قطع نامه (دو شعر بلند)
قطع نامه ۱
از احساس عشق دم می زنیم
وتیر و تفنگ ها سرسپرده می خواهند
حافظ و پیاله پنهان کن
اضافه نیست
در خیابان های پر از فریاد می زنیم
ودرهم است صداهای آهو خانم
چه زلزله ای برپا شده/ ومی شود
قدم می زنیم با اداهای به روز
که زیبا ودل نشین اند
در اول شب های بی ترس ولرز
در شب های سرسپرده / دل سپرده
وتصمیم رادارم به اشتراک می گذارم
-قهوه ی تلخ لطفا”
-سلاح مناسبی برای این نبرد می خواهم.
ازاین عشق های خرد وخمیرمی گوییم
و قمه و قداره سفارش می دهند
شورشگر و ناخلف چه قدرباشیم؟
نام و شکل در حافظم قاطی کن
ماموران شخصی هم البته به روز شده اند
آهوخانم در کلمات روشن بیفتد راضی ام
صدای بلند وطنم بشود
جان می دهم/ جان می کنم
جلو چشم مخاطب و مشتری
ونقش هایم دیگر آشفته نیستند فلانی
صحنه و آشوبم را عوض نمی کنم
مبهم نیست این همه صدای برهنه
و مرمت دل های زلزله چیز کمی نیست
– سیگار ویژه لطفا”
-صدایت را پخش می کنم
ازوفاداریم و دلیری می کنیم فریااااد!
و شعر؟ اثر دارد قبول کن
به زیر باران وتیرها کاری نداشته باش
انسانم و طعم قرارهایم رابگیری
آهو خانم خیابان های بی شماره ام باش
ظریف تر از قبلم قبول کن
در صحنه های اجتماعی
وداوطلب هر اعترافی هم هستم
در میانه ی میدان ماندنم آرزوست
و مبارزه می کنم با همین زبان مشترک
حسینم! سروتشت بیاورید
بگو گناه کارم/ بی گناهم
قربانی و کشته هم ببین فراوان است
با زخم های باز معمولی
در این همه پوست وگوشت رنگارنگ
-به درد این ارتباط می خورم
-نه،سرنوشت دیگری هم نمی خواهم
از عشق و وفاداری خط می گیریم
در شب های نامت را می آورم
در شب های چه قدر سربه هوا بوده ایم
و شعر دیگری را رقم می زنیم
بنده گان و برده گان ازبر می کنند
نمایش نیست
در خیابان ها وکافه های عوض نمی شوی
در اعضای تو رامی پوشانم
دارم شرح خودم را می دهم
دارم قطع نامه ی یک جمع شاکی را
دوباره می نویسم
و تفسیر می کنم در اطراف حافظ
و فریااااااد های آهو خانم با این حساب
اضافه نیست/ ونباشد
ظریف تر از قبلم زیراین همه باران آزادی
قهوه؟ سیگار؟
این گوشه متعلق به منطقه ی جنگی ست
بمیرم فلانی دیگرفکر کرده ایم
ذکر کرده ایم با خون و جنون
گر بگیریم با این تماس ها
وسربه کشته مرده های بی منت بزنیم
-حالا ببین خط خوشی دارم
-وکلماتم را برای روزمبادا می گذارم.
۷-آبان ماه- ۱۴۰۲
قطع نامه۲
تو را در هر صورت و رنگ هامی خوانم
و زبانم سرکوب شدنی نیست
از هیچ قمه و قداره ای نترس
شب ها که رنگ به رنگ بشویم تماشایی ست
از سکوت هم حذر می کنیم
بعد شعله ورمی شوم وتورا می خوانم
به نیارت چه قدر دارم اعتماد کن
گناه کاریم/ بی گناهیم
ظاهرا” سرگشته و ملتهب می گذرم
درشب ها نترس
در شب های بیفتم در اعضای متجاوز
وسربه هوای یک عمر که بمیرم
در همین دوران پیچیده ی جوانی
صدای بلند درستی دارم و تازه
مثلا” کافی ست جدی بگیر
شروع می کنیم به صدور یک قطع نامه
وخیابان های تهران را رنگ می کنیم
-سیگار ویژه؟
-می چسبد زیر باران
فکر سیامستی به سرم زده فلانی
بی تقصیرم بوی قهوه از هرطرف می ریزد
باید ماجرا را جذاب تر کنیم خانم
تورامی خوانم با قرار معلوم
به تو تبدیل می شوم و می نویسم
انسان چندساله ی معاصرم
انسان دیوانه واراین روایتم واقعیت دارد
لمس و تماس ها فلانی سخت شده
حرف چاقو حس خوبی دارد
تکه های درشت سنگ هم معتر است
از هر گوشه ای می توانید تهیه کنید
برای خودمان می میریم
خون و جنون مان را قاطی می کنیم
در حوالی انقلاب و کمی شکسته گی دارم
به شاهدان عینی و زادگاهم
فکر می کنم زخم ها ار حد گذ شته اند قربان
سینه ی چاک چاک و گلوی بریده بریده
به ما می آید خیلی هم موثریم
پوست و گوشت قطعه قطعه هم
حاضر است بی احتیاط
و معمولا”ارزش افزوده دارد شانس آورده اید
این وقت شب آتش گرفته
عاشقت چه قدر بوده ام/ هستم
-تازه است همین طوری!
-حالا بیا هرچه دلت بخواهت بگو.
لااقل زلزله ای را درنظر بگیر
مرگم را مجسم کن
قرارهای ملاقات هم پر ضربه اند
وکلمات امروزی در شعر خطر ناک تر می شوند
زنده گی ام را مجسم کن
حالا ترجیح می دهم متن بی ابهامی باشم
مست اعضایی که یک ریز
نزدیک می شوندصاف و ساده اند
تا قرارهای بی قراری مان به هم نخورند
از اول شب های دوشنبه و هراس ندارم
که بازی نیست و دنباله داااااااار
از اول نمایش هم دیگر نیست
ودرنظر بگیر کلمات فتح می شوند
با جماعت چشم های مختصر
در آزادی و این همه صورت زیبا
در انقلاب و صورت های گل انداخته
که مناسب هر عاشقانه اند
-قهوه ی تلخ بریز
-قناعت می کنم
بعد صدا وطنم می شود
حسینم! و ایستگاه ها می چسبند
برای خواندن و اوج گرفتن
لااقل قبول کن در زلزله ای که دست می خورد
در این همه شب ها که رنگ به رنگ می شویم
در دوشنبه های شعرم باشی
یک سره بگویی باتو معاصرم
تسلیم هیچ جانوری نمی شوم
آرام باش وهنوز می توانم
ماجرای تازه ای بسازم
حالا دستت را بده راضی ام
نفس های داغ راهم ترجیح می دهم
ماجرایمان خوب پیش می رود
اصلا” هم خیالبافی نیست
-باید رزمنده ات باشم و حفظم کنی
-قربانی در اخبار نیست.
تو را در فاصله ی از شب می خوانم
ترکیب این صدا وکلمات چه دیدنی دارد
می نویسم دوباره بیا با این همه
حرف داریم از آزادی و اسم های زنانه
که از گرما چشم برنمی داریم
گرسنه گان و برهنه گان برخیزند
بیشتراوقات این رابطه ی از نزدیک
با چه طوردست های تکان دهنده
و دل سوخته/ نسوخته بیاوریم
حرف داریم از چه قدرعدالت از ماست
وتاثیر را می گذارد اتفاقا”
زیر باران که نرمش خودش را دارد
– من به تو حساس ترم
-هر فرضی هم البته مجاز است
تورا با آتش های شبانه صدا می کنم
و صورت های دیگری می گیرم
درشب های چه قدر رنگ به رنگ می شویم
پیچیده نیست این شعر
دارم شرح خودم را می دهم
این چند وقت یا بی وقت
وعشق ورزی هایمان را تضمین می کنم
خودمانیم با عطر وطعم خاص
و خاصیت این نزدیکی های دیوانه واااااار
زیر چه قدر باران بی امان
که زیبایی ات را دوچندان می کند
امضا می کنم بیا
و بی تابم و زخم خورده ام می شنوی؟
در این حرارت که می افتم
و شکل تورا می گیرم وسجده می کنم
بگذاراز جمع تباه شده ها بگذرم
بگذار بوی این همه پیراهن را به خیابان هایم ببرم
-حالا بیا وپاره های تن ات را برمن بریز
-هوای مان توفانی شده ببخش.
۱۰- آبان ماه-۱۴۰۲