ضربههایی به تاریخام میزنم
۱
نیازت دارم
بعد گیر ِ خاک و خُل ات می افتم
قصد ِدیگری ندارم
تازه ترازاین حرف هاست
بعد به صورت های دیگری تجلی می کند
ٱسیب دیده دراطراف ِ ٱبادان
تسخیر شده درحاشیه ی زاینده رود
ٱلوده به تکه هایی فهرست نشده
اما هنوز هم پُرخطر
نیازت دارم
بگو مراقبه می خواهم دراین ساعت
بگو تمایل دارم
به چه قدر ایمان بیاورید
وباز ترجیح می دهم
حکم به جمع ِ فتوحاتت کنم
دراین کلامم مکتوب کن
بعد، نامی برای ابتلایم بیاور.
۲
زخم ها گفتن ندارند
خروج هرچه کرده م
نقشی دیگر در روابطم
بازی نمی کنند
هرچه دراین تحولات
تازه می شوند
واعضا وتب را قاطی می کنند
واضح است
ندارند دراین اجتماع ِ پُرکُشته
ندارند دراین ضربه های بی استعاره
باید زبان به نیایش ات باز کنم
منتفی نیست
باید وظیفه درقول ات بگذارم
دربهترین فاصله
ومناسب ِ نیازهایت باشم
زخم های جور یا ناجور
گفتن ندارند
تن به تسخیرت می دهم
بعد، تاوان
خلاصه هرچه بگویی
شکست و ذبح ِ انسان ندارد.
۳
تحمل می کنم
تا نزدیک تربیایی
انگشت نما بشوی و دست به یقه
با هر ترکیب!
دنیا یک گوشه ی امضا بخواهد
و روزگار
درهمین چند سطر
اثری از علاقه و شفا بگیرد
اثری از روشنایی و شوق بگیرد
اثری از شرجی و بندر بگیرد
نزدیک تر بیایی
از این ضربه ها ولمس ام بگذری
درهرشب
درست سه و پانزده دقیقه
که در جنگ و تب می سوزم
که خاک و خونم را قاطی می کنم
و دوباره
فریاد بی غلط می زنم
بیا.
۴
وطن راتعریف می کنی
با تو خوبم دراین مرزها
درگوشه ی لبم وعطر ِبهارنارنج
با تو درخاکی که تکان می حورم
ومُشتی برای ٱغوش ام برمی دارم
تعریف می کنی تنها نمی مانم
به همین بغل و دنیا احتیاج دارم
وصدایت فتح ام می کند
صدایت درهربرداشت وسابقه!
گوش می دهم
و ازٱب و نور ِ کافی سردرمی ٱورم
از نان و الفبا می گویم
خوبم وزیبایی ات را ستایش می کنم
تعریف می کنی بعد از جنگ
احتیاج ات دارم
وخاک ام برای فتح مناسب است.
ٱذرماه/۱۴۰۰