غزلی تازه از رضا حدادیان
هرکس که لیلایی ندارد، وای برحالش
چشمان او بیدار، اما خفته اقبالش
هوش از سر من می بَرَد اسب سپید شعر
وقتی که میافتد به دست بادها، یالش
آیینه دارِ اتّفاق شمعدانیهاست
پروانگی میروید از تقویم هر سالش
آموزگار مکتب عشق است و صد معنی
داده الفبای جهان را نقطهی خالش
رقصندهی سمفونی موزون باران است
دل میبَرَد زیر و بم آوازِ خلخالش
روزی اگر پَر زد، بدون هیچ تردیدی
با چشم گریان می زنم پرپر به دنبالش.
#رضاحدادیان