عصر طلایی آزادی بیان و مسمومیت دموکراسی
در بیشتر تاریخ مدرن، آسانترین راه برای متوقف کردن گسترش یک ایده، ممانعت از انتشار مکانیکی آن بوده است. مواردی مانند بستن روزنامه، فشار بر مدیر رسانه و ایجاد سانسوری رسمی برای انتشار مطالب یا در صورت لزوم قرار دادن اسلحهای پُر روی پیشانی گوینده.
در حقیقت این اتفاق زمانی در ترکیه روی داده است. بهار ١٩۶٠ بود و گروهی از افسران نظامی، کنترل دولت و رسانههای ملی را در دست گرفته بودند و اطلاعاتی پوششی برای سرکوب هرگونه تهدید هماهنگ به کودتا منتشر میکردند. اما برای توطئهگران بهطور ناراحتکنندهای مسابقه فوتبال پرطرفداری میان ترکیه و اسکاتلند برنامهریزی شده بود تا دو هفته پس از کودتا در پایتخت برگزار شود. مسابقاتی اینچنینی در رادیوی ملی بهطور زنده پخش میشد و گزارشگری تمام وقایع بازی را بهطور کامل شرح میداد.
مردمی از سراسر ترکیه در ورزشگاه دور هم جمع شده بودند و تیمملی را تشویق میکردند.
لغو کردن بازی برای دولتِ روی کار آمده بسیار خطرناک بود، چراکه ممکن بود محرکی برای اعتراضات شود. اما اگر گزارشگر چیزی سیاسی در رادیو میگفت چه میشد؟ یک اظهارنظر میتوانست کشور را به هرجومرج بکشاند. به همین خاطر افسران به راهحل مشخصی رسیدند، آنها برای تمام ٢ ساعت و ۴۵ دقیقه گزارش زنده، چندین اسلحه آماده روبهروی گزارشگر گرفتند.
این راهحل هم ممکن بود خطرآفرین باشد، اما میتوانستند آن را مدیریت کنند و حداقل یک گزارشگر تهدید شده بود و یک بطری شکسته برای کنترل رسانه کافی بود.
مدلهای مختلف در این کتاب عمومی سانسور یا همان پیداکردن گلوگاه و فشار دادن آن، زمانی امری عادی در سراسر جهان بود. به همین دلیل است که تا همین چند وقت اخیر، انتشار و چاپ اخبار کاری پرهزینه و دشوار بود و زیرساختهای آنها که در دست چند نفر متمرکز بود به سادگی آسیب میدید.
اما امروز این کتابِ راهنما دیگر کاربردی ندارد. وقتی هرکسی میتواند در چند ثانیه یک حساب توییتری ایجاد کند و وقتی هر اتفاقی را گوشیهای هوشمند مردم ضبط میکنند، گلوی چه کسی را میتوان فشرد؟ در اعتراضات فرگوسنِ میزوری١ در آگوست ٢٠١۴، پخش زنده یک نفر از اعتراضات به نام مصطفی حسین در دقایقی به اندازه شبکه سیانان مخاطب پیدا کرد. اگر جنایتکار جنگ بوسنی و کرواتها٢ در جلسه دادگاه سم بخورد، همه توییتر به دقیقهای از آن مطلع میشوند.
در محیط ارتباطی امروز، وقتی کسی میتواند موضوعی را بهطور زنده منتشر کند یا عقاید خود را در شبکههای اجتماعی پست کند، سانسورکردن ناممکن به نظر میرسد. این دوره باید عصر طلایی آزادی بیان باشد.
و البته که این دوره عصر طلایی آزادی بیان است، اگر به دروغگویی چشمان خود اعتقاد داشته باشید. آیا ویدیویی که میبینید واقعی است؟ این فیلم واقعا کجا و در چه زمانی ضبط شده است؟ آیا ترول٣های راستگرای افراطی آن را به اشتراک گذاشتهاند یا هجوم رباتهای روسی است؟ آیا همه اینها به کمک هوش مصنوعی ساخته شده است؟ (بله، سیستمهایی وجود دارند که میتوانند بهطور فزایندهای ویدیوهای دروغین و قابلقبول ایجاد کنند.)
یا فرض کنیم خود شما ویدیویی را منتشر کرده باشید. در این صورت، آیا کسی آن را تماشا میکند؟ آیا ویدیوی شما در دریای مطالب و میلیونها محتوای تولیدشده گم نمیشود؟ آیا انتشار آن با الگوریتمهای فیسبوک قابل قبول است؟ آیا یوتیوب آن را به دیگران پیشنهاد میدهد؟
شاید کمی خوششانس باشید و در الگوریتم فضای عمومی قرعه شانس به نام شما افتاده باشد، مخاطبان ممکن است شما را دوست داشته باشند یا از شما متنفر باشند. آیا پست شما لایکها و بازنشرهایی به دست آورده؟ آیا «مشارکتی» متفاوت نصیب آن شده است؟
آیا هزاران پیام، نوتیفیکیشن، مِنشنها و ایمیلهای ساختگی و تهدیدآمیز دریافت کردهاید؟ آیا گروههای نامشخص و خشمگین ١٠٠ پیتزا از طرف شما سفارش دادهاند؟ آیا با گروه ضربت تماس گرفتهاند و هنگام شام با مردانی سیاهپوش و اسلحه به دست روبهرو شدهاید؟
در چنین شرایطی، دستان خود را بالای سرتان گرفتهاید و ممکن است احساس کنید دارای قدرتی شگفتانگیز برای بیان و اظهار تفکرات خود هستید. اما درواقع شما فقط موجب عصبانیت وبسایت ۴chan شدهاید یا آنها را سرگرم کردهاید که در هر دو صورت به شما تبریک میگوییم: شما مخاطبی پیدا کردهاید. در واقعیت عصر طلایی آزادی بیان اینگونه است: در قرن بیستویکم، ظرفیت انتشار عقاید و دستیابی به مخاطب، دیگر به دسترسی به زیرساختهای انتشار اخبار گرانقیمت و متمرکز محدود نمیشود، بلکه به جای آن به توانایی فرد در جمع یا توزیع توجه، بستگی دارد. درحال حاضر، جریان توجهات جهانی تا حد زیاد و قابلتوجهای در اختیار چند پلتفرم دیجیتال است: فیسبوک، گوگل (که مالکیت یوتیوب را در اختیار دارد) و تا اندازهای کمتر توییتر.
این شرکتها که بسیار دوست دارند خود را نمادی از آزادی بیان معرفی کنند به چنان وسعتی دست پیدا کردهاند که جهان تاکنون مانند آن را به خود ندیده است، آنها توزیع رسانهای را به سلطه خود درآوردهاند و بهطور روز افزونی خود را همان فضای عمومی جا میزنند. اما در هسته آنها این تجارت است که خودنمایی میکند، آنها دلالان تبلیغاتی هستند. برای هر شخص مجازی که بخواهد پولی پرداخت کند، آنها ظرفیتی را خواهند فروخت تا چشمان ما بهطور ویژه مورد هدف قرار بگیرند. آنها در مواقع آنلاین بودن و غیر از آن کنترل گستردهای بر رفتار ما دارند تا پیشبینیهای بیش از پیش دقیق و خودکار از تبلیغات کارآمد به دست آورند و محتوایی تولید کنند که ما بیشتر به کلیککردن، ضربه زدن و خواندن صفحات آنها تا انتها ادامه دهیم.
این فضای عمومی الگوریتمی چه چیزی میخواهد به ما بخوراند؟ در بیان تکنیکی، فیسبوک و یوتیوب براساس «فعالیتها بهینه شدهاند»، مدافعان آنها از این جمله استفاده میکنند تا به شما بگویند تنها آنچه خواستهاید را دریافت کردهاید. اما هیچ چیز اجتنابناپذیر و عادی درباره روشهای بهخصوصی که فیسبوک و یوتیوب برای احاطه توجه ما به کار میبرند، وجود ندارد. الگوهای آنها درحال حاضر به خوبی شناخته شده است. وبسایت Buzzfeed در یک گزارش مشهور در نوامبر ٢٠١۶ مینویسد: «اخبار جعلی درباره انتخابات از مجموع اخبار انتخابات منتشرشده از ١٩ رسانه بزرگ، مشارکت بیشتری در فیسبوک کسب کردهاند.»
بشر گونهای اجتماعی است، بهطور ویژه مستعد تازگیها هستیم، پیامهایی از تایید و تعلق به یک گروه و پیامهایی از خشونت در برابر دشمنان را دوست داریم. این گونه پیامها برای جوامع انسانی مانند نمک، شکر و چربی برای ذائقه انسانی هستند و فیسبوک ما را برای به دست آوردن آنها حریص میکند، یا آنطور که نخستین مدیر آن، شون پارکر میگوید «چرخهای است از بازخورد ارزیابی اجتماعی».
علاوه بر این، در این کافه تریا هیچ برچسب غذایی وجود ندارد. برای فیسبوک، یوتیوب و توییتر، همه گفتارها، چه اخبار فوری باشد، چه ویدیوی بامزه حیوانات یا تبلیغی هوشمندانه از تیغهای اصلاح، همان «محتوا» هستند، هر مطلب تنها برشی دیگر از کیک چرخ فلک هستند. یک پست شخصی مانند یک تبلیغ دیده میشود و شبیه همان مطلبی است که نیویورکتایمز منتشر کرده است که خود احساس بصری مشابهای با یک روزنامه جعلی تهیه شده در یک بعدازظهر دارد. همچنین، همه این گفتارهای آنلاین دیگر معنای سنتی عمومی را ندارند. البته فیسبوک و توییتر گاهی به مکانهایی تبدیل میشوند که گروهی از افراد تجربیهای همزمانی در آن احساس میکنند. اما در حقیقت، مطالب بهطور خصوصی ارسال و دریافت میشوند. روح فضای عمومی امروز در میلیونها مویرگ شخصی تقسیم و پنهان شده است. بله؛ مشارکت در گفتمانهای جمعی برای همه افراد بسیار آسانتر شده است، اما بهطور همزمان باعث ایجاد مکالمات خصوصی در پشت سر شما و سایر افراد میشود. بدون پرده صحبت کنیم، اینها از نظر فکری، حقوقی و اخلاقی، همه آن چیزی که ما بهعنوان آزادی بیان فکر میکردیم را بیاعتبار میکنند.
موثرترین روش سانسور امروزه نه ممانعت از صحبتکردن بلکه دخالت در اعتماد و توجه است. در نتیجه، این روش شبیه هیچیک از مدلهای قدیمی سانسور نیست. آنها شبیه کمپینهای آزار و اذیت هدایتشده یا گستردهای هستند که خشونتی وسیع برای تحمیل هزینهای سنگین و نابرابر در مقابل سخت گفتن را کنترل میکنند. آنها شبیه اپیدمی اخباری نادرست هستند که تلاش میکنند اعتبار منابع اطلاعاتی موثق را زیر سوال ببرند. آنها شبیه کمپینهای رباتی ترولها و منحرف کردن حواس افراد یا شبیه فاش کردن قطرهچکانی مواردی هکشده برای در باتلاق فرو بردن توجه به رسانههای سنتی هستند.
این تاکتیکها معمولا قانونی را زیر پا نمیگذارند یا خود را به کمربند متمم اول قانون اساسی آمریکا۵ مجهز میکنند. اما همه آنها به سوی همان هدفی حرکت میکنند که اشکال قدیمی سانسور حرکت میکردند. آنها بهترین ابزارهای موجود برای توقف انتشار و توجه به عقاید هستند. آنها میتوانند پلتفرمهایی بزرگ را به مکانهایی هولناک برای تعامل با سایر افراد تبدیل کنند.
وقتی پلتفرمهای بزرگ، شخصی را به خاطر نقص «قوانین جامعه» تعلیق یا از شبکه خود اخراج میکنند، از نظر بسیاری این کار همان روشهای قدیمی سانسور است، اما از نظر فنی نقض آزادی بیان نیست، حتی اگر این کار نمایشی از قدرت گسترده آن پلتفرم باشد. همچنان همه میتوانند گفتههای تیم جینوت۶، ترول راستگرای افراطی را در اینترنت بخوانند. درحالیکه توییتر او را از پلتفرم خود اخراج کرده است. بسیاری دیگر از تفکرات برجسته و قدیمی درباره آزادی بیان در عصر رسانههای اجتماعی قابل محاسبه نیستند. نظریه جان استوارت میل که «بازار ایدهها» حقیقت را ارزیابی میکند، در اخبار جعلی مجازی پنهان شده است. همچنین این گفته مشهور آمریکایی که «بهترین درمان برای گفتار بد، گفتار بیشتر است» معنای خود را از دست داده است، چراکه گفتار جمعی، اما غیرعمومی است. درواقع به آنچه نمیتوانید ببینید چطور واکنش نشان میدهید؟ وقتی نتوانید همان مخاطب پیام اصلی را هدف قرار دهید، چطور میتوانید تأثیر گفتار «بد» را با گفتار بیشتری درمان کنید؟
در گذشته، سخنان دست دوم اصلا به سختی میتوانستند به مخاطب انبوه دست پیدا کنند. این اخبار به ندرت میتوانستند از دروازهبانهایی که اخبار بعدازظهر را منتشر میکردند، عبور کنند، دروازهبانهایی که با چند خیابان فاصله در نیویورک و واشینگتن دیسی زندگی و کار میکردند. بهترین کاری که معترضان میتوانستند انجام دهند، اغلب مهندسی و قربانی نمایشهایی عمومی بود که آن دروازهبانها به سختی میتوانستند از آن چشمپوشی کنند. مانند آنچه رهبران حقوق مدنی آمریکا انجام دادند و بچه مدرسهایها را برای راهپیمایی به خیابانهای بیرمنگامِ آلاباما فرستادند تا برهنهترین اشکال خشونت پلیس جنوبی را در برابر دوربینها ترسیم کنند.
اما در آن زمان، همه بازیگران سیاسی میتوانستند حداقل هر آنچه بقیه مشاهده میکنند را ببینند. امروز، قدرتمندترین افراد نیز گاهی نمیتوانند بهطور موثر بخشی از مردم را در مقابله با پیامهای گسترده قانع کنند. در زمان انتخابات ریاستجمهوری سال ٢٠١۶، جاشوا گرین و ساشا آیزنبرگ در نشریه بلومبرگ گزارش دادند کمپین ترامپ از مطالب سیاه (پستهایی غیرعمومی که مخاطب خاصی را هدف قرار میداد) استفاده کردند تا آمریکاییهای آفریقاییتبار را از رأی دادن در ایالتهای حساس دور کنند. کمپین کلینتون که به سختی میتوانست این پیامها را رصد کند، بهطور مستقیم با آنها مقابله کرد، حتی خود هیلاری کلینتون شخصا خود این موضوعات را به اخبار عصرگاهی آورد، اما این هم روشی موثر برای دستیابی به این گروه از مخاطبان نبود، چراکه تنها کمپین ترامپ و فیسبوک میدانستند این مخاطبها چه کسانی هستند.
دانستن این نکته اهمیت زیادی دارد که بدانیم در استفاده از پستهای سیاه، کمپین ترامپ از یک ابزار ساده اسلحهسازی نکرده است. درواقع این کار استفاده از فیسبوک به همان شکلی بوده که برایش طراحی شده است. کمپین تبلیغاتی این کار را با قیمتی ارزان و با همکاری کارکنان فیسبوک انجام داده، کاری که شرکتهای فناوری برای بسیاری از کمپینهای سیاسی و تبلیغدهندگان بزرگ انجام میدهند. چه کسی به اینکه این گفتهها از کجا آمده و کارکرد آنها چیست، اهمیتی میدهد؟ درست مانند مواجهه افراد با تبلیغات. باقی داستان ارتباطی به شرکت فیسبوک ندارد. مارک زوکربرگ فیسبوک را بر پایه «ارتباط جهان» و شعار «نزدیک کردن جهان» بهعنوان شاهدی بر فضیلت مدنی شرکت بنا کرده است. او در ویدیویی آنلاین با افتخار درباره انتخابات آمریکا میگوید: «در سال ٢٠١۶، مردم میلیونها تعامل و بحث آزاد در فیسبوک داشتند و نامزدها از طریق کانالهایی بهطور مستقیم با میلیونها شهروند ارتباط برقرار کردند.»
این ایده که گفتار بیشتر و در نتیجه مشارکت بیشتر و ارتباط بیشتر بالاترین و بهترین وضع را ایجاد خواهد کرد، گزارهای مشترک در میان صنعت فناوری است. اما یک تاریخپژوه ممکن است به این باور بهعنوان یک سفسطه یا استدلال غلط نگاه کند. فیسبوک صرفا معترضان مصری عاشق دموکراسی را به هواداران بازی تمدن (Civilization) متصل نمیکند، فیسبوک هواداران نژاد سفید را کنار یکدیگر جمع میکند، کسانی که حالا میتوانند به شکل مؤثرتری با یکدیگر ملاقات کنند. فیسبوک به ارتباط میان راهبههای بودایی افراطی کمک میکند تا با یکدیگر در تماس باشند، کسانی که اکنون ابزاری قدرتمند برای تحریک، تطهیر اخلاقی و تقویت رو به رشدترین بحران مهاجران در جهان را در دست دارند.
آزادی بیان یک ارزش دموکراتیک مهم است، اما تنها ارزش نیست. در سنت لیبرال، آزادی بیان معمولا به شکل یک خودرو دیده میشد، شرطی ضروری برای به دست آوردن دیگر ایدهآلهای اجتماعی مانند ایجاد دانش عمومی، ایجاد مباحث سالم، منطقی و آگاهیبخش و حفظ طراوت و پویایی جوامع. آنچه ما امروز شاهد آن هستیم این است که زمانی که آزادی بیان بهعنوان یک هدف و نه یک روش مورد استفاده قرار میگیرد، تحریف و عقیمماندن همه آن چیزی که از آن انتظار میرفت، بشدت محتمل میشود.
ایجاد یک دانش عمومی نیازمند حداقل علایمی کارا برای تشخیص حقیقت از کذب است. ایجاد بحثی سالم، منطقی و آگاهیبخش در جامعه انبوه نیازمند سازوکاری است که نظرات مخالف و ترجیحا بهترین حالت آنها را ارزیابی کند. بهطور مشخص، هیچ فضای عمومی تاکنون نتوانسته به این شروط ایدهآل دست یابد، اما حداقل چنین ایدهآلهایی وجود داشت. مشارکتهای الگوریتمی امروز، در مقایسه با گذشته، هیچ ایدهآلی نسبت به فضای عمومی سالم ندارند.
برخی دانشمندان پیشبینی میکنند در چند سال آینده، تعداد کودکانی که با چاقی مفرط روبهرو هستند، از کودکانی که با گرسنگی درگیرند، پیشی بگیرد. چرا؟ زمانی که شرایط انسانی با گرسنگی و قحطی مشخص شود، اشتیاق انباشتن کالری و نمک منطقی به نظر میرسد. درحال حاضر ما در محیطی اشباعشده از غذا زندگی میکنیم و حراست ژنتیکی، فرهنگی یا روانشناسی کمی در برابر این تهدید جدید داریم. به همین شکل ما در برابر این تهدیدهای جدید و بالقوه ایدهآل گفتارهای دموکراتیک حراستهای اندکی داریم، حتی اگر در گفتار بیش از همیشه غرق شده باشیم. خطر در اینجا کم نیست. در گذشته، ایجاد آنتیبادی سیاسی، فرهنگی و سازمانی در برابر انقلابهای اطلاعاتی بکر و متمایز گذشته، نسلها طول میکشید. اگر فیلم تولد یک ملت و پیروزی اراده امروز اکران شوند، با شکست روبهرو خواهند شد. اما هر دو زمانی نمایش داده شدهاند که صنعت فیلم هنوز در مرحله نوزادی بود و استفاده خلاقانه آنها از رسانه به تقویت و احیای کو کلاکس کلان٧ و رویش نازیسم کمک کرد.
درحالحاضر، میتوانیم بگوییم هسته اصلی و مدل تجاری پلتفرمهای فناوری بزرگ با قدرت طلبی، پروپاگاندا، اخبار نادرست و قطبیسازی سازگاری زیاد دارد. این پلتفرمها توجهات را به زیرساختهای نظارتی گسترده جلب میکنند و در مقیاسهای خیلی بزرگ، افراد را اغلب با تبلیغات خودکار هدف قرار میدهند. آنتیبادیهای سازمانی مانند حقوق، دستورالعملهای اخلاقی روزنامهنگاری، بازرسیهای مستقل و آموزش عمومی که بشر برای مراقبت در برابر سانسور و پروپاگاندا ایجاد کرده است، در جهانی ظهور پیدا میکرد که در آن فشردن گلوی چند دروازهبان و تهدید چند نفر، در ممانعت از صحبتکردن روشی مناسب بود. این روشها دیگر کاربردی ندارند.
اما ما نباید در برابر وضع فعلی منفعل باشیم، فیسبوک تنها ١٣سال دارد، توییتر ١١ ساله است و حتی گوگل ١٩ ساله است. در این زمان و در تکامل انقلاب صنعت ماشینی، هنوز هیچ کمربند ایمنی، ایربگ و سیستمهای کنترلی وجود ندارد. قوانین و ساختارهای محرک درباره چگونگی کنترل توجهات و نظارت در اینترنت باید تغییر کند. اما نکته مثبت درباره فیسبوک، گوگل و توییتر این است که آنها میتوانند بسیار بهتر عمل کنند، درخواست عمومی از آنها برای اصلاح همه این مشکلات اساسا اشتباه است. راهحلهای کمی برای معضلات گفتمان دیجیتال وجود دارد که شامل تغییرات عظیم نباشد، مواردی که تنها محدود به تصمیمگیری مارک زوکربرگ نمیشود. باید تصمیمات اساسی سیاسی گرفته شود. در قرن بیستم، قوانینی در آمریکا تصویب شدند که مشخص میکرد صاحبخانه چه میران حریم شخصی به مستأجرش میدهد و تعیین میکرد یک شرکت مخابراتی تا چه اندازه میتواند بر مشتریان خود نظارت داشته باشد. ما باید تصمیم بگیریم تا چه اندازه میخواهیم نظارت دیجیتال، کانالیزه کردن توجهات، جمعآوری دادهها و تصمیمگیری الگوریتمی را در کنترل داشته باشیم. باید این مباحث را آغاز کنیم. هماکنون.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
منبع: wired.com
١. مجموعهای از اعتراضات و تنشها بود که در شهر فرگوسن، میزوری آمریکا پس از قتل یک سیاهپوست (مایکل براون ۱۸ ساله) به دست پلیس آمریکا روی داد. این درگیریها در سه دوره چندروزه از آگوست ۲۰۱۴ تا آگوست ۲۰۱۵ در شهر فرگوسن به وقوع پیوست.
٢. اسلوبودان پرالیاک فرمانده سابق نیروهای کرواسی، هنگامی که حکم دادگاه مبنی بر تایید جنایتکار بودن او در جنگ بوسنی اعلام شد از جای خود بلند شد و با گفتن اینکه جنایتکار جنگی نیست و این حکم را قبول ندارد یک بطری سم را نوشید.
٣. در گفتمان اینترنتی به افرادی گفته میشود که با رفتار مخرب در فضای وب به دنبال جلب نظر کاربران، ایجاد تشنج و بیان مطالب محرک و توهینآمیز هستند.
۴. یک وبسایت انگلیسیزبان که افراد میتوانند در آن به شکل بینام مطالبی منتشر کنند.
۵. بر اساس این متمم وضع هرگونه قانونی که مانع آزادی بیان مطبوعات شود ممنوع است.
۶. Tim “Baked Alaska” Gionet
٧. گروهی نژادپرست که طرفدار برتری نژاد سفید، یهودستیزی، نژادگرایی، ضدیت با آیین کاتولیک، بومیگرایی و نفرت نژادی است.
[روزنامه شهروند]
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید