«ماندلا – ماندلاست، بزرگ و اسطوره»
پایان حیات ماندلا بار دیگر زندگی و مبارزات او را به اصلیترین مباحث در رسانهها و سایتهای اینترنتی مبدل کرد، و افراد و شخصیتهای بسیاری در سطوح متفاوت به شرح زندگی او پرداختند. درباره زندگی خصوصی ماندلا در کتاب {«زندگی نامۀ خود نوشت» نلسون ماندلا یادداشتهای روزانه، نامهها، سخنان و مصاحبهها} که گاه به صورت پرسش و پاسخ تنظیم شده، سخن به میان آمده است و افرادی که درصدد شناخت و پیگیر زندگی خصوصی و مبارزه طولانی او هستند میتوانند به این کتاب مراجعه کنند و بسیاری از پرسشها و اطلاعاتی را که در پی آناند در آن بیابند.
مرگ ماندلا بیش از هر زمان دیگر فعالیت سیاسی و سابقهی ۲۷ ساله مبارزهی او را در زندان های رژیم آپارتاید به صورت مهمترین مسئله در نگاه مفسران و منتقدان زندگی سیاسی او درآورده است. ماندلا را به دلیل اعتبار و شهرت جهانی که کسب کرده است، نمیتوان تنها از یک نگاه و زاویه، به سان مبارزی سیاسی و مبارز راه آزادی مردم افریقا که الگو و روشهایی مخصوص به خود را پی میگرفت، شمرد. مبارزهی پیگیر او در زمان سیطرهی رژیم آپارتاید، به ویژه در داخل زندان، و بازتاب گستردهی این مبارزهی تسلیم ناپذیر و حماسه آفرینیهایش، از او الگویی جهانی ساخت؛ به عبارت دیگر، ماندلا این شانس را داشت که نامش به سبب رهبری سازمانهای سیاسی و صنفی، به ویژه حزب کنگرهی ملی افریقا، و همکاریش با حزب کمونیست که روابطی بسیار دوستانه به لحاظ فکری و سیاسی با رهبران آن داشت، نه تنها درآفریقا، بلکه در دیگر نقاط جهان مطرح شود و از او چهرهای جهانی بسازند.
این موضوع را بدین سبب مطرح کردم که زندگی بسیاری از مبارزان انقلابی در بسیاری از کشورهای جهان سرشار از مبارزهی بی وقفه در زندان بوده؛ و مقاومتشان در مقابل رژیم های استبدادی کوچکترین تزلزلی در ارادهی آنان به وجود نیاورده است؛ اما در نهایت بسیاری از این تلاشگران، حتی درکشور و در نزد مردم خویش ناشناخته ماندهاند؛ و این شاید یکی از غم انگیزترین تراژدیهای تاریخ بشر باشد که قهرمانان گمنام بسیار پرورده است. حتی برخی از کوشندگان پیگیر سیاسی و اجتماعی که به اعدام یا به زندان های طویل المدت محکوم شدند و تعدادشان هم کم نیست، گمنام و ناشناخته ماندهاند.
صفر قهرمانی، معروف به صفرخان، مردی اساتیری در تاریخ مبارزات مردم ایران، نزدیک به سی و دو سال از عمر پربارمبارزاتیش را در زندانهای رژیم شاه گذرانیده بود وپس از انقلاب بهمن ۵۷ آزادشد؛ اما هنگامی که نلسون ماندلا، رهبر بزرگ مبارزات ضد جداسازی نژادی در آفریقای جنوبی در سفرخود به تهران خواستار دیدار با او شد، به دلیل مخالفت حکام جدید ایران، نتوانست او را ملاقات کند. او به یقین پی برده بود که شیر آهنکوه مردی در ایران هست که برفرازقله ی شرافت انسانی ایستاده است وخود نتوانسته است به دیدار او دست یابد؛ اما همین بزرگمرد پس از مرگش، تنها با استقبال محدود گروهها و محافل سیاسی و روشنفکری رو به رو شد؛ و در مقیاس جهانی اونیز همچون همرزمان توده ایش، ۵ افسر سازمان نظامی حزب تودهی ایران که بیست و پنج سال از زندگی مبارزاتیشان را در زندانهای رژیم شاه گذرانده بودند، ناشناخته ماند.
بسیاری از این قهرمانان مردم ایران در کنار دیگر فرزندان این مرز و بوم در فاجعهی ملی تابستان ۶۷ و پیش و پس از آن به گونهای سازمان یافته از سوی محافل جنایتکار رژیم ایران، با همکاری سازمان های جاسوسی امریکا و غرب، اعدام شدند و مرگ آنان نیز، همچون مقاومت قهرمانانهشان، در جهان بازتابی سطحی داشت؛ و بسیاری از رسانه های خود فروخته و وابستهی ایران و جهان پس از این فاجعه مهر سکوت بر لب زدند؛ کاری که به هیچ رو درخورشان آنان نبود.
این مقایسه میان آن دو سرنوشت را از این رو مطرح کردم که نام و زندگی فرزندان سترگ تاریخ جهان همواره به یکسان و عادلانه در جهان طنین افکن نمیشده است؛ و شاید این کوتاهی تاریخ در نگاه به فرزندان اساتیری خویش باعث نسیان و بی بهره ماندن نسل های واپسین شود که پیام ایشان را به گویه ای بایسته دریافت نکردهاند.
اما ماندلا به جایگاه واقعی خویش رسید و تاریخ از فرزند فداکار خویش به نیکی استقبال، و نام او را در قلب خویش ثبت کرد: «ماندلا، ماندلا است، بزرگ و اساتیری.»
ماندلا در زندگی و مبارزاتش فرایندی پر فراز و نشیب را پشت سر گذاشت. دوران آغازین مبارزه او با انرژی ای جوشان و جهنده که جسم و جان او را فرا گرفته بود، از او مردی جسور و انقلابی و مصمم ساخت که تا پایان حیات رژیم آپارتاید در راه آرمانهایش ایستاد و ازآزمونی دشوار و بلند مدت سربلند بیرون آمد.
او درمبارزه با رژیم آپارتاید برای رسیدن به آزادی، این قدرت و انرژی جوشان را با آگاهی کامل به کار گرفت و بیست و هفت سال تلاش بیوقفه کوچکترین خللی در مبارزات وآرمانهایش به وجود نیاورد. ماندلا پس از آزادی از زندان نیز به این آرمانها وفادار ماند و همین وفاداری فروپاشی رژیم آپارتاید را درپی داشت… نکتهی دیگر اینکه شخصیتها و سازمانها و کشورهای بسیار از جنبش انقلابی مردم و کنگره ملی افریقا حمایت کردند و سهمی بسزا در پیروزی برآپارتاید داشتند. در همین رابطه ماندلا در سفر تاریخیش به کوبا از نقش انترناسیونالیستی مردم این کشور سخن به میان آورد. اوگفت: «انترناسیونالیسم برای مردم کوبا صرفاً حرف نیست، بلکه ما شاهد بودهایم که ثمره ی عملکرد انترناسیونالیستی شما بخش های بزرگی از نوع بشر را بهرهمند ساخته است»(۱)
ماندلا خود اعتقاد به مارکسسیم نداشت؛ اما احترامی عمیق به رهبران مارکسیست، از جمله کاسترو، داشت. او در سخنرانیش در هاوانا گفت: «کدام کشور جهان است که از کوبا تقاضای کمک کرده و در خواستش رد شده باشد. کم نیستند کشورهایی در جهان که توانستهاند در مقابل تهدید امپریالیسم و یا در مبارزه برای کسب استقلال بر حمایت کوباییها حساب کنند»(۲)
او از استورهی چه گوارا و تأثیر اندیشه و مبارزهاش در کشور خود چنین یادکرد: «چه گوارای بزرگ نیز مایه ی افتخارماست و دلاوریهایش، از جمله در قارهی ما، قویتر ازآن بودند که سانسورچیها ی زندان بتوانند مانع رسیدن اخبارش به ما شوند. زندگی چه گوارا الهام بخش همۀ انسانهایی است که آرزوی کسب آزادی در سر دارند. ما همیشه با افتخار از او یاد خواهیم کرد.»
بدین ترتیب ماندلا در بخش نخستین آرمانهایش که رسیدن مردمش به آزادی و طرد رژیم نژادپرست بود موفق بود و این دستاوردی بزرگ در تاریخ جنبش رهایی بخش ملتها به شمار میرود. در مورد این دستاورد منتقدان رسانهها شرحهای بسیار نوشتهاند.
اما بخشی دیگر از مبارزهی ماندلا که پس ازانتخاب شدن او به مقام ریاست جمهوری و سپس در مرحله بعد کنارهگیری از قدرت را در برمیگیرد، از جمله مواردی است که زیر ذربین ا منتقدان قرار گرفته، و به مثابۀ ناکامی و شکست اندیشهی او ارزیابی شده است. میگویند: پس از فروپاشی رژیم آپارتاید دو راه یا چشم انداز در پیش روی «کنگره ی ملی افریقا» قرار گرفت. ابتدا گذر به سوسیالیسم، به مثابهی فرماسیونی اجتماعی که درخواست اکثریت مردم بود؛ و میبایست به مثابهی مقدمات مادی (زیربنایی) و ذهنی تحول (برنامهریزی، رشد فرهنگی، ترویج و آموزشی زندگی جمعی و…) در نظر گرفته میشد. دوم، احیا و ادامهی نظام سرمایهداری که از زمان رژیم سیاسی پیشین برجا مانده بود. در تعیین و انتخاب این دو راه چالشی عظیم میان سران کنگرهی ملی افریقا درگرفت و جناح چپ این حزب از برنامههای رادیکال و دمکراتیک با سمتگیری غیرسرمایهداری مورد حمایت حزب کمونیست، در مقابل جناح راست آن حمایت کرد.
در این صف آرایی در نهایت تاسف، ماندلا به جناح راست گرایش یافت و بر ادامهی موجودیت نظام سرمایهداری، حفظ روابط با سرمایهداری جهانی، و حمایت از ایجاد بازار آزاد و ارتباط با سران سازمان تجارت جهانی و صندوق بین المللی پول تأکید ورزید. حتی میگویند: دیدار او با رهبران کشورهای سرمایهداری در (دائوس سوئیس) در گرایش راست روانه او تأثیر مهمی برجا گذاشت. نظام اقتصادی حاکم بر آفریقای جنوبی، پس از سرنگونی رژیم آپارتاید دست نخورده باقی ماند به رغم درخواست جنبش عظیم طبقهی کارگر و دیگر زحمتکشان شهر و روستا، سیطرهی سرمایهداری و سرمایهداران بزرگ بر کشور ادامه یافت؛ و حتی مقدس شمرده شد. آفریقای جنوبی که معادن عظیم الماس و طلا دارد و طلای آن یکی از منابع عظیم سرمایهی این کشور محسوب میشود، هم چنان در اختیار سرمایه داران داخلی است. به تبع پذیرش سلطهی سرمایهداری، استثمار و نابرابری اقتصادی روز به روز بر دامنهی فقر در کشور افزوده میشود. ماندلا در مقابل شرایط بحرانی سیاسی و نظام اقتصادی مبتنی بر غارتگری، تنها به توصیههای اخلاقی اکتفا کرد؛ و به رغم اینکه خوب میدانست که این گفتارها و توصیهها کوچکترین تأثیری در نظم حاکم نخواهد داشت، از نمایندگان بنگاهها و سرمایه داران درخواست کردکه از طریق بنگاههای خیریه به مردم کمک کنند؛ یا اینکه بخشی از سرمایهی (باد آوردهی) خویش را به ساختن مدارس و مراکز بهداشتی اختصاص دهند.
از این رو میتوان پرسید: ریشهی تعارض موجود در اندیشهی ماندلا در کجا بوده است؟ و چرا او در هاوانا شانه به شانهی کاسترو در مقابل پانصد هزار نفر جمعیت از نظام سوسیالیستی کوبا و وظایف انترناسیونالیستی آن سخن راند؛ اما در کشور خود از نظام اقتصادی مبتنی بر غارتگری، ستم واستثمار دفاع کرد! به نظر میرسد این تعارض به دورهی پس از آزادی او از زندان محدود نمیشده است. این سخن درست است که او روابطی دوستانه با سران نظام سرمایهداری در داخل و خارج از آفریقای جنوبی بر قرار کرد؛ اما گرایش به سرمایهداری، به رغم مخالفت با ظلم و ستم اقتصادی، از زمان گذشته در اندیشهاش ریشه داشت و زمانی که از او در بارهی سوسیالیسم پرسیدند، پاسخ داد (من کمونیست نیستم؛ اما کمونیستها از بهترین حامیان و دوستان من بودند.)
در جهان امروز کشورهایی که گام در راه استقلال میگذارند، همواره درخطر بلعیده شدن از سوی نئولبیرالیسم قرار دارند. این موضوع شاید یکی از بزرگترین دشواریهایی باشد که هم اکنون نیز بسیاری از جنبشهای آزادیخواهانه، از جمله جنبش دمکراتیک کشور ما، از آن رنج میبرند. انتخاب راه وگذر به جامعهی دمکراتیک برای جنبش های اجتماعی و کشورهای در حال توسعه اهمیت استراتژیک دارد؛ وچنین راهی به یقین با چالشهای داخلی و جهانی همراه میشود.
ماندلا رژیم آپارتاید را با گوشت و پوست و استخوان خود لمس کرد؛ اما تجربهی نئولیبرالیسم را که شکلی دیگر از بردگی نیروی کار در جامعهی مدرن و پیشا مدرن بوده است نادیده گرفت. او درکوبا و در مواجهه با مردم آن کشور از زبان کاسترو شنید: «ما هرگز به قرارگاههای بردگان باز نخواهیم گشت.» و این سخن به شدت اورا تحت تأثیر قرار داد؛ اما اوکشوری که آن را به خاطر پیگیری در انجام دادن وظایف «انترناسیونالیستی» اش میستود و میتوانست الگویی برای افریقای جنوبی باشد، به فراموشی سپرد. ماندلا با آن شخصیت فرهمندکه نفوذ کلامش از ارادهی مردم افریقا نیرو میگرفت، میتوانست راه گذر به غارتگری سرمایهداری را، به رغم تهدید و تحریم کشورش، ببندد؛ به ارادهی تودهها پاسخی در خور مطالبات آنان بدهد؛ و راه گذر به جامعهی دمکراتیک با چشم انداز سوسیالیسم را در پیش گیرد. گرفتن چنین تصمیمی هر چند او و دیگر رهبران کنگره ملی آفریقا و مردم کشورش را با چالشهایی جدید مواجه میساخت؛ اما همان نیرو و اراده که رژیم نژاد پرست را به زانو در آورد و گذر از تبعیض نژادی را در کشور او ممکن ساخت، میتوانست درگذر به جامعهای نو و فارغ از غارتگری و استثمار نیز به کار گرفته شود. مردم کشور او نیز چونان جزیرهی آزادی میتوانستند طعم برابری اجتماعی را بچشند؛ اما واقعیت به گونهای دیگر رقم خورد و هم اکنون اختلاف طبقاتی، رشد نرخ تورم و بیکاری، خشونت و جنایت و فساد بیش از پیش مردم را به ستوه آورده است. این چنین وضعیت اسفبار، طبقهی سیاه پوست جدید را به وجود آورده است که پس از طرد آپارتاید با تکیه براریکه ی قدرت درکنار اقلیت بهره کش سفید پوست، صاحبان اصلی کارخانهها و معادناند؛ و درارتباط با سرمایهداری جهانی، نقش اصلی را در ساختار اقتصادی بازی میکند.
باوجود این، نلسون ماندلا به سان شخصیتی ماندگار و الگویی یگانه در خاطرهی مردم آفریقای جنوبی وجهان باقی خواهد ماند؛ زیرا مبارزهی طولانی او در طرد رژیم آپارتاید ستودنی است؛ هر چند این شخصیت جهانی موفق نشد خلل و یا آسیبی بهنظام سرمایهداری جهانی وارد کند؛ و حتی بهنظام طبقانی آفریقا نیز خدشهای وارد نکرد؛ زیرا مهمترین خواست مردم آفریقا پس از طرد آپارتاید، برقراری عدالت اجتماعی بود؛ اما سلطهی جهانی سرمایهداری از یک سو، و گرایش رهبران کنگرهی ملی آفریقا، ازجمله خود نلسون ماندلا، به سرمایهداری از سوی دیگر، مانع آن بود که جنبش ضد آپارتاید به جنبش ضد سرمایهداری فرا روید.
پانوشت:
۱. ما بردگان تا به کجا آمدیم: «از سخنرانی تاریخی نلسون ماندلا و فیدل کاسترو در هاوانا»
۲. ما بردگان تا به کجا آمدیم.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید