مرگ در سوریه
گفتوگوی شهرگان با علی مهتدی
شهرگان: وقتی بادهای بهار عربی از تونس و مصر وزیدن گرفت، کمتر کسی تصور میکرد که این بادها در سوریه به یک توفان تبدیل شود. از بشار اسد به عنوان رئیس جمهوری اصلاحطلب یاد میشد که میتوانست با انجام پارهای تغییرات در قانون اساسی و سیاستهای نظام، مخالفان را تا حدی آرام کند، اما اسد سرسختتر از آنی بود که همه میپنداشتند و همین سرسختی و کینه او بود که کشور را به سمت بحرانی عمیق سوق داد.
حالا سوریه درگیر یک جنگ داخلی است و شمار کشتهشدگان آن روزبهرو افزایش مییابد. میگویند حدود نوزده هزار تن در طول قیام هفده ماهه سوریه کشته شدهاند و دهها هزار تن نیز خانههای خود را رها کردهاند و آواره شدهاند.
جنگ سوریه هر روز ابعاد پیچیدهتری مییابد، خاصه از آن جهت که به منازعه و رقابتی جهانی میان قدرتها تبدیل شدهاست.
شهرگان درباره رخدادهای سوریه و چشمانداز تحولات آن با علی مهتدی، روزنامهنگار و تحلیلگر مسائل خاورمیانه گفتوگو کردهاست. گفتوگوی این هفته ما را میخوانید.
***
انگار مرحله جدیدی در قیام سوریه آغاز شدهاست تا جایی که فرماندهان اپوزیسیون از حمله به شهر حلب برای “آزادسازی” آن سخن میگویند. آیا تواناییهای اپوزیسیون سوریه اینقدر افزایش پیدا کردهاست؟ و آیا نبرد در سوریه حالتی شبیه نبرد لیبی پیدا میکند؟
نبرد در سوریه عملا مدتهاست که دیگر شکل سابق و مسالمتآمیز اولیه خود را ندارد. در واقع دولت بشار اسد اشتباه عجیبی را مرتکب شد که اکنون از آن پشیمان است و این اشتباه وضعیت را در سوریه به طور کلی تغییر داد. رهبران انقلاب سوریه در ابتدا کاملا بر مسالمتآمیز بودن تحرکات اصرار داشتند و ماهها این حرکت مسالمتآمیز ادامه داشت، اما حکومت سوریه که از ابتدا گمان میکرد این اعتراضها یک حرکت حمایت شده و برنامهریزی شده از طرف آمریکا و اسراییل است، به سرکوب سازماندهیشده و سیستماتیکی روی آورد و اکثر رهبران اپوزیسیون را از میدان خارج کرد. بدین ترتیب عملا خشونت جای اعتراض مسالمتآمیز را گرفت.
در عین حال، جامعه قبیلهای و ایلیاتی حاکم بر سوریه باعث شد که رفته رفته هر خانوادهای حداقل یک قربانی در جریان سرکوبها داده باشد و این موضوع باعث شد تا نارضایتی به اقشار مختلف از طوایف گوناگون سرایت کند و گروههای زیادی برای خونخواهی تشکیل شوند.
وقتی فضای یک کشور تا این اندازه به هم ریخته و ناامن شود و دولت مرکزی دیگر قدرت سابق را در کنترل امور نداشته باشد، گروههای خارجی در راستای اهداف دیگران نیز وارد عرصه کارزار میشوند و این همان عامل قدرت گرفتن بخش نظامی اپوزیسیون سوریه است.
بخشی از این اپوزیسیون که در شورای ملی تجلی یافته، برای داخل سوریه حتی اهداف و ارتباطات مشکوکی دارد و نباید تصور شود که ارتش آزاد محبوبیت همگانی در سوریه دارد و نقش یک ارتش آزادیبخش را ایفا میکند. گروههای زیادی از مردم سوریه با فعالیتهای ارتش آزاد مشکل دارند و این عامل باعث پیچیدهتر شدن وضعیت در سوریه شده است. اکنون یکی از بزرگترین و جدیترین احتمالاتی که در سوریه وجود دارد، تبدیل این کشور به یک لبنان دیگر است. در حقیقت احتمال اینکه مانند لیبی، نیروهای نظامی خارجی و یا ناتو وارد عمل شوند بسیار کم است ولی این احتمال وجود دارد که جنگ داخلی فرسایشی در سوریه در گرفته و مدتها به طول بیانجامد.
اجازه بدهید ماجرا را ریشهیابی کنیم. تحلیلی از شما در بیبیسی منتشر شد که انگار پشت قیام سوریه از آغاز قدرتهای خارجی بودند. این تحلیلها به نوعی یادآور تحلیلهایی است که برخی از انقلاب ایران دارند و همه چیز را کار آمریکا میدانند. پس نقش مردم و عوامل دیگر این میان چه میشود؟
من معتقد نیستم که از ابتدا قدرتهای خارجی پشت قیام سوریه بودند، اما نمیتوان فراموش کرد که کشورهای غربی به هر حال منافعی در منطقه خاورمیانه دارند که در راس آنها موضوع نفت قرار دارد. در این منطقه بیش از سی سال است که محور ایران ـ سوریه ـ حزبالله و گروههای فلسطینی برای غرب مشکلآفرینی کردهاند و به هیچ وسیلهای نیز حاضر نشدند سیاستهای خود را تغییر دهند. فارغ از اینکه کدام طرف حق دارد، بسیار طبیعی است که منافع غربیها ایجاب کند این محور را تضعیف کرده یا از بین ببرند. بخشی از این سیاستها نیز اصولا به شکل علنی مطرح میشود. مثلا در زمان جنگ سال ۲۰۰۶ میان حزبالله و اسراییل، وزیر خارجه وقت آمریکا به صراحت و در بیروت گفت که این درد زایمان خاورمیانه جدید است و باید تحمل شود. این سخن علنی نمیتواند صرفا یک آرزوی قلبی باشد، بلکه قطعا پشت آن استراتژی مشخصی نهفته است.
درست است که حزبالله در آن جنگ خسارت زیادی دید و در راس همه چیز، محبوبیت خود را به شکل قابل توجهی از دست داد؛ اما در نهایت به این دلیل که هدف اعلام شده و رسمی جنگ مبنی بر از بین رفتن حزبالله محقق نشد، عملا پیروز نظامی حزبالله بود.
در چنین شرایطی سیاستها و استراتژیها از بین نمیروند بلکه تلاش میشود تا به شکل متفاوتی به اجرا درآید. در روزهای نخست قیام مردمی در سوریه، کسی باور نمیکرد مردم سوریه دست به تحرک علیه دولت بزنند. گمان بر این بود که سوریه آخرین کشور عربیست که تجربه تونس و مصر و لیبی را تکرار خواهد کرد؛ اما اینچنین نبود. در این وضعیت، به شکل کاملا طبیعی کشورهایی که در از بین بردن ائتلاف ایران و سوریه و حزبالله منافعی دارند، وارد عمل شده و سعی میکنند از وضعیت ایجاد شده به سود خود استفاده کنند. به هم خوردن پیمان استراتژیک و دوستانه سوریه با ترکیه و قطر در همین راستا بود.
به باور من اکنون بخشی از اپوزیسیون سوریه که هدف خود را از بین بردن نظام بشار اسد قرار داده، منافعی مشترک با کشورهای غربی دارد و این تلاقی منافع خود به خود باعث همکاری میشود.
نباید فراموش کنیم که این اقدام در گذشته بسیار نزدیک در مصر نیز رخ داد و نکته عجیبی نیست. در مصر گروههای جوانان موسوم به «جوانان ۶ آوریل» موتور محرکه و نیروی اصلی انقلاب مصر بودند اما دست آخر گروهها و کسانی به قدرت رسیدند که با آمریکا و غرب به توافق دست پیدا کرده بودند و در حقیقت سوار انقلاب مردمی شدند. این فرمول و نمونه میتواند یک بار دیگر در سوریه نیز تکرار شود، بدون اینکه بخواهیم همه چیز را نشات گرفته از نظریه توطئه بدانیم.
آیا میتوان نبرد سوریه را در قالب یک جنگ مذهبی تعریف کرد، جنگی میان علویان و سنیها؟ یا بحث از این فراتر میرود؟
در ابتدا چنین جبهه و فضایی در سوریه وجود نداشت. سوریه و لبنان اصولا تنها کشورهای منطقه خاورمیانه هستند که با تعدد مذاهب و طوائف روبهرو بوده و سالها زندگی مسالمتآمیزی نیز بر این کشورها حکمفرما بود. این فضا در جنگ داخلی لبنان عملا از بین رفت و حتی با گذشت بیش از بیست سال از خاتمه جنگ داخلی، هنوز هم فضای تنش و عدم تحمل بین گروههای مذهبی لبنانی وجود دارد. در سوریه نیز به همین شکل پیش میرود. هر اندازه بحران طولانیتر شود، اختلاف مذهبی نیز عمیقتر میشود. به هر حال اهل سنت در این کشور در اکثریت هستند و از شیوه حکومت خشونتبار اقلیت علوی به مدت چهل سال خسته شدهاند. ماهیت این جنگ، یک ماهیت مذهبی نیست، اما رفته رفته عامل مذهبی پر رنگ میشود.
حالا قدرتهای جهانی در رابطه با سوریه دو دسته شدهاند و به طور عملی رویاروی هم ایستادهاند. این اتفاق اما نه درباره لیبی افتاد و نه عراق، افغانستان یا یوگسلاوی سابق و در نهایت با کنار کشیدن روسیه، جنگ بهسادگی مغلوبه شد. تفاوت سوریه با این موارد در چیست؟
دو عامل برای این تفاوت میتوان ذکر کرد. سابق بر این در نمونههایی که یاد کردید؛ روسیه تازه از ویرانههای اتحاد جماهیر شوروی سر برآورده بود و قدرت جهانی چندانی نداشت. به دلیل همین ضعف بود که روسیه در موضوع بالکان یا حتی افغانستان و عراق منفعل عمل کرد، اما در موضوع لیبی دیگر اینگونه نبود. روسها در مورد لیبی تنها به این شرط در شورای امنیت از حق وتو استفاده نکردند که بعد از سقوط معمر قذافی امتیازهایی برای خود گرفته و در واقع با آمریکاییها و اروپاییها تقسیم قدرت کنند؛ اما عملا چنین اتفاقی نیافتاد و اجازه هیچگونه فعالیت و نفوذی به روسیه در لیبی داده نشد. روسیه مصمم است که این بار چنین اجازهای را ندهد و به شکل مشخص هر طرحی را در شورای امنیت وتو میکند و این روند تا زمانی که بیاعتمادی میان طرفین از بین نرود ادامه خواهد داشت.
نقش چین را نیز در این میان نباید فراموش کرد. چین نیز تا چند سال قبل هنوز به یک قدرت اقتصادی تبدیل نشده بود. به شکل سنتی چینیها هیچگاه از حق وتو در شورای امنیت استفاده نمیکردند اما در موضوع سوریه دو بار از این حق در کنار روسیه استفاده کردند. بسیار ساده است اگر گمان کنیم بالا رفتن دست نماینده چین در شورای امنیت، بدون پیام بوده است. چین در واقع با توجه به قدرت اقتصادی جهانیاش، خود را در این موقعیت میبیند که نقش فعالتری در پروندههای حساس جهانی ایفا کرده و خواستار سهم شود. دموکراسی نیز چیزی نیست که کشورهای غربی آن را خیرات کنند بلکه این تنها منافع است که باعث میشود مثلا کشوری مانند فرانسه نیروی نظامی و جنگندههای خود را برای عملیات در لیبی اعزام کند. طبیعی است که چین و روسیه تا زمانی که تضمین نگیرند که در سوریه سهم خواهند داشت، به مانعتراشی ادامه میدهند.
در عین حال عامل مهم دیگری نیز وجود دارد. سوریه میزبان مهمترین پایگاه نظامی روسیه در بندر طرطوس است و سقوط دولت اسد و روی کار آمدن یک دولت حامی غرب در این کشور میتواند دسترسی روسیه به آبهای مدیترانه را از بین ببرد. با توجه به تنش میان آمریکا و روسیه در زمینه سپر موشکی و همچنین نفوذ غیر قابل انکار آمریکا در کشورهای پیرامون روسیه عملا سوریه به آخرین پایگاهی تبدیل شده که مسکو در آن نفوذ داشته و در جنگ سرد جدیدی که میان آمریکا و روسیه در گرفته، این کشور اهمیت بسزایی برای روسیه پیدا کرده است.
میتوان پیشبینی کرد که روسیه و چین همچنان قطعنامههای شورای امنیت درباره سوریه را وتو کنند. آنوقت آیا چنین احتمالی وجود دارد که آمریکا، اسرائیل یا متحدان آن در منطقه خود راسا اقدام به حمله نظامی به سوریه کنند؟
احتمال حمله نظامی اسراییل به سوریه تا حدودی ظرف مدت گذشته جدیتر از قبل شده است. باید دید که این حمله چه منافع و خطراتی برای اسراییل در بر خواهد داشت. ورود نظامی اسراییل به عرصه تنشهای حاکم بر سوریه میتواند به سرعت مرزهای شمالی این کشور با لبنان را در خطر قرار دهد. مسئولین حزبالله برخلاف حماس ماههاست که از نظام سوریه حمایت کرده و به خوبی میدانند که در صورت از دست رفتن عمق استراتژیکشان در سوریه، دچار ضعف شدیدی خواهند شد. به همین دلیل اگر قرار باشد اسراییل دست به عملیات نظامی علیه سوریه بزند، منافع و حتی سرنوشت حزبالله به خطر میافتد و از هر وسیلهای برای فشار آوردن بر اسراییل استفاده خواهد کرد. توان موشکی حزبالله ظرف شش سال اخیر به شدت افزایش یافته و همین عامل اسراییل را در دست زدن به عملیات نظامی علیه سوریه بحرانزده دچار تردید جدی کرده است.
علیرغم این اوضاع، بحث جدیدی که در مورد سلاحهای شیمیایی موجود در سوریه در گرفته و اینکه نسبت به ارسال این سلاحها برای حزبالله اعلام خطر و مانور تبلیغاتی شده، یادآور فضای پیرامونی عراق قبل از حمله نظامی آمریکا به این کشور است. میتوان آینده را آبستن تحولات عمیقی دانست ولی خیلی با اطمینان نمیشود از احتمال حمله نظامی اسراییل به سوریه سخن گفت.
در روزهای اخیر بحث بر سر دولت انتقالی در سوریه بود، طرحی که کوفی عنان، سفیر ویژه سازمان ملل متحد در امور سوریه پیش میبرد. آینده این طرح چگونه خواهد بود؟ آیا اسد میپذیرد قدرت را رها کند؟
طرح کوفی عنان از ابتدا در سوریه محکوم به شکست بود و عملا نیز در وضعیت کنونی شکست خورده است. نظام حاکم بر سوریه به شکلی است که برداشتن بشار اسد از راس هرم باعث فروپاشی نهایی آن خواهد شد. این نظام نزدیک به نیم قرن است که بر پایه حضور خانواده اسد در قدرت استوار شده و به همین دلیل نه تنها اسد بلکه متحدان آن نیز نمیپذیرند که در راستای یک طرح انتقالی، از قدرت کنار رفته و کشور را عملا دو دستی به اپوزیسیون و متحدان غربی و منطقهای آن تحویل دهند. با این حال روسیه مدتیست که سعی دارد فرمولی میانه پیدا کرده و با الگوبرداری از آنچه در یمن رخ داد، راهکاری برای کنار رفتن اسد و روی کار آمدن نزدیکان وی پیدا کند؛ هر چند که این امر با وضعیت خاص حکومت و موقعیت ارتش و نیروهای امنیتی در سوریه بسیار پیچیده مینماید. اسد و دولت وی عملا موانعی پیش پای کوفی عنان قرار دادهاند که تحقق اهداف وی را تبدیل به امری نزدیک به محال کرده است.
اتفاق گیجکننده دیگر در سوریه حضور ناظران سازمان ملل در سوریه و چالش میان قدرتها بر سر تمدید یا عدم تمدید ماموریت آنها بود. این اختلاف از کجا ناشی میشود؟
ناظران سازمان ملل در سوریه از دید دولت این کشور و متحدان آن نظیر ایران و روسیه، بیطرف نیستند. کوفی عنان معروف است که به آمریکا نزدیک است و دولت سوریه معتقد است که کشورهای غربی از طریق حضور ناظران سازمان ملل قصد توطئه دارند. برای غرب نیز اهمیت زیادی دارد که در کشور بستهای مثل سوریه، نیرو یا افرادی خارجی وجود داشته باشند. کمترین امتیاز حضور ناظران سازمان ملل این است که ارتش این کشور مجبور است رعایت حضور آنها را بکند چرا که هر گونه آسیب به این نیروها میتواند عواقب تبلیغاتی بسیار وخیمی برای سوریه در پی داشته باشد. به همین دلیل است که روسیه چندان موافقتی با تمدید ماموریت این نیروها ندارد و در عین حال شخص عنان نیز به این نتیجه رسیده که تلاشهایش به شکست انجامیده و بیش از این نباید اعتبار خود را به خطر بیاندازد. کوفی عنان با تلاش رسمی خود برای وارد کردن ایران به روند مذاکرات جهانی در مورد سوریه و سپس مخالفت جدی غرب با این امر به این نتیجه رسیده که دیگر میانجیگری وی فایدهای ندارد و نتیجه تنش میان قدرتهای تاثیرگذار در سوریه است که سرنوشت این کشور را تعیین میکند.
و باز اتفاق گیجکننده کشتار دسته جمعی حولا بود که همه آن را به حکومت بشار اسد نسبت دادند. چرا باید رئیس جمهوری سوریه با این اقدام به نفرت عمومی دامن بزند؟ و آیا آنجا هم گروههای “خودسری” مثل ایران وجود دارند؟
در سوریه نیز به مانند ایران، مصر و لیبی؛ نیروهای خودسر و بسیار خشن وجود دارند. این نیروها که به شبیحه معروف هستند در بسیاری از فعالیتهای خود به شکل بسیار خشن و خودسر رفتار کردهاند، اما کشتار حولا و وقایع مشابه دو روایت را در پی داشت. گروهی در داخل سوریه معتقد هستند که این کشتارها را نیروهای دولتی یا نیروهای خودسر وابسته به دولت انجام دادهاند. در مقابل، دولت سوریه به شدت این امر را تبلیغ میکند که این کشتارها توسط عوامل مشکوکی صورت گرفته که هدفشان ایجاد فشار بینالمللی بیشتر و جلب همدردی جهانی با اپوزیسیون سوریه است.
دولت سوریه از قدیم و از زمانی که در لبنان به شکل نظامی حضور داشت معروف بود که در سرکوب بسیار خشن رفتار میکند و این اتهام به ارتش و نیروهای امنیتی این کشور کاملا وارد است که میتواند در کشتار حولا نقش ایفا کرده باشد؛ اما در عین حال فضای پر تنش و عجیب حاکم بر سوریه، این احتمال را نیز وارد میکند که گروههایی دست به این کار زده باشند که نه وابسته به دولت هستند و نه اپوزیسیون. چیزی که همه روی آن توافق دارند این است که بهای این تنش را مردم غیرنظامی سوریه پرداخت میکنند.
و پرسش پایانی که البته این پرسش همه در رابطه با سوریه است. سرانجام این نبرد چگونه خواهد شد؟
با وضعیتی که در سوریه حاکم است چند سناریو میتوان برای آینده پیشبینی کرد. در نخستین سناریو این احتمال وجود دارد که بخشی از ارتش دست به کودتای نظامی بزند. به این ترتیب ارتش کنترل امور را در دست گرفته و هدف اصلی اپوزیسیون در کنار رفتن بشار اسد محقق میشود و نیروهای تاثیرگذار نیز شرایط آرامتری برای مذاکره و چانهزنی در مورد آینده سوریه پیدا میکنند.
سناریوی دوم، فعال کردن مرزهای لبنان و سوریه با اسراییل است تا بدین ترتیب نگاهها از سوریه منحرف شود و دولت این کشور برگ برندهای در دست داشته باشد تا با آن بتواند حمایت خارجی از اپوزیسیون سوریه را کم کرده و آنها را در تنگنا قرار دهد. امنیت اسراییل خط قرمزی برای غرب محسوب میشود و در صورتی که به خطر بیافتد، راه هرگونه مذاکرهای باز میشود.
آخرین سناریو و محتملترین مورد، طولانی شدن درگیریها و تبدیل آن به یک جنگ داخلی تمام عیار است. شواهد موجود نشان میدهد که هیچ راهحلی در سوریه هنوز پیدا نشده و فرمول تجربه شده در لبنان در مورد سوریه نیز به احتمال قوی اجرا میشود. در لبنان نیز منافع کشورهای خارجی جنگی را به مدت پانزده سال بر این کشور حاکم کرد تا سرانجام همه طرفها به توافق رسیده و با میانجیگری عربستان و سپردن امنیت لبنان به نیروهای نظامی سوری، جنگ خاتمه یافت. بروز جنگ داخلی فرسایشی، این فضا را به طرفهای درگیر میدهد تا با یکدیگر به مذاکره نشسته و هر کدام با حمایت از یک طرف درگیر، قدرت چانهزنی خود را افزایش دهد.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید