Advertisement

Select Page

غزلی از بدری دهنوی

غزلی از بدری دهنوی

 

می‌ترسم از این عشق که فردا بشود چه؟
دیدار تو با شاید و اما بشود چه؟

یکباره ببندی چمدان سفرت را
سهم من از این دور، تماشا بشود چه؟

خالی ز تو این شهر ولی کوچه به کوچه
با سایه‌ی من یاد تو هم‌پا بشود چه؟

گیرم که فراموش کنم مستی چشمت
یادآور لب‌های تو وُدکا بشود چه؟

در جمع بخندم وسط قهقهه ناگاه‌
این بغض گره‌خورده اگر وا بشود چه؟

 

#بدری_دهنوی

لطفاً به اشتراک بگذارید
Advertisement

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

تازه‌ترین نسخه‌ی دیجیتال هم‌یان

آگهی‌های تجاری:

ویدیوی تبلیفاتی صرافی عطار:

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها:

Verified by MonsterInsights