فیلمهایی بهتر از فیلمسازها؛ فیلمسازهایی بهتر از فیلمها
در ادامه سلسله نشستهای ماهیانه نمایش فیلم مستند پلان، روز سیزده آگست مستند «جری و من» ساخته مهرناز سعیدوفا در دانشگاه سایمون فریزر هاربرسنتر در دان تان ونکوور اکران شد و در پایان نمایش، خود کارگردان از طریق اسکایپ به جمع مخاطبین فیلمش پیوست و به سؤالات مطرحشده حاضرین پاسخ داد.
سعیدوفا که از سال ۱۹۸۹ در دانشکده فیلم و ویدیو کالج کلمبیا در شیکاگو مشغول به کار شده است، موضوعات متعددی را نظیر «سینمای خاورمیانه»، «سینمای تبعید» و «زن، جنسیت و نژاد در سینما» تدریس میکند. او همچنین از ابتدای پیوستنش به این کالج مشاور هنری جشنواره فیلمهای ایرانی مرکز فیلم جین سیسکل بوده است. «عباس کیارستمی» عنوان کتابی است که سعیدوفا با همکاری جاناتان رزنبام (منتقد سینمایی مشهور آمریکایی) پیرامون فیلمهای این فیلمساز برجسته ایرانی تهیه کرد، که این کتاب در سال ۲۰۰۳ توسط دانشگاه ایلینویز منتشر شد. وی افزون بر همه این فعالیتها تاکنون فیلمهای متعددی نیز ساخته است که از آن جمله میتوان به «زن تاجیکی»، «ثالث دور از خانه»، «در خرابات» و «ماهی دیگر» اشاره کرد. «جری و من» که در سال ۲۰۱۳ به نمایش درآمد، آخرین اثری است که تا این لحظه از او منتشرشده است.
پس از فیلم، اولین سؤالی که در بخش گفتگو با فیلمساز از سعیدوفا پرسیده شد درباره چرایی ساختن این فیلم بود. وی در توضیح گفت که در سال ۱۹۹۱ درگیر پروژهای بود که در آن خاطرات زندگی تعدادی از زنان مهاجر تاجیکی و افغانستانی ساکن امریکا را ثبت میکرد. در روزهایی که وی در حال آمادهسازی فیلمی بر اساس این خاطرات بود، این زنها علیرغم موافقت اولیهشان، از انتشار این خاطرات منصرف شدند و بهناچار فیلم ناتمام ماند. این نکته باعث شد که سعیدوفا تصمیم بگیرد بجای پنهان شدن پشت دوربین و ساختن مستندی از زندگی دیگران، دوربین را بهسوی خانواده خودش برگرداند و زندگی خود، مادر و زنهای دیگری را که در زندگی شخصیاش میشناخت، به تصویر بکشد و اینچنین است که «زن تاجیکی» تولید میشود. وی افزود برای او ساختن فیلم شکلی از سینما درمانی است و فیلمهایی چون «درغربت» یا «ماه ای دیگر» به مضامینی چون مهاجرت، هویت و وطن میپردازند که در آن روزها دغدغه جدی او بوده است. سالها بعد وقتی یکی از همکاران سعیدوفا به او میگوید که چرا در میان همه آنچه او در این سالها ساخته رد و نشانی از سابقه فیلمسازی او در ایران و خارج از ایران نیست، این ایده در ذهن سعیدوفا شکل میگیرد که فیلمی درباره رابطه خودش با سینمای کلاسیک، سینمای اروپا و سینمای ایران بسازد. نسخه اولیه فیلم روایت طولانیتری بود که بنا به ملاحظات حقوقی مترتب بر استفاده از قطعات فیلمهای هالیوودی، کوتاهتر شد و از دل چنین فیلمی «جری و من» متولد شد.
«جری و من» مروری است بر تاریخ ایران و در خلال آن بازگویی زندگی فیلمساز و پیوندش با سینما. مهرناز سعیدوفا در سالهای بحرانی آغازین دهه سی شمسی (اوایل دهه پنجاه میلادی) به دنیا آمد. پدرش که یک کارمند بانک سودایی بود، علاقهمند جدی سینما معرفی میشود که هر هفته دختر کوچکش را به سالنهای سینما میبرد و دختر نوجوان در غیاب مادر اولین مکاشفههای بصری عاشقانه و احساسیاش را در سینما تجربه میکند. رابطه سعیدوفا با سینمای کلاسیک هالیوود ماحصل همین دوران و دیدن نسخههای دوبلهشده فیلمهاست. سالها بعد و در اوایل دهه هفتاد میلادی او این فرصت را پیدا میکند که به انگلستان رفته و در آنجا در رشته سینما تحصیل کند و از این رهگذر سینمایی متفاوت از آنچه پیشتر دیده بود را لمس کند. سینمایی که برسون، آنتونیونی، برگمان، بونوئل، ولز و هیچکاک را به او معرفی میکند. همزمان بااینکه او خود را آماده بازگشت به ایران و فیلمسازی در ایران کرده است انقلاب اسلامی به وقوع میپیوندد و بساط سینما چند صباحی معلق میشود. یک سال پس از آنکه سینماها دوباره افتتاح میشوند و فیلمسازی رونق میگیرد، سعیدوفا نیز همچون بسیاری دیگر فعالیت فیلمسازی خود در ایران را با تولید فیلمی پیرامون کودکان آغاز میکند که این نیز مقارن میشود با جنگ هشتساله ایران و عراق که روند تولید فیلم را متوقف میکند. او که در این دوران مشغول تدریس سینما در ایران است (جعفر پناهی از شاگردان او بود) با مشکلات متعددی روبرو میشود که تدریس در دانشگاه را برای او ناخوشایند میکند. افزون بر آن سعیدوفا که در زندگی شخصی نیز خوشحال نیست، به آمریکا سفر میکند تا چندی از جنگ و مسائل خانوادگی ناشی از طلاق فاصله بگیرد و در نهایت در آمریکا ماندگار میشود. در آنجاست که سینمای کلاسیک با آن قهرمانان مرد یکهبزن چون جان وین یا عاشقپیشههایی چون پل نیومن، مونتگمری کلیف و فرانک سیناترا از یکسو و از سوی دیگر جری لوییس شاد و سرخوش که شمایلهایی از رویای آمریکای قابلاعتماد، رؤیایی و ایده آل بودند، به ناگاه و در مواجهه مستقیم سعیدوفا با آمریکای واقعی و حتی دیدار نزدیک آنها رنگ میبازد و تلاشهای او نیز برای پیوند خوردن با جامعه جدید و ذوب شدن در این دیگ جوشان ناکام میماند.
توضیح سعیدوفا در مورد دلیل انتخاب جری لوییس نیز شنیدنی است. جری لوییس این امکان را برای او فراهم آورد تا همزمان کودکی خود و نقش هالیوود بر زندگیاش را بهوسیله آن نشان دهد. ضمن اینکه تدریس واحدی دانشگاهی درباره این کمدین که این روزها دیگر حتی برای آمریکاییها نیز چهره شناختهشدهای نیست به سامان دادن ایده نهایی فیلم کمک بسیاری کرده است که آن را میتوان در تدوین بسیار خوب فیلم هم دید. این انتخاب هوشمندانه و البته متفاوت برای سعیدوفا چون قطاری است که او میتواند خاطرات خود را بر آن سوار کرده و در خلال گذار از مقاطع مختلف تاریخی، رابطهاش را با سینما تبیین کند. از اینروست که فیلم مطالعهای است از تصویر و هویت زنان در جامعه ایران پیش از انقلاب و پس از آن در تبعید و مهاجرت، که در سینما بازتاب پیداکرده است.
اینکه فیلمساز در هنگام ساخت «جری و من» به چه مخاطبی فکر میکرد سؤالی بود که یکی دیگر از شرکتکنندگان جلسه پرسید. سعیدوفا نیز در پاسخ گفت که برای او بیاطلاعی دانشجویان و حتی همکاران دانشگاهی او از شناخت ایران پیش و پس از انقلاب در ابعاد مختلف تاریخی و فرهنگی ناراحتکننده بود. او گفت همکارانش از اینکه شرکتهای بزرگ فیلمسازی قبل از انقلاب در ایران دفتر داشتند و فیلمهای هالیوودی همزمان با آمریکا اکران میشد تعجب میکردند. ازاینرو در هنگام ساختن فیلم عمدتاً به مخاطبان خارجی فکر میکرد.
سعیدوفا در پاسخ به این سؤال که عکسالعمل آنها که فیلم را دیده بودند چه بود گفت که کسانیکه جری لوییس را دوست داشتند فیلم را دوست داشتند و آنها که جری لوییس را دوست نداشتند با فیلم ارتباط خوبی برقرار نکردند. او همچنین گفت که پس از ساختهشدن فیلم فرصت دیدار دوباره جری لوییس پیش نیامد و او هم علیرغم اینکه امکان چنین دیداری برایش وجود داشت هرگز به چنین دیداری تن نداد چون معتقد بود دیدن برخی از چهرههای هنری گهگاه تصویر خوب فیلمها و خاطره دوستداشتنی آنها را در هم میشکند. با این وصف فیلم را در اختیار پسر جری لوییس قرارداد و آنها نیز فیلم را به جری نشان دادند.
یکی دیگر از شرکتکنندگان در نشست پرسش و پاسخ با اشاره به بخشهایی از فیلم که فوتیجهای تلویزیون الجزیره را از بمباران غزه نشان میدهد آن را در پیوند ارگانیک با سایر قسمتها ندید. سعیدوفا نیز این انتقاد را پذیرفت و گفت که وقوع چنین اتفاقی در مستندهایی که شخصی و اتوبیوگرافیک هستند اجتنابناپذیر است چراکه حالات و احساسات فیلمساز خواسته یا ناخواسته به اثرش راه مییابد. از اینروست که تصویر کودکان و زنان مجروح غزه از بمبهای خوشهای فسفری که در سال ۲۰۰۹ روی صفحه شبکههای تلویزیونی نقش بست او را آنچنان منقلب کرد که راهی جز گنجاندن آن در فیلم نداشت. سعیدوفا پیشتر گفته بود که فیلمسازی برای او شکلی از سینمادرمانی است.
سعیدوفا در جواب این سؤال که تا چه میزان فیلمهای آمریکایی تصویر درستی از جامعه و مردم آمریکا ارائه میکند گفت که او تصویر خود را در فیلمهای آمریکایی نمیبیند. آن چنانکه تصویر خود را در فیلمهای پیش از انقلاب هم نمیدید.
این مدرس سینما همچنین در پاسخ به این سؤال که اثر بعدی او چه خواهد بود گفت که فیلم جدیدش مستندی خواهد بود که در آن از فوتیجهای تهیهشده در خانهای ساختهشده توسط فرانک لویید رایت استفاده کرده و روایت خود را بر روی آن بکار گرفته است. همچنین فیلم دیگری که این فیلمساز در دست تهیه دارد درباره یک زن ایرانی هنرمند است که برای امرار معاش خود فعالیت دیگری انجام میدهد.
هفدهمین نشست پلان در ماه سپتامبر به نمایش نسخه کامل و بدون سانسور فیلم «چنارستان» ساخته هادی آفریده اختصاص دارد. این مستند روایتگر تاریخچه خیابان ولیعصر و چنارهای آن است.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید