متن سخنرانی نسیم خاکسار
متن سخنرانی نسیم خاکسار در روز بزرگداشت:
با درود و سلام شروع میکنم و از اینجا برای همهی شما بوسه میفرستم.
برایم حرف زدن از احساسم خیلی دشوار است. بعد از شنیدن سخنان دوستانم و تصویرهایی که دوستان در اینجا گذاشته بودند. ولی نخست دوست دارم تشکر کنم از دوستم مرتضی مشتاقی که در پایان برنامه نام یارانی از من را گفت که بدون نام بردن از آنها این جلسه چیزی کم داشت. نام محمد مختاری، سعید سلطانپور، محمد جعفر پوینده، شاید بسیاری از یاران اهل قلم که جایشان اینجا خالیست.
اگر که با دوست نازنینم محمد محمدعلی که بعد از سی و یک سال اینجا دیدمش، دوستی که سی و یک سال پیش با او از پلههای کانون بالا میرفتیم حالا از پلههای تبعید بالا میرویم. ولی بالا میرویم. سخت هم هست. آنموقع جوان بودیم. من سی و شش سالم بود محمدعلی شش – هفت سالی از من جوانتر. حالا کلههامون سفید شده.
آنها هم کنار ما بودند، مختاری با بردباریاش با اندیشهاش، سعید با مهربانیهاش با صمیمیتاش. من از آنها آموختم. اصلاً هیچکس در خودش چیزی ندارد. اینها ذرههایی هستند که ما از همدیگر میآموزیم. مطمئن باشید آن تیکههایی که از من صحبت شد، این تیکهها در وجود تک تک شماهاست. برای من واقعاً سخت و دشوار است که بیان کنم، جز اینکه شاید پناه ببرم به یک نوع ایماژ، نه! به یک نوع جهان ادبیات که این رو بیان کند و آن این است که امشب فرصتی بود برای خودم که دیدم بسیاری از دوستان من در یک جا با هم از من سخن گفتند، از کارهایم و بعد انگار همهی کارهای من داشت در جمع خوانده میشد و بعد به این فکر رسیدم که اگر آدمی دارای دو وجود باشد – حال اینجا از آدمی صحبت میکنیم که نویسنده است – یعنی دارای دو مکان باشد.
یکی مکان جغرافیایی، جایی که در آن جا زندگی میکند – مثل من که در هلند زندگی میکنم – خانهای دارم در یک جا، همسایههایی دارم در آن مکان جغرافیایی. آدمهای اطرافم منو میبینند. با آدمهای اطرافم ارتباط میگیرم. دورتر از آن مکان که رفت دیگه این ارتباط سخت است. اما انسان، یک نویسنده، یک مکان وجودی هم دارد، آن مکان وجودی زندگی اوست که جاری ست در کتابهایش، در آثاری که مینویسد.
وقتی شما شعری از لورکا را میخوانید. شعری را از سعید میخوانید، شعری را از شاملو میخوانید، تکه داستانی از یک نویسنده را میخوانید که در جایی دیگر است، شعری از برشت میخوانید، با برشت همراه میشوید با او همسخن میشوید. در درد، همدردی میکنید با هم دیگر، یعنی یک جور زبان مشترک پیدا میکنید. آن سوزی که در سخن شاعر و نویسنده است، مسیر جغرافیایی را طی میکند و به جای دیگر میرسید. همدل و همراه در خیلی جاهای دیگر پیدا میکنید. این است که آدمی در کتابهایش، نویسنده در کتابهایش وقتی خوانده میشود، دیگر همسایهاش فقط بغل دستیاش نیست. همسایه جهان میشود. من میتوانم بگویم بعد از امشب، این اتفاقی که رخ داد اگر که از بالکن خانهام هنگامی که گلهای شمعدانی را آب میدهم به تکتک شما سلام میفرستم، شما صدای مرا میشنوید.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید