«محل شهادت: سوسنگرد»
خورشید چشمانم را کور کرده بود یا اشکآور زده بودند؟ جیغ زدم: «چشمام چشمام!» کسی دستم را گرفت. کسی دستم را کشید. بوی لاستیک سوخته زد زیر دماغم. هاله گفت: «نترس! نترس! اشکآوره. نفست خوبه؟ اسپریات کجاست؟» سرفه میکردم. اشک میریختم. صدای گلوله میآمد. کسی نزدیک من گریه میکرد. دستی با دستبند سبز دستم را کشید: «بسیجیها اومدن! بچهها فرار کنید!» دستی مرا با خود برد.
توی پارک لاله میدویدیم. اول ندا را گم کردیم بعد سهراب را. صدای گلوله نزدیکتر شد. امیرآباد شمالی. بنبست خسروی. کسی دری را باز کرد. چپیدیم توی حیاط. صدای زنانهای گفت: «برین تو گاراژ و پشت ماشینها قایم بشین.» دست سامی میلرزید. دست هاله تر بود. نفسم سخت بود. دستم رفت به سمت کولهپشتی. کسی به در حیاط کوبید. دستم بین راه خشک شد. کسی دیوانهوار انگار با ته تفنگ به در حیاط کوبید. صدای دورگهای فریاد کشید: «خودم دیدم آشغالها رو! پیچیدن تو همین خونه»! صدای زن نزدیک شد: «برادر، ترا به جان عزیزت! ما شهید دادیم! عکسش رو ببین. ما ضدانقلاب تو خونه راه نمیدیم!» نفسم گیر کرده بود. نفسم بالا نمیآمد. بچهای با صدای بلند گریه میکرد. زن التماس میکرد و از بددلی شوهرش میگفت. صدای دورگه گفت: «بذار گاراژ رو یه نگاهی بندازم» زن التماس کرد: «باشه برادر، برو نگاه کن اما به حرمت شهید ما، زود برو.» صدای زن نزدیکتر شد. بچه عربده میکشید. زن باز هم التماس کرد: «برادر، شوهرم خیلی بددله، اگه همسایهها بگن مرد تو خونه بوده، منو میکشه» صدای چکمه نزدیکتر شد. صدای نفسمان قطع شد. فکر کردم که کاش پیدایم کند تا بتوانم سالبوتامول را از کولهپشتی بیرون بکشم.
کسی فریاد کشید: «حاج حسن، پیداشون کردم. خونه بغلیان!» حاج حسن تفی انداخت. صدای چکمه دور شد. روی زمین آوار شدم. دستم بیهدف توی کوله میگشت. «سامی، نگاهش کن! داره کبود میشه انگار!» دستی اسپری را روی دهانم گذاشت. هوا توی تنم ریخت.
زن لبه چادر را لای دندانش میجوید و خیره نگاهمان میکرد. با دو دست قاب عکس را محکم چسبیده بود. زیر عکس نوشته بود: شهید ابراهیم موسویانی. محل شهادت سوسنگرد.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید