«فلز»
یاس در خیابان می دود
و مهیب /عمارت است با کلانِ غروب
به کسی که دستان اش
مهرواره ی شماتت داشت در نوازش های مفارقه
چگونه می توان از غیبت حضور گفت
چگونه عصر می تواند شعف را
در سلانه ی قدم زدن
معطوف یک خیابان کند
وقتی شرطی شدن چترها
به واگرایی شانه هایی که مواخذه گرند/می انجامد
و سطحی زیر حجم سر برداشته به ترک خوردن،
من یعنی تعین
من یعنی افتراق..
این هماره ها /معلق نیست
کلماتی است در طول کلماتی دیگر
شبیه به عناوین تعلیق
در بالهای فلزی کبوتری مهندسی شده
در صدای زخم /ابتلایی است پیوسته
و خستگی، انزوایی مرده/ می زاید
وقتی ماهی ها لب به تداوم آب نمی زنند
حدس های دریایی ،چیزی جز خواب صدف نیست
در انقراض ،هر تجسمی عینی نیست
شبیه پوشالهای برنج
وقتی دست ها فقط می آیند
و ساق ها در رستنگاه رنج/ تا گلو فرو می روند،
بادها به معنای لغت آویختگی دارند
و جمعیت قریب به یقین
کلان استعاره ای است که در قطعیت مرگ /تنها شده
این مولفه ها عمدی نیست
و گاوها به پردازش چرم های شان
بر دویدن روی سرسره ها موثرند
وقتی هر چیزی می تواند به عبور نور
اشاره کند
شب کلمه ای ناامیدکننده نیست
و بلدرچین ها در ترادف لنز
به مسیر پرواز نگاه نمی کنند
این پایین /آشپزخانه ای در جنوب آستین اش یخ زده
و انقلاب از یخبستگی تن ها /به شب قوطی می افتد
ماهی ها به جستاری که در روغن افتاده امیدوارترند
و این فصل/ مأوایی است که می تواند
به عبور پرنده های فلزی در آسمان گنبدها اشاره کند
زیستن در عطارد فلزی آدم ها
نقاره ای است /در سور عزراییل
به هر طرف نگاه می کنی
ابابیل ها می آیند
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
رویا مولاخواه عضوهیأت تحریریه چوک، دبیربخش نقد داستان جنزار، دبیربخش نقدونظر آوای پراو، مؤلف سه رمان وسه مجموعه شعر و کتاب مجموعه نقدها وتحلیلها.