف الیه ارتقا یافت. شعرهای واپسین این شاعر به واقع شعرهایی محضاند و اجرای آگاهی شاعر از روزگار خویش را در زبان بازتاب میدهند. برای همین است که تحمل این شعرها و شاعرشان برای سرکوبگران غیرممکن میشود و چاره را در حذف فیزیکی شاعر میبینند. شعرهای رضا براهنی در اوایل دهه هفتاد نیز همین منش را دارند و چیزی نمانده بود که برای شاعرشان سرنوشتی مشابه مختاری رقم بزنند. به همین دلیل اعتقاد دارم که کار شعر بیش و پیش از آن که تهییج تودهها باشد فشرده کردن آگاهی در زبان است که به حرکت تودهها مفهوم و جهت میدهد. ملتی که آگاهی لازم را به دست آورده باشد خود راه خویش را درمقابله با حاکمان سرکوبگر خواهد یافت.
چهار – شعر جهان تا جایی که من دیده و خواندهام سرشار از شعرهای بی مضاف الیهی است که لحظههای مهمی از تاریخ را به شهادت گرفتهاند. برای مثال اگر شعر سیاسی محمود درویش یا معین بسیسو در روزگاری الهامبخش مبارزان عرب بود امروز شعر بی مضاف الیه آدونیس آگاهی فشرده در زبان عربی را به جنگ حاکمان مستبد میفرستد. برای همین است که امروز بهار عربی به هر چه استبداد در هر شکل و شمایلی است نه میگوید تا جامعه عربی عصر پس از استبداد را به جهان معرفی کند. این آگاهی از شعارهای تهییجکننده بیرون نمیآید بلکه محصول کار شاعرانی است که زبان را به گونهای دیگر اندیشیده و اجرا کردهاند تا شکل نگاه انسان به جهان را عوض کنند. مشابه این تجربه در امریکا و نزد شاعرانی چون گینزبرگ روی میدهد و آنها را به صدای قالب اعتراض دهه ۶۰ امریکا مبدل میکند .اعتراضی که دنبالههایش را تا جنبش وال استریت در روزگار امروزین ما نیز میتوان بازجست. شعرهای گینزبرگ همان قدر به آگاهی یک جوان دهه ۶۰ شهادت میدهد که گویای آگاهی امروز یک جوان امریکایی است. پس شعر بدون مضاف الیه همیشه وجود دارد و همیشه مرزهای اقتدار کسانی را که با سوء استفاده از جهل به سرکوب میپردازند به عقب میراند.
شعر متعهد؛ چالشها و ضرورتها / (بخش اول)
شعر متعهد؛ چالشها و ضرورتها / (بخش سوم و پایانی)
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
سپیده جدیری؛ شاعر، مترجم، روزنامهنگار و بنیانگذار جایزهی شعر زنان ایران (خورشید) است. نخستین کتابش، مجموعه شعر «خوابِ دختر دوزیست» است. دومین مجموعه از اشعار جدیری با عنوان «صورتی مایل به خون من» به چاپ رسید و «دختر خوبی که شاعر است» مجموعه شعر دیگر اوست. تازهترین کتاب منتشر شدهاش در ایران مجموعه شعر«وغیره . . .» است.
از سپیده جدیری همچنین مجموعهی «منطقی» که داستانهای کوتاه او را در بر میگیرد به چاپ رسیده است. او دو ترجمه از اشعار ادگار آلن پو و خورخه لوئیس بورخس را نیز زیرچاپ بردهاست.