Advertisement

Select Page

مراقبه در زمان ، مکاشفه در مکان

نگاهی کوتاه به کتاب «جنون دارد این دوچرخه» ایرج ضیایی

جنون دارد این دوچرخه نام کتاب شعری ست از شاعر نام آشنا ایرج ضیایی که نام اش با ” شعر اشیا” گره خورده است. او را می توان نخستین شاعری دانست در شعر پارسی که با کتاب حرکت ناگهانی اشیا در سال ۱۳۷۳ توانست اشیا را از زاویه ای دیگر وارد شعر کند به گونه ای که اشیا بازیگرنقش اول شعر باشند.

پس ازآن هم در طی بیش از ربع قرن حرکت شعری ایرج ضیایی البته با افزودن به جزییات شعری و نیز مراقبه در زمان و مکاشفه درمکان، به شرح و بسط نقش اشیا در شعر متعهد بوده است البته این تعهد عارضه ای تحمیل شده از خارج شعر به شعر نیست. مثلا در همین کتاب دوچرخه روسی پدر شاعر در شعر نقشی را بازی می کند که آفریننده معنا و مفهوم در شعر است و نمی توان گفت برای تزیین و افزودن به جزییات است. نقش دوچرخه در اینجا دقیقا مثل نقش هنرپیشه نقش اول در یک فیلم سینمایی است.

جنون دارد این دوچرخه
به پر کاهی بند است
چقدر قایقرانان ولگا را دوست دارد
تک بند به تن نمی گیرد
اجدادش را خوب می شناسد
گویا پای سخنرانی تروتسکی هم بوده
شاید تبر را…
منشویکها عکسش را به دیوار چسبانده اند
چرم زینش بوی مسکو می دهد
در جاد ه های کابل
واژه های دری از زیر تایرش پرتاب می شود

در جنون دارد این دوچرخه ۱۶ شعر بلند و نیمه بلند ضیایی را می خوانیم که در گستره ای نیم قرنی سروده شده اند و بنابراین نمی توان یک دستی در فضای شعرها را انتظار داشت . خواننده در این کتاب پس از خواندن شعری همچون جنون دارد این دوچرخه که در سال ۱۳۹۵ سروده شده است ناگهان به چهل و دو سال قبل ان پرتاب می شود با شعر باید از دنیا پیاده شوم.
با این حال همه این ۱۶ شعر در یک وجه مهم مشترکند که همانا بلند بودن آنهاست. بلند بودن اشعار تا حدی می تواند صورتی نقلی و داستان گونه به شعر بدهد. از شعر بلند نمی شود انتظار داشت در هر سطر با انفجار پی درپی تصاویر شعری روبرو شویم آنچه شعر بلند را موفق می کند داشتن ریتم مناسب و تعلیق معنایی متناسب با این ریتم و در نهایت توانایی ترسیم موقعیت راوی در بستر شعر است. اینگونه شعرهای بلند البته پیش از رسیدن به موقعیت منظومه متوقف می شوند. منظومه را می شود شکل بلندتری دانست که می تواند به مانیفست هنری شاعر تبدیل شود. مثلا منظومه مسافر سهراب سپهری که آینه ی تمام نمای سفر سهراب در گذر از ایستگاه های زیستن است.
آنچه در کتاب ضیایی می بینیم ترسیم آینه ای ست که در آن اتفاقات زندگی شاعر در طول پنج دهه به تماشا گذاشته می شود.
شاعر خود در گفت و گویی به این ویژگی اشاره کرده است:
“پشت ۹۰ درصد شعرهای من داستان‌ها و حکایت‌هایی جا خوش کرده که خود داستان دیگری است و آدم‌ها و حوادثی واقعی در آن‌ها نقش و حضور دارند که برای نمونه همین شعر «جنون دارد این دوچرخه» بخش عظیمی از زندگی و خاطرات خانوادگی من را دربرگرفته است و هنوز فکر می‌کنم نوستالژی خفته در این شعر ناتمام مانده است.
من نوجوانی‌ام در تالش با این دوچرخه پدر سپری شده است و پدرم با این دوچرخه روسی دوچرخه سواری را به من یاد داد که تا ۱۲ سالگی و قبل از فروش این دوچرخه در خیابان‌های تالش دوچرخه سواری می‌کردم تا آنکه دوچرخه فروخته شد اما من همچنان در رویاهایم سوار بر دوچرخه پدر به سفرهای دور و دراز می‌روم که در آخر در سال ۱۳۹۵ این دوچرخه بر صفحه کاغذ ظاهر شد و سفر ذهنی من هم با آن شکل گرفت.”
” برگرفته از گفت و گو با خبرگزاری صبا – بهمن ۱۳۹۸″

زمان و مکان در شعر او مهم است، گویی شعر او در اورمیه مرداد سال ۱۳۸۰ فرزند همان زمان و مکان است و چند روز بعد در سمنان لباس دیگری می پوشد. این ویژگی خاص شعر اوست که به به نظر می رسد از توجه شاعر به زمان و مکان به مفهوم ظرف آفرینش شعر و اهمیت فراوان این توجه ناشی شده باشد چنانکه بارها در گفت و گوهایش نیز بر این ویژگی شخصی پای فشرده است.
باید شخصا بگویم که این ویژگی کار منتقد را در برخورد با آثار ضیایی آسان می کند زیرا به راحتی می توان مسیر عبوری برای شاعر در طی دهه ها آفرینش ترسیم کرد، نقاط عطف را شناسایی کرد و برجستگی ها و تحولات را نمایان ساخت. بر خلاف ضیایی شاعرانی را می بینیم که کوچک ترین توجهی به ضرورت ثبت زمان و مکانی که شعر در بطن آن بوجود آمده ندارند و این عدم توجه منتقد را در ردیابی سیر تکاملی شعر ایشان ناکام می سازد.
در معماری، فضا یعنی مکانی که در زمان شکل می گیرد. کار یک معمار توانا آفرینش بهینه ی فضا در خدمت کاربرد ویژه ای ست که در نهایت از آن فضا انتظار می رود. این فضایی ست که آفریده معمار ست و شما نمی توانید نمونه مشابهش را به راحتی بیابید. اگر بروید به مسجد جامع اصفهان و در یکی چهار صفه ی اصلی آن بایستید یا بروید شیراز و گوش دنجی در باغ مجاور آرامگاه حافظ بیابید یا همه این ها به کنار ، پس از سال ها برگردید به خانه پدری کنار حوض میان حیاط بنشینید مفهوم فضا را حس می کنید. همین مفهوم به گونه ای دیگر در شعر هم کاربرد دارد. شاعر توانا در شعر فضا می آفریند. فضایی که ویژه ی خود اوست زیرا از ترکیب زمان و مکان اختصاصی خود شاعر بوجود آمده است.
و باید بیفزایم ایرج ضیایی در شمار معدود شاعرانی است که توانسته و همچنان می تواند فضای شعری ویژه خود را بیافریند و در این آفرینش چنانچه در طی این ربع قرن دیده ایم ، اشیا در مرتبه و مقام بازیگری در شعر به او بسیار یاری رسانده اند.
این یادداشت کوتاه را با شعر صدای مردگان در گلوی گلا بپاش که از بهترین شعرهای کتاب و یکی از نماینده های شیوه شعری ضیایی ست به پایان می رسانم:
اشیایی هستند که با تو می مانند
همراهی ات می کنند
اندیشه هایت را می شناسند
اشیایی نیز
صبح ها پیش از برخاستنت
پیش از آ نکه رؤیاهایت را به یاد بیاوری
از تو جدا می شوند
تنها می گردند
پیدا یشان اگر نکنی
شایعه سازانی می شوند در خواب هایت:
اشیا
مردگان
کابو سها
می آیند
می نشینند
دهان که باز کنی
می افتند
برمی خیزند
نقار ه زنان می چرخند و
با ماه
پشت پرد ه ی قلمکار پنهان می شوند
بیدار می شوی
اشیایی را می بینی
که همیشه با تو زندگی کرد ه اند
صندلی چرخانی که تو را
در مدار منظومه ای دیگر می چرخاند
تخت خواب فلزی زنگ زده
گلاب پاش با صدای مردگانت در گلویش
و غباری سراسری برای یکدست کردن اشیا
اشیایی که بعد از تو می مانند تا خوشایند دیگران باشند
یا بهانه ای برای لودگی کسی که روی صندلی چرخان بنشیند و
فریاد بزند اشیا کهنگی جهان و نگاهند
و گلا بپاش را به منظومه ای دیگر پرتاب کند
تا صدای مردگان را نشنود
و نداند که صداها بازمی گردند
مردگان باز می گردند
کابوس ها باز می گردند
تا در غباری سراسری یکدست شوند
بعد دستی بیاید
درون اشیا را بکاود
گلاب در کف دست ها بریزد
تا بار دیگر صدای مردگان
از گلوی گلاب پاش رها شود
بار دیگر
اشیا
مردگان
کابو سها
بیایند و
بنشینند و
دهان که باز کنند
صندلی چرخان از کار افتاده باشد
و تو در انتظار باشی
تا غباری سراسری اشیا را یکدست کند
و تا آن زمان مدام لبه ی کند کارد پیشاهنگی را
در کابو س هایت احساس کنی
و از روی صندلی
خانه
اشیا
و خیابان شهری را بکاوی
که همیشه در خوا ب هایت حضور دارد
شهری با یک پل چوبی
با یک حمام عمومی
با یک خیابان خاکی
و فانو س هایی کنار خیابان روی دیر ک ها
شهری با بر فها و سا زها و رو س ها
در هیئت گارمون و دوچرخه و پالتوی بلندِ پدر
شهری که همه چیز آن با عدد یک شروع می شد
یک خیابان یک دبیرستان یک شاعر
یک رودخانه یک دیوانه یک گورستان
یک سینما یک مهمان خانه یک فاحشه
و یک باران که مدام می بارد
و مرد ه ای که جایی برای پنهان شدن نمی یابد
و اشیایی که در تو انعکاس می یابند
و اشیایی که با تو کنار صندلی می مانند
تا تو را در کابو س ها و رؤیاهایت همراهی کنند
و همراهت به زمستانی برسند که در تنها اتاق خانواده
زیر پالتوی پدر کز کرده
درمانده از بوی گلاب و متقال
بی زمان و بی شام به خواب رفته باشی
بیدار که می شوی
اشیایی را می بینی
که همیشه با تو زندگی کرد ه اند
و همچنان صدای مردگان را از گلوی گلا ب پاش بشنوی
و ندانی که مردگان باز می گردند
کابو س ها باز می گردند
اشیا باز می گردند
تا در غباری سراسری یکدست شوند
بعد دستی بیاید
اشیا را بکاود
و تو در غبار محو شوی
تا بار دیگر
از گلوی گلا ب پاش
در جهان رها شوی

صفحات ۵۶ تا ۶۰


ونکوور نوامبر ۲۰۲۰

لطفاً به اشتراک بگذارید
Advertisement

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

تازه‌ترین نسخه‌ی دیجیتال هم‌یان

آگهی‌های تجاری:

ویدیوی تبلیفاتی صرافی عطار:

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها:

Verified by MonsterInsights