Advertisement

Select Page

عصیان‌گری دال‌های شناور بینامتن‌های منفرد

عصیان‌گری دال‌های شناور بینامتن‌های منفرد

  

مکث و مروری بر شعرهای اعتراضیِ: «فصل دیگرتری از زن بودن» سروده‌ی علی باباچاهی

شعرهای اعتراضی نوسان دارند

سبقت گرفتن دریا از ما ممکن نیست!

چشم نمی‌بندم بر تنانگی‌ام

سانسور را می‌دروند

                         و آزادی بر سطح کاغذ جاری می‌شود

           (ص ۱۲۲)

 

الف. عصیان‌گری‌های نامتعین زبانی، در مجموعه شعر: «فصل دیگرتری از زن بودن» با معیارهای زیباشناختی «شعر در وضعیت دیگر» به بازی گرفته می‌شوند. اختصاصاتی نابیانگر با دامنه‌ها‌ی پرنوسان، که جهش‌وار از لبه‌ی از معناها، می‌گذرند، تا در وجهی متکثر، با ترویج دیگراندیشی، کلاژهای ناهمگن، موقعیت‌های پارادوکسیکال، زبان محوری‌های شیزوفرن، مدلول‌های متغیر چندآوا، فقدان وحدت، نفی فراروایت‌ها، عقل ستیزی، رفتارهای زبانی شناوری را از دل انبوه بینامتن‌های چندوجهی و ناهمسان در گستره‌ی نوشتار بپراکنند، که در هزارتوهای گفتمان‌های اعتراضی‌اشان‌‌، فضایی پرسیلان از تناقضاتی موج می‌زند که بشر معاصر با آن رو به روست. در این میان اما آن چه مهم می‌نماید، صورت‌بندی زبانیتی پیش‌بینی ناپذیر است که به لحاظ تاریخی در این ژانر، مدام گفتمان‌های غالب و مسلطِ پیش از خود را نقض می‌کند و پس از برجسته‌نمایی نابسامانی‌ها و بحران‌های اجتماعی،‌ از هر گونه شکل‌گیریِ افق‌های متعین و ملموس‌ در چشم‌اندازی تثبیت شده، می‌گریزد، تا سرانجام، شعر اعتراضی با قلمروهای متناقض‌نمایانه‌اش در هویتی تازه، افقی سیال از اجراهای زبانی را «در وضعیتی دیگر» به فضاهای متغیری گره بزند که با همراهی لایه‌های ناهم‌سان و متغیر زبان، دال به دال ذهن مخاطب را در بازی پرسیلان کلاژهای گسسته‌ای شناور می‌کند که فاقد مرزند و در وجوه چندوجهی زبان شکل گرفته‌اند، تخریب می‌شوند و دوباره با گرفتن رفتاری تازه‌تر، مخاطب را در بازی‌های بی‌پایان زبانیتی نامتعین و ثبات‌ناپذیر شرکت می‌دهند که از پیامدهای زیستن در جهان شیزوفرن تلقی می‌شوند. از طرف دیگر، هم‌سویی با خیزش مدنی: «زن، زندگی، آزادی» به مثابه محوری‌ترین جنبش آزادیخواهانه، با رویکردی هوشمندانه به رخداهای فرهنگی، اجتماعی و سیاسی در جهان اکنون، این امکان را فراهم آورده است، تا «ناهمزمانی‌های تاریخی شعر امروز ایران» کنار گذاشته شود و «زبان و زمان که پیش از این، یکدیگر را بی آن که دریافته باشند،کم و بیش گم کرده بودند» در فضاهای شناور هر دو مجموعه‌ شعر باباچاهی: «جهان متوجه شد» و «فصل دیگرتری از زن بودن» در مسیر هم قرار بگیرند و پس از امتزاج و آمیختگی با یکدیگر، گسترش رفتارهای زبانی را در شعرهای پسانیمائی شاعر رقم بزنند، تا نقطه‌ی پایانی هر خرده‌روایت، آغازگر خرده‌روایت‌های متکثر دیگری شود که از تلفیق جهان زیست زن-انسان، با افق تاریخی زمانه، در گستره‌ی متن پدیدار شده‌اند، تا همچنان که وضعیت نامطلوب موجود را بر ملا ‌می‌نمایند، با بسط شیوه‌های نابیانگر تازه و بهره‌گرفتن از ظرفیت‌های متکثر و چندوجهی زبانی «شعر در وضعیت دیگر» درونمایه‌های اعتراضی را، به افق‌های جدید متصل کنند و با تلفیق تمهیدات نوشتاری مملو از: طنز، کنایه، هجو، مطایبه، تناقض، و بهره‌گرفتن از بیانیت روزمره و محاوره‌ای، بینامتن‌های پارادوکسیکال و متناقض‌نما را، در فضای چندوجهی برش‌های ناهمگن منتشر نمایند، تا مخاطب ضمن آن که با متنی متعهدانه رودر روست، فضاهای پارادوکسیِ فرامتن‌هایِ مرکزگریزی را در ذهن تداعی کند، که متناسب  با شاخصه‌های زبانی و مبانی زیبا‌شناسانه‌ی «شعر در وضعیت دیگر» افشای وقایع و بحران‌های متناقض را به عهده گرفته‌اند.

بیرون کشید دو گلوله‌ی جنگی را از دو نقطه

پلک که بر هم زد!

در حال و هوای جنگ‌های جهانی بودن خوب است

من از دور بودم و   از نور پشت پنجره‌ها

از بیشه‌زارهای من از دور

جنگ جنگ است چه برهنه چه مادر زاد

لخت و در جنگل بودند و این که جنگ تمام شده

برهنگی اما تعریف نکردیم و باران گرفت

جوراب‌های زنانه‌ای را دیدم که شده بود حلقه‌ اعدام و بی‌عجله!

مادرم نشنود پدر!                                 

(ص ۱۴)

 

به‌بیان دیگر، مخاطب از همان ابتدای خوانش شعرها،  دور شدن از پیش فرض‌های ساختارمند را به مثابه استراتژی هوشمندانه‌ای درمی‌یابد که با تخریب ظرفیت‌‌های قطعی‌نگر بیانیتی معترضانه، از سیطره‌ی دال‌ها پیش‌گیری می‌کنند و مرزهای متعین و مفصل‌بندی‌‌های یک‌سویه‌ی معانی از پیش اندیشیده شده را در انبوه اجراهای زبانی محو می‌نمایند. چرا که از زبان شاعر خوانده است: «در این جا آگاهانه از اعتراض زنان در شعر سنتی فارسی و شعر دوران مشروطه فاصله گرفته‌ام تا شعرهای «زن محور» این کتاب (مجموعه شعر) را مورد خوانشی انتقادی قرار دهم… ص۹.». خوانشی پرسیلان که این امکان را فراهم می‌آورد، تا مؤلفه‌های «شعر در وضعیت دیگر» در شبکه‌ای متکثر از تنوع و چندگانگی فرامتن‌هایی شناور شوند که به ناگهان توالی خطی زمان را به هم می‌ریزند و با بهره‌گرفتن از ظرفیت‌های زبانی، چارچوب‌های منتظم فرم‌های فرسوده‌ی شعر اعتراضی را تخریب می‌کنند، تا هر سطر در فضایی مسطح و افقی، با پراکنش شبکه‌ای سیال از فرامتن‌های متعدد، در سیلانی دائمی و در صیرورتی مدام تازه شونده، پس از متصل شدن به سطرهای نامتجانس و ناهمگن، شبکه‌ای سیال از گفتمانی نامتقارن را ترویج ‌کند، که نقطه‌ی آغاز و انجامی برای آن‌ متصور نیست. سطرهایی متقاطع، که دالان‌ها و دهلیزهای تو در تو و پر پیچ و خم و غیر قابل پیش بینی را در سطوح و لایه‌های متغیر خرده‌روایت‌ها می‌پراکنند، تا سرانجام شعر اعتراضی با هویتی تازه در نوشتاری شکل بگیرد، که در آن هر خرده‌روایت با تخریب خطی زمان و برهم زدن نظم گذشته و آینده، می‌تواند زمان‌های بی‌شمار را به یکدیگر پیوند دهد، تا در سیالیت پر اضطرار فرامتن‌ها، بر تکثر نامتقارن گزاره‌های گسسته بیفزاید.

زن بودن من محرز است ولی به دو سه معنا

نیلگون‌تر شدم از ابری که پنجره‌ها را

تاریک‌تر می‌کرد

دنگ   دد دنگ!                      

(ص۲۸)

 

ب. در این میان، پیوستگی و در هم تنیدگی صوت‌ها و آواهای شنیداری با رفتارهای زبانی، ترویج دلالت‌های نامتعین و تأویل‌های متکثرِ پیش‌بینی ناپذیری را در نوشتار شتاب می‌دهند، تا مخاطب در معرض تداعی‌هایی با سویه‌های انتزاعی-پارادوکسی‌ای قرار ‌‌گیرد که، تفکیک جنسیت‌ها را به حاشیه می‌راند و با نگاهی دوباره به زن-انسان، سویه‌های‌ ناهمگن‌ بیانیتی معترض را در وجهی عینی در گستره‌ی نوشتار قابل رؤیت می‌نماید. از طرف دیگر، باباچاهی، با گرایش به رفتارهای متکثر زبانی، ویژگی‌های منحصر به فرد بیانیتی سیال را در بستر خرده‌روایت‌ها برجسته می‌نماید و با بهره‌گیری از مناسبات بینامتنی و گسترش آن‌ها در فضاهای پارودی-آیرونیک گزاره‌ها، ظرفیت‌های چند وجهی زبان را در وجهی متناقض‌نما، به گونه‌ای بازتاب می‌دهد، تا مخاطب با درک وجوه معترضانه‌ی گزاره‌های متنی، رخدادها را از درون لایه‌های پارادوکسیکالی نظاره کند که مدام در جهان پیرامون شاهد آن است. با وجود این، هم‌آمیزی و هم‌زیستی زبانیتی طنزگرایانه و مطایبه‌آمیز، با گزاره‌های گسسته-پیوسته‌ی پیچیده در لایه‌های آیرونیک و بهره‌گرفتن از بینامتن‌هایی تهاجمی، برجسته‌نمایی کژِی‌هایی را ممکن می‌کنند، که ضمن هویت‌بخشی تازه به اندیشه‌های اجتماعی، مخاطب را متوجه وخامت وقایع پیرامون می‎نمایند.  از سوی دیگر، ساخت و پرداخت دلالت‌های متغیر ضمنی، متأثر از نحوه‌ی همنشینی زنجیره‌ای از دال‌ها با مدلول‌های شناوری است، که با درکی تاریخی-جامعه‌شناختی در شعر احضار شده‌اند، تا بر حساسیت‌های متعهدانه‌ی سیاسی-اجتماعی باباچاهی صحه بگذارند و اعتراض او را نسبت به وضعیت موجود، برجسته‌تر نشان دهند، رخدادی متنی‌ که اجازه نمی‌دهد مخاطب، شعرها را در فضایی خنثی و بی‌طرف، رصد نماید. گویی، گسترش زیست جهان شاعر در افقی تاریخی، گستره‌ی نوشتار را به مثابه بافتی به هم فشرده از بینامتن‌هایی به نمایش می‌گیرد که مدام در هم استحاله می‌شوند، تا در وضعیتی منحصر به فرد، تداعی‌های متکثر و چند وجهی مخاطب را شکل ‌دهند. به بیان دیگر، گزاره‌های گسسته-پیوسته، دلالت‌های شناور خود را از بینامتن‌های منفرد یا بهم پیوسته‌ای می‌گیرند، که در جهان پیرامون به حاشیه رانده شده‌اند و اکنون هر نشانه با تکثیر شدن در نشانه‌ی دیگر، به گونه‌ای هستی می‌یابد، تا بتواند تصاویر ذهنی نامتعینی را در متن بیافریند که شاعر در پی ساخت آن‌ها، به شکل اندیشه‌های اجتماعی در جهان متن، زنجیره‌ای از مناسبات بینامتنی را به نشانه‌هایی پرسیلان بدل می‌کند، که مدام در حرکت‌اند و مخاطب را از بینامتنی به بینامتن دیگری پرتاب می‌کنند، تا چرخه‌ی بی‌پایان و مرکز گریز دلالت‌های ضمنی، تداعی‌های مخاطب را جهت دهند.

هووووووف!

خاموش نشدند    پت پت پت و

خاموشی کم آورد!

تشنج و ترس آمد

و موقتا فراموشی!

بود که دخترکان در کیف‌های مدرسه‌شان

پنهان شدند

تشنج و ترس آمد!                         

(ص۱۰۰)

 

با وجود این، تنوع بازی‌های زبانی، با منشی شناور که در ذهن خواننده، اشاره‌های ضمنی و مدلول‌های متعدد را بسط می‌دهند و چالش‌های پارادوکسیکال فراوانی را نیز در ذهن او منعکس می‌نمایند تا، متناسب با جهان زیستی  و زمینه‌های فرهنگی و تاریخی خود، با فضاهای معترضانه‌ی منتشر شده در گزاره‌ها، همراه شود، یکی از عللی است که سبب شده تا گزاره‌های گسسته، همچنان که وجوه مفهوم‌گرای گستره‌ی نوشتار را نشانه می‌روند، با تعلیق و تعویق مکرر معناها، لحظات سیال و گذرایی را در برش‌ها پوشش دهند، که محصول نگرش چندوجهی به رخدادهای جهان پیرامون است. از طرف دیگر، باباچاهی، اشیاء،پدیده‌ها و مفاهیم متکثر و گوناگون را در شبکه‌ای از روابط هم‌سطح و افقی به هم می‌آمیزد، تا مخاطب هنگام خوانش شعرها، کارکردها و پیوند‌هایی را دنبال کند که از معناهای قطعی ِقاب‌بندی شده‌ می‌گریزند و با فراروی از روابط نامتقارن و ناهمگون، مخاطب را در گفتمانی شریک می‌کنند که در رأس آن تضاد با هژمونی قدرت موج می‌زند، تا جهانی را به تصویر بگیرد، که کثرت گرا، سیال و متکثر است و گزاره‌های گسسته، با روابطی نامتقارن و ناهمگون،پس از فسخ «من انگاری‌های» شخصی -فردی، دیالوگی را در نوشتار بسط دهند که اجتماعی بودن را در مشارکت و درک حضور دیگری می‌جوید و گسترش می‌دهد.  گویی شاعر،  به ناگهان مخاطب را در میانه‌ی بحران‌ها پرتاب می‌کند، چرا که خود او نیز، از میانه‌ی بحران‌هاست که رصد کردن صورت‌بندی تازه‌ی دال‌ها را در جهان به مخاطب نشان می‌دهد و بر این باور است که پیوستگی دال‌ها در مسیر شدن و صیرورت، مخاطب را نیز در مسیری تازه قرار می‌دهد تا بتواند با هویت متکثرِ شعرها هم‌سو شود. رخدادی متنی که سبب می‌شود، هر دال به دال دیگری وصل ‌شود و در نهایت، زنجیره‌ای از تصاویر زبانی گسسته در نوشتار شکل بگیرند که در آن‌ها دلالت‌های ضمنی، در شمایی پرسیلان، شبکه‌ای افقی  از حرکت و تغییر مدام دال‌ها را سامان می‌دهند و مخاطب، با هر خوانش تازه می‌تواند در معرض تأویل‌های گسترده‌تری قرار بگیرد که در بطن نوشتار، مدام ساخته و پرورده می‌شوند و پس از آن که با خوانش تازه از متن، از هم گسسته می‌شوند، تا در فرصت دیگر صورت‌بندی تازه بیابند.

بالا برد زمین را

تا بالاتر بنشیند زمین

معرفت الاضلاع بود    زن

زندانی‌ی حلقه‌ای که در انگشت دشات

نبود!

تعلق خاطر مانع نمی‌شود که به دریا

نشوم وصل

از خانه به رودخانگی‌هایم            

(ص ۴۰)

 

پ. از طرف دیگر، در شعرهای اعتراضی باباچاهی، مخاطب با زبانیتی چندوجهی رو به روست، که مفصل‌بندی‌های شناورش را بر اساس وجهی تک‌گویانه تنظیم می‌کند و با پراکنش مونولوگ‌‌های گسسته-پیوسته‌ و تلفیق آن‌ها  با بیانیتی کنایی، کوشیده است تا دلالت‌های چندوجهی متنی، در لایه‌های درونی گفتمانی معترضانه، صورت‌بندی تازه بیابند. مونولوگ‌هایی اما شناور، که در نهایت به یاری تکثر دال‌های چندوجهی، امکان مفصل‌بندی تازه و چینش عینی-ذهنی گفتمانی متکثر را در ذهن مخاطب فراهم می‌آورند، تا در نهایت گفتمانی پارادوکسی در فضاهای نامتعین و متناقض‌نمای گستره‌ی متن، اجراهای زبانی را به بازی دال‌هایی بدل کند، تا ذهن مخاطب را با هجوم بی‌وقفه و متکثر تداعی‌هایی احاطه نماید که در وجهی پیش‌بینی ناپذیر و مستمر، همپوشان یک‌دیگرند و  مدام در ذهن‌اش امتداد می‌یابند.  به بیان دیگر، در شعر باباچاهی، هر گزاره‌ها، به کانون وفور برش‌هایی در سیلان، تلقی می‌شود که با یکدیگر پیوندی افقی دارند و از شکل‌گیری هر گونه ساختار منفرد و یکپارچه، پیش‌گیری می‌کنند و دلالت‌های معین و همیشگی را نمی‌توان به آن‌ها تحمیل نمود. دلالت‌هایی در سیلان و ناایستا، که پیوسته به تعویق می‌افتند و هرگز به قطعیت نمی‌رسند. تا مخاطب را در فضای پارادوکسی گزاره‌های متکثری، به میانه‌ی بازی‌ای بکشانند که یک سوی آن در میانه‌ی بینامتن‌هایی قرار دارند که در فضایی چندصدایی از درون نوشتار عبور می‌کنند و سوی دیگر آن، به اجراهای زبانی‌ای پیوست می‌شوند تا هر بار مخاطب را درون معناهایی پرسیلان پرتاب ‌کنند که هم با ذهن مخاطب بازی می‌کنند و هم مخاطب را وا می‌دارند، تا با تداعی‌های متکثر و پرسیلان و شرکت در ساخت و پرداخت تصاویر پارادوکسی، در بازی‌های متنی‌ای مشارکت کند که ناایستا و متکثرند، چرا که زبانِ باباچاهی، در سطر سطر شعرش زبانیتی متناقض‌نما است، که در بافت روایی گزاره‌ها شناور می‌ماند، تا دغدغه‌های اجتماعی، در گزاره‌هایی منعکس شوند که دامنه‌ی گسترده‌ی دلالت‌های ضمنی‌اشان، از اختلاط و امتزاج بینامتن‌ها شکل گرفته‌اند.        

این عطر فضا را پر می‌کند از اشتیاق به

قدم برداشتن

باران گرفت و باروت‌ها خیس شدند

خرافه‌های امروزی تأویلی دارند و تأملی!

ندا رسید که آتش گرفته نیمه‌ای از کاهستان

تمام کردم نقاشی نیمه‌ی خندان صورت زن را

با دلهره‌ی بطری مرموزی که

به دریا انداختم!

(ص۴۶)

 

ت. به هر روی، شعر اعتراضی ژانر تازه‌ای در شعر فارسی به شمار نمی‌آید و اگر چه نقطه‌ی عزیمت ثابتی برای این گونه از سرایش نمی‌توان، رقم زد اما، با رویکردهای آزادیخواهانه‌ی شعر کلاسیک فارسی پیوندی دیرینه دارد. چنان که نمی‌توان از شعرهای «ناصر خسرو» و یا «سنایی» یاد نمود و بر شعرهای اعتراضی آنان گوشه‌ی چشمی نینداخت. با وجود این، واکاوی مؤلفه‌ها و الگوهای متنوع گفتمانی معترضانه، در افقی سیال، چشم‌اندازهای متفاوتی را پیش رویمان می‌گشاید. یک‌سویگی اختصاصات‌ ادبی، انتقادی و زبان‌شناختی، با بن‌مایه‌های اعتراضی، به ویژه از عصر مشروطه و پس از آن، در دهه‌‌های ۴۰ و ۵۰ خورشیدی، بازتاب تلاش‌های معترضانه‌ای بود که می‌کوشید، با انعکاس واقعیت‌های ملموس جامعه و عصیان بر هر آن چه ناراستی و کژِی است، دریچه‌هایی از رسیدن به گفتمانی اجتماعی-سیاسی را در بطن خود بپرورد. تا جایی که در شعر هر دوره، می‌توان گزاره‌های آرمانی- انسان‌گرایانه‌‌ای را دنبال نمود، که در بن‌مایه‌های یک‌سویه‌ی مفهومی – مضمونی‌اشان، تکثیر جهان‌بینی متعهدانه‌ به مثابه خصیصه‌ای مشترک، همواره موج می‌زند. در این میان، پراکنش بن‌مایه‌های بیانیتی انتقادی-معترض در شعرهای علی باباچاهی، به انبوهی از اجراهای زبانیتی  مطایبه‌آمیز، متناقض‌نما و کنایی- عصیانگرانه گره خورده است، تا بحران‌ها و تلاطم‌های اجتماعی که سرنوشت و تقدیر زن- انسان را مدام تحت ثأثیر خود قرار می‌دهند، مورد واکاوی قرار بگیرند. مؤلفه‌هایی که در دایره‌ی شمول شعر اعتراضی -اجتماعی دهه‌های پیشین نمی‌گنجند و اختصاصات بیانی آن‌ها را بر نمی‌تابند. با وجود این، در شعر باباچاهی، نمی‌توان سراغی از ناامیدی و یأس و بدبینی را گرفت. چرا که اجراهای متکثر زبانی، در بطن هیاهوهای ناهمگن جهان پیرامون، اندیشیدن به زندگی، زن-انسان، جامعه و تاریخ، را اساس گفتمانی هوشورزانه قرار می‌دهند، تا خرده‌روایت‌های سیالِ «فصل دیگرتری از زن بودن» پس از امتزاج با لحن منحصر به فرد شاعرانه، تجارب مشترک بشری را مورد بازبینی قرار داده، احیای پتانسیل‌های نامتعین شعر اعتراضی را مد نظر بگیرند. به هر تقدیر، هم‌سو شدن با خیزش مدنی «زن، زندگی، آزادی» سبب شد تا «علی باباچاهی»  در دو مجموعه شعرش: «جهان متوجه شد» و « فصل دیگرتری از زن بودن» مخاطب را، در گفتمانی متکثر مشارکت دهد که در تک تک گزاره‌های شعرش، در هر دو مجموعه، موج می‌زند. از سویی، همگام شدن با جنبش‌های مردمی و از سوی دیگر، پراکنش گزاره‌های ناهمگنی که در ارتباطی افقی، وجهی شناور از فضاهای انتقادی و معترضانه را، که محصول نگره‌های رندانه‌ی شاعر‌اند، در فضای پرسیلان نوشتار می‌پراکند. نگاهی رندانه که سبب می‌شود تا  باباچاهی، در همان ابتدایِ «فصل دیگرتری از زن بودن» با یادآوری و اشاره به پرسشی با بن‌مایه‌های اجتماعی، که بر اساس بینشی فلسفی، از سوی «کارل پوپر» طراحی شده بود: «وقتی کسی از «بشریت» حرف می‌زند کاری از من ساخته نیست جز آن که پا به فرار بگذارم؟» بر تفکری با گرایشات معترض پای بفشرد، تا از منظر بشریت، از زن-انسان‌ با نابرابری‌های متعدد حقوق اجتماعی‌ سخن، بگوید که در عصر ابررسانه‌ها و شبکه‌های جهانی، هنوز هم برای گفتن حقیقت و اعتراض بر پارادوکس‌های بی‌شمار زندگی‌، می‌بایست تجربه‌ی زیستن در سلول‌های انفرادی را بر تجارب زیستی مشترک‌اشان بیفزایند و مخاطب را، که ناخودآگاه به انتظار خوانش شعری معترضانه است، در فضایی متکثر، به میانه‌ی گفتمانی شیزوفرن ‌بکشاند که در پیچ و خم پرسیلانِ بازی‌های متنوع زبانی شناور مانده است. تا از هر مؤلفه پلی بسازد برای متصل شدن به اعتراض مدنیِ «زن محور» در عصر بدگمانی‌ها.

لبخند زد به صورت من شلیک کرد

این گل نرگس را به گور آیشمن بزنید! 

اتفاقی که می‌افتد از پشت بام:

بوووومب!

خودکشی‌های فع-لن سرخوشی‌ها را

با فعلن می‌آورد!

-ای فعلاتی‌های تپانچه به دست—-

شاید و باید و باشد را

نه بر لبه‌ی تیغ

با دم خرگوش درون امضا می‌کنم!

(ص۱۰۲)

 

آبان ماه ۱۴۰۲

——–

منبع:

باباچاهی، علی، ۱۴۰۲، فصل دیگرتری از زن بودن، نشر نورهان.

 باباچاهی، علی، ۱۳۹۰، نم نم بارانم، نشر چشمه.         

 

 

 

 

 

لطفاً به اشتراک بگذارید
Advertisement

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

تازه‌ترین نسخه‌ی دیجیتال هم‌یان

آگهی‌های تجاری:

ویدیوی تبلیفاتی صرافی عطار:

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها:

Verified by MonsterInsights