UA-28790306-1

صفحه را انتخاب کنید

ماجراهای آرمادیلو

ماجرای یکم

 

“مُنجی”

آرمادیلو  چند قدم به جلو برداشت و دید مسیح در هیئت پاپانوئل، با ریشی از ته تراشیده و ادکلن ورساچی،

دست دخترکی مرلین مونرو گون را گرفته و او را به مهربانی و هم‌آغوشی مذهبی (از نوع کاتولیک یا غیر از آن خود سوال مسخره‌ایست)

دعوت می‌کند.

آرمادیلو به ماهی‌هایی فکر کرد که سربازان رومی بعد از تصلیب در جُلجتا به سیخ کشیدند.

 

ماجرای دویم

 

“مُنجی”

آرمادیلو پس از اینکه زمان درازی را در صف ایستاده بود، به جایگاه رسید و دید او را بار نمی‌دهند! باری، پرسید”چرا؟!”

گفتند” نظیر تو یک جفت در کشتی باشد و زیادت نتوان بار داد! “

آرمادیلو گفت” کنعان و کنعانیان بزه کردند! باقی چرا غرقه شوند؟!”

گفتند” فسق تو همینجاست که کفرِ حکمت کنی!” و او را اُردنگ زدند و پس کردند!

آرمادیلو به قهر روی برگرفت و رفت و رفت تا به شرکت هانا باربرا (Hanna-Barbera Productions) رسید.

آنجا سوار کشتی یوگی و دوستان شد و رفت بدانجا که رفت!

آرشیو نوشته‌ها و شناسایی نویسنده:

>> واپسین نوشته‌ها

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

ویدیویی

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها: